معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.4K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
مارا به غیر یاد تو اندر ضمیر نیست
دل را دگر ز صحبت جانان گریز نیست

یاران ملامت من عاشق رها کنید
کاین مبتلای عشق نصیحت پذریر نیست

دل عاشق است و پند نمی گیرد اندرو
بر وی مگیر زان که برو جای گیر نیست

#ابن_حسام_خوسفی
دل‌مُرده از آنم که مسیحانفسی نیست
فریادم از آنست که فریادرسی نیست

از خانقه ای‌شیخ! درِ کس نگشاید؛
معلوم شد امروز که در خانه کسی نیست

ای مرغِ گرفتار که دوری ز گلستان،
واماندگی‌ات جز به‌شکستِ قفسی نیست

بگذر چو نسیم از سرِ این باغ که در وی
هر جا که گلی سر زده بی خار و خسی نیست

گر طالبِ یاری قدمی پیش نِه ای‌شیخ!
کز صومعه تا دِیرِ مغان راه بسی نیست

در سیلِ غم از جای شدن کارِ خسان است
«اهلی» چو حریفانْ سبُکی بوالهوسی نیست.

#اهلی_شیرازی
ساقی قدحی که کار دنیا همه هیچ
این گفت و شنید و جنگ و غوغا همه هیچ
طوفان فنا، چو بشکند کشتی عمر،
عالم همه هیچ و حاصل ما همه هیچ


اهلی شیرازی
كربلاو حوادث مربوط به آن در اشعار شاعران پارسي، خصوصاً شاعران شيعي نمود بسياري دارد. مولانا محمد اهلي شيرازي يكي از شاعران شيعي است كه در اواخر قرن نهم و اوايل قرن دهم، اين موضوع را در اشعار خود پرورانده است. اين پژوهش بر مبناي بررسي اشعار كربلايي او شكل گرفته است.
از مهم ترين يافته هاي مقاله ي حاضر مي توان به اين نكات اشاره نمود: بهره گيري شاعر از تفكرات شيعي، توصيف وقايع كربلا كه موضوع اخير در اين مقاله، تحت عناوين زير بررسي شده است : تأثيرپذيري شاعر از حوادث كربلا، ترسيم گوشه هايي از وقايع كربلا، تأثير حوادث كربلا بر عالم و توصيف شاعر از آنها و بهره گيري از اجرام آسماني و طبيعت و ... در اين توصيف ها به شخصيت هاي مثبت و منفي واقعه ي كربلا، آرايه هاي ادبي كه با محوريت كربلا در شعر اهلي پديد آمده اند پرداخته شده است.
كليد واژه ها : تفكر شيعي، كربلا، امام حسين، اهل بيت، آرايه ها و فنون ادبي ،اهلي.
مقدمه 
 
هدف اين مقاله، بررسي كيفيت و نحوه ي ترسيم حوادث كربلا در شعر اهلي شيرازي است. متأسفانه هيچ پژوهش جامعي درباره ي اين شاعر و سبک و سياق كلامش انجام نشده و به تبع حوادث كربلا و اوصاف آن نيز در شعر او مورد تحقيق و تفحص قرار نگرفته است؛ به همين دليل ابتدا و به اختصار به شرح حال، سرگذشت و آثار او پرداخته مي شود.
مولانا محمد اهلي شيرازي در سال 858 ق متولد شد و به سال 942 ق وفات يافت. مدفن او در کنار آرامگاه حافظ است.«مولانا اهلي شيرازي نامش محمد، مولدش شيراز و از جمله عرفاي صاحب جاه بوده» (فرصت شيرازي ، 1377 ، ج2 ، ص 789) است.
جاي شبهه نيست كه اهلي، مذهب شيعه ي دوازده امامي داشته (1) و در اشعار او اين امر كاملاً هويدا است. اهلي به حوادث كربلا نيز بسيار پرداخته است. در اشعار او همچنين به احمد بن موسي الكاظم (شاه چراغ) اشاره شده و ارادت بسيار شاعر به ايشان نمايان است :
 
آن كه خاک آستانش كعبه ي صدق و صفاست 
سيّد سادات عالم ، احمد موسي الرضاست
(اهلي ، 1369، ص 440)(2)
احمد بن موسي بن جعفر بن باقري 
كز عليّ بن حسين بن عليّ مرتضاست
(همان ، ص 441)
اهلي در اكثر انواع