دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
#حضرت_سعدی
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی
تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی
#حضرت_سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید از حق نباید بریدن؛ امید سر راه ایمنى است .اگر در راه نمی روى بارى سر راه را نگاهدار. مگو که کژی ها کردم. تو راستى را پیش گیر هیچ کژى نماند، راستى همچون عصاى موسى است، آن کژی ها همچون سحرهاست، چون راستى بیاید همه را بخورد.
فیه_ما_فیه
فیه_ما_فیه
گفت: بدان که خوفِ آتش در جنب خوفِ فِراق، به منزلت یک قطره آب است که در دریای اعظم اندازند. و من نمیدانم چیزی دلگیرندهتر از خوفِ فراق.
اگر به دست من افتد فراق را بِکُشم.
ذکر_ذوالنون_مصری
تذکرة_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
اگر به دست من افتد فراق را بِکُشم.
ذکر_ذوالنون_مصری
تذکرة_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
ای عشق در آتش تو فریاد خوش است
هر کس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو٬ وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است!
ای دل به کمال عشق آرآستمت
وز هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاشتمت
امروز چنان شدی که می خواستمت
#فریدون_مشیری
هر کس که در آتش تو افتاد خوش است
بیداد خوش است از تو٬ وز هستی ما
خاکسترکی سپرده بر باد خوش است!
ای دل به کمال عشق آرآستمت
وز هر چه به غیر عشق پیراستمت
یک عمر اگر سوختم و کاشتمت
امروز چنان شدی که می خواستمت
#فریدون_مشیری
مه کجا و آفتابِ طلعت جانان کجا
آن شب است این روز روشن، این کجا و آن کجا
دل که دارد درد او، از فکر درمان فارغ است
دردمندِ او کجا، اندیشهٔ درمان کجا
بینیازا، محنت هجران نصیب من نکن
ناز پرورد وصالم، من کجا هجران کجا
زاهدان، باغ جنان خواهند ما گلزار وصل
واعظ! انصافی بده، گلشن کجا زندان کجا
گر به جان دوری گزینم از رقیبان دور نیست
ما فقیر، ایشان معظّم، ما کجا ایشان کجا
ناصحا، فکرِ سر و سامان ز من جستن چه سود؟
عاشق بیدل کجا، فکر سر و سامان کجا
سوی بزم او مخوان چون من گدایی را «شریف»
من کجا و آرزوی صحبت جانان کجا.
#شریف_تبریزی
دیوان شریف تبریزی
بهکوشش: حسینقلی صیادی
منتشر شده در گنجینهٔ بهارستان
آن شب است این روز روشن، این کجا و آن کجا
دل که دارد درد او، از فکر درمان فارغ است
دردمندِ او کجا، اندیشهٔ درمان کجا
بینیازا، محنت هجران نصیب من نکن
ناز پرورد وصالم، من کجا هجران کجا
زاهدان، باغ جنان خواهند ما گلزار وصل
واعظ! انصافی بده، گلشن کجا زندان کجا
گر به جان دوری گزینم از رقیبان دور نیست
ما فقیر، ایشان معظّم، ما کجا ایشان کجا
ناصحا، فکرِ سر و سامان ز من جستن چه سود؟
عاشق بیدل کجا، فکر سر و سامان کجا
سوی بزم او مخوان چون من گدایی را «شریف»
من کجا و آرزوی صحبت جانان کجا.
#شریف_تبریزی
دیوان شریف تبریزی
بهکوشش: حسینقلی صیادی
منتشر شده در گنجینهٔ بهارستان
ز دو دیده خون فشاندم که نظر کنی نکردی
به ره تو خاک گشتم که گذر کنی نکردی
دم مرگ هیچ دانی ز چه مانْد باز چشمم ؟
ز تو بود چشمِ آنم که نظر کنی نکردی
چو نکرد یار رحمی، ز تو ای فغان چه حاصل؟
از تو بود امید آنم که اثر کنی نکردی
ز نخست کردم ای دل، به تو شرح غمزۂ او
خبرت ز فتنه دادم که حذر کنی نکردی
به وطن «شریف» روزی که ترا نمانْد قدری
بجز این نماند چاره که سفر کنی نکردی
شریف تبریزی
به ره تو خاک گشتم که گذر کنی نکردی
دم مرگ هیچ دانی ز چه مانْد باز چشمم ؟
ز تو بود چشمِ آنم که نظر کنی نکردی
چو نکرد یار رحمی، ز تو ای فغان چه حاصل؟
از تو بود امید آنم که اثر کنی نکردی
ز نخست کردم ای دل، به تو شرح غمزۂ او
خبرت ز فتنه دادم که حذر کنی نکردی
به وطن «شریف» روزی که ترا نمانْد قدری
بجز این نماند چاره که سفر کنی نکردی
شریف تبریزی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پروردگارا
بر دلم آرامشی فرو ریز
که هر آنچه مرا
به درد میآورد را نادیده بگیرم.
#شبتون_ماه
بر دلم آرامشی فرو ریز
که هر آنچه مرا
به درد میآورد را نادیده بگیرم.
#شبتون_ماه
گم گشتهی دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
#هوشنگ _ابتهاج
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
#هوشنگ _ابتهاج
اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزتون مالامال از مهر
شاخه افکارتون سبز
گندم دستهاتون پر برکت
دشت دلتون حاصل خیز
و خورشید نگاهتون
لبالب از عاطفه باد
" صبح پنج شنبه تون زیبا "
شاخه افکارتون سبز
گندم دستهاتون پر برکت
دشت دلتون حاصل خیز
و خورشید نگاهتون
لبالب از عاطفه باد
" صبح پنج شنبه تون زیبا "
انسانها را
براساس مدرکشان وزن نکنیم
بی شمارند...
آنانی که
بدون هیچ سندی
سرشار از درک
شعور و انسانیت هستند...!
عمرِ مفید ما روزهایی است که عشق ورزیده ایم ؛ دوست داشتیم و دوست داشته شدیم . لحظه هایی که به پشتوانه ی عشق از تمامِ ناملایمت های زندگی عبور کرده ایم ؛
عشق ، بزرگ ترین نعمتی است که قسمتِ هر قلبی نمی شود ؛ چه بسیارند کسانی که از کنارتان عبور می کنند ، زنده اند ، گاهی زندگی هم می کنند اما هرگز ، عشق ، معجزه اش را به آنها نشان نداده است .
مهم نیست فقیر باشی یا غنی ، درک داشته باشی یا مدرک ؛ عشق ، تو را در هر سنّی که باشی تازه می کند و به تو قدرتی می دهد که هیچ نیرویی در این جهان نمی تواند به کسی بدهد !
اگر عاشق هستید به خودتان ببالید که زیبایی های زندگی را چندین برابر می بینید !
وَ هرگز ، هرگز به غرورتان اجازه ندهید شما را از این نعمت ، محروم کند !
تنها مقصود ما در زندگی
عشق ورزيدن به يكديگر است.
اگر از عهده اين مهم بر نمی آييم،
دست كم بكوشيم تا يكديگر را
نيازاريم.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنج شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
روزت سرشار از عشق الهی
آرزویم، دیدن اوج غرورت درصبح ورسیدن به همه رؤیاهایت است
من دعاخواهم کرد:
امروزت پرنور،
دلت صادق و صاف رنگ باران باشد…
🌺🌺🌺
شاد باشی
براساس مدرکشان وزن نکنیم
بی شمارند...
آنانی که
بدون هیچ سندی
سرشار از درک
شعور و انسانیت هستند...!
عمرِ مفید ما روزهایی است که عشق ورزیده ایم ؛ دوست داشتیم و دوست داشته شدیم . لحظه هایی که به پشتوانه ی عشق از تمامِ ناملایمت های زندگی عبور کرده ایم ؛
عشق ، بزرگ ترین نعمتی است که قسمتِ هر قلبی نمی شود ؛ چه بسیارند کسانی که از کنارتان عبور می کنند ، زنده اند ، گاهی زندگی هم می کنند اما هرگز ، عشق ، معجزه اش را به آنها نشان نداده است .
مهم نیست فقیر باشی یا غنی ، درک داشته باشی یا مدرک ؛ عشق ، تو را در هر سنّی که باشی تازه می کند و به تو قدرتی می دهد که هیچ نیرویی در این جهان نمی تواند به کسی بدهد !
اگر عاشق هستید به خودتان ببالید که زیبایی های زندگی را چندین برابر می بینید !
وَ هرگز ، هرگز به غرورتان اجازه ندهید شما را از این نعمت ، محروم کند !
تنها مقصود ما در زندگی
عشق ورزيدن به يكديگر است.
اگر از عهده اين مهم بر نمی آييم،
دست كم بكوشيم تا يكديگر را
نيازاريم.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنج شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
روزت سرشار از عشق الهی
آرزویم، دیدن اوج غرورت درصبح ورسیدن به همه رؤیاهایت است
من دعاخواهم کرد:
امروزت پرنور،
دلت صادق و صاف رنگ باران باشد…
🌺🌺🌺
شاد باشی
هوای روی تو دارم نمیگذارندم
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشقکُش
به وعدههای وصال تو زنده دارندم
غمم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم
سری به سینه فرو بردهام مگر روزی
چو گنج گمشده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بیغمان نبردم راه
غم شکستهدلانم که میگسارندم
#هوشنگ_ابتهاج
مگر به کوی تو این ابرها ببارندم
مرا که مست توام این خمار خواهد کشت
نگاه کن که به دست که میسپارندم
مگر در این شب دیر انتظارِ عاشقکُش
به وعدههای وصال تو زنده دارندم
غمم نمیخورد ایام و جای رنجش نیست
هزار شکر که بی غم نمیگذارندم
سری به سینه فرو بردهام مگر روزی
چو گنج گمشده زین کنج غم برآرندم
چه باک اگر به دل بیغمان نبردم راه
غم شکستهدلانم که میگسارندم
#هوشنگ_ابتهاج
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگربار دگربار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دلها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا
خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
#مولانا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه
که جان را و جهان را بیاراست خدایا
زهی شور زهی شور که انگیخته عالم
زهی کار زهی بار که آن جاست خدایا
فروریخت فروریخت شهنشاه سواران
زهی گرد زهی گرد که برخاست خدایا
فتادیم فتادیم بدان سان که نخیزیم
ندانیم ندانیم چه غوغاست خدایا
ز هر کوی ز هر کوی یکی دود دگرگون
دگربار دگربار چه سوداست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم
چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
چه نقشیست چه نقشیست در این تابه دلها
غریبست غریبست ز بالاست خدایا
خموشید خموشید که تا فاش نگردید
که اغیار گرفتست چپ و راست خدایا
#مولانا
#مناجات_شماره_۱۸۴:
الهی اگر تو فضل کنی، دیگران چه داد و چه بیداد، و اگر تو عدل کنی فضل دیگران چون باد. خداوندا گفتار تو راحت دل است و دیدار تو زندگی جان، زبان بیاد تو نازد و دل بهر جان به عیان
#خواجه_عبدالله_انصاری
الهی اگر تو فضل کنی، دیگران چه داد و چه بیداد، و اگر تو عدل کنی فضل دیگران چون باد. خداوندا گفتار تو راحت دل است و دیدار تو زندگی جان، زبان بیاد تو نازد و دل بهر جان به عیان
#خواجه_عبدالله_انصاری
بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد
به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد
چو در دام سر زلفش همه عالم گرفتار است
چرا مژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد؟
خرابی ها کند چشمش که نتوان کرد در عالم
چه شاید گفت با مستی که خود را ناتوان سازد؟
دل و جان همه عالم فدای لعل نوشینش
که چون جام طرب نوشد دو عالم جرعهدان سازد
غلام آن نگارینم که از رخ مجلس افروزد
لب او از شکر خنده شراب عاشقان سازد
بتی کز حسن در عالم نمیگنجد عجب دارم
که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟
عراقی، بگذر از غوغا، دلی فارغ به دست آور
که سیمرغ وصال او در آنجا آشیان سازد
#فخرالدین_عراقی
#زادروز
به غمزه خون دل ریزد به ابرو کار جان سازد
چو در دام سر زلفش همه عالم گرفتار است
چرا مژگان کند ناوک چرا ابرو کمان سازد؟
خرابی ها کند چشمش که نتوان کرد در عالم
چه شاید گفت با مستی که خود را ناتوان سازد؟
دل و جان همه عالم فدای لعل نوشینش
که چون جام طرب نوشد دو عالم جرعهدان سازد
غلام آن نگارینم که از رخ مجلس افروزد
لب او از شکر خنده شراب عاشقان سازد
بتی کز حسن در عالم نمیگنجد عجب دارم
که دایم در دل تنگم چگونه خان و مان سازد؟
عراقی، بگذر از غوغا، دلی فارغ به دست آور
که سیمرغ وصال او در آنجا آشیان سازد
#فخرالدین_عراقی
#زادروز
در عالم محبت الفت بهم گرفته
نا مهربانی او با مهربانی ما
در عین بی زبانی با او به گفتگوییم
کیفیت "غریبی" است در بی زبانی ما....!!
#فروغی_بسطامی
نا مهربانی او با مهربانی ما
در عین بی زبانی با او به گفتگوییم
کیفیت "غریبی" است در بی زبانی ما....!!
#فروغی_بسطامی
شخصی مرده بود
هنگام تلقین دادن او، دانائی نزد شیخ آمد وبدو گفت:
یا شیخ این مرد در زمان حیاتش یک بار مرا با چوبی کتک زد، چون زورم به اونرسید نتوانستم انتقام خود را از او بگیرم حالا که مرده میخواهم او را چند ضربه چوب بزنم تا دردی را که من کشیده ام او هم بکشد وگناه کتکی را که به من زده باخود نبرد!
شیخ رو به آن مرد کرد و گفت:
تو مگر مجنونی، این که مرده است و درد چوبی را که به او می زنی نمی فهمد تا زنده بود باید انتقامت رامی گرفتی!
مرد رو به شیخ کرد و گفت:
چگونه است که صدای تشهد تو را می شنود و می فهمد اما درد چوب مرا نمی فهمد؟!!!
عبید زاکانی
هنگام تلقین دادن او، دانائی نزد شیخ آمد وبدو گفت:
یا شیخ این مرد در زمان حیاتش یک بار مرا با چوبی کتک زد، چون زورم به اونرسید نتوانستم انتقام خود را از او بگیرم حالا که مرده میخواهم او را چند ضربه چوب بزنم تا دردی را که من کشیده ام او هم بکشد وگناه کتکی را که به من زده باخود نبرد!
شیخ رو به آن مرد کرد و گفت:
تو مگر مجنونی، این که مرده است و درد چوبی را که به او می زنی نمی فهمد تا زنده بود باید انتقامت رامی گرفتی!
مرد رو به شیخ کرد و گفت:
چگونه است که صدای تشهد تو را می شنود و می فهمد اما درد چوب مرا نمی فهمد؟!!!
عبید زاکانی
تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
#حافظ
پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو
ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز
کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
دولت عشق بین که چون از سر فقر و افتخار
گوشه تاج سلطنت میشکند گدای تو
خرقه زهد و جام می گر چه نه درخور همند
این همه نقش میزنم از جهت رضای تو
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو
شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست شاه من بی تو مباد جای تو
خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن
حافظ خوش کلام شد مرغ سخنسرای تو
#حافظ
شیخ فَخرُالدّین ابراهیم پسر بزرگمِهر پسر عبدالغفار کمیجانی یا فَخرُالدّین عَراقی[۱] از شاعران و عارفان ونویسندگان صوفی ادب فارسی در سدهٔ هفتم هجری، مؤلفلَمَعات میباشد. وی در تاریخ ۲۰ خرداد ۵۹۲ معادل با ۱۰ ژوئن ۱۲۱۳ میلادی در کمیجان که جزو استان مرکزی است، به دنیا آمد در مورد نام و نسب عَراقی میان غالبتذکرهنویسان اختلاف است. زادروزِ عَراقی بنا به پژوهشسعید نفیسی در کمیجان و در سال ۶۱۰ ه.ق است؛ که البته در آثار خود فخرُالدّین عَراقی نام کمیجان دیده میشود. فخرُالدّین عَراقی در ۸ ذوالقعده ۶۸۸ ه. ق، در دمشقدرگذشتابراهیم عَراقی فرزند عبدالغفار بود؛ و در کمیجان به دنیا آمد او در کودکی قرآن را حفظ کرد.[۴] وقتی که هفده ساله بود جمعی از قلندران به همدان فرود آمدند و عراقی نیز بهمراه آنان به هندوستان رفت و در شهر ملتان به شاگردیشیخ بهاء الدین زکریا ملتانی درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد که از وی پسری آمد و به کبیرالدین موسوم گشت.
بیست و پنج سال سپری شد، و شیخ بهاءالدین وفات یافت، در حالیکه، عَراقی را جانشین خود کرده بود. بعد از هند، عَراقی عزم مکه و مدینه کرد، و پس از حج جانب رومشد. در قونیه، به خدمت مولانا رسید، و مدتها در مجالس سماع حاضر شد. وی پس از سالها اقامت در روم جانب شام رفت
🌺زاد روز🌺
بیست و پنج سال سپری شد، و شیخ بهاءالدین وفات یافت، در حالیکه، عَراقی را جانشین خود کرده بود. بعد از هند، عَراقی عزم مکه و مدینه کرد، و پس از حج جانب رومشد. در قونیه، به خدمت مولانا رسید، و مدتها در مجالس سماع حاضر شد. وی پس از سالها اقامت در روم جانب شام رفت
🌺زاد روز🌺
از عَراقی آثاری به نظم و نثر باقی ماندهاست. لَمعات که مهمترین اثر منشور عَراقی است در زمان صحبتصدرالدین قونوی و تحت تأثیر آثار ابن عربی نوشته شدهاست. این کتاب ۲۷ لمعه دارد و موضوع اصلی آن عشق است که عراقی به پیروی از سوانح احمد غزالی و با توجه به آراء ابن عربی ابعاد مختلف آن را تبیین کردهاست. مکاتیب و رسالة اللطیفة فی الذوقیات از دیگر آثار منثور عراقی است.
دیوان اشعار وی نیز مشهور است گرچه عَراقی در بیشتر قوالب شعری طبع خود را آزموده، اما هنر شاعری او بیشتر در غزلیاتش ظهور یافتهاست. عشاق نامه یا رساله ده فصلاثر منظوم دیگری از عراقی است که در قالب مثنوی و غزلو در بحر خفیف مسدس محذوف سروده شدهاست. احتمالاً پیش از عراقی سرودن ده فصل یا عشاق نامه وجود داشتهاست اما عَراقی با ابتکار این قالب ادبی را رونق بخشید
دیوان اشعار وی نیز مشهور است گرچه عَراقی در بیشتر قوالب شعری طبع خود را آزموده، اما هنر شاعری او بیشتر در غزلیاتش ظهور یافتهاست. عشاق نامه یا رساله ده فصلاثر منظوم دیگری از عراقی است که در قالب مثنوی و غزلو در بحر خفیف مسدس محذوف سروده شدهاست. احتمالاً پیش از عراقی سرودن ده فصل یا عشاق نامه وجود داشتهاست اما عَراقی با ابتکار این قالب ادبی را رونق بخشید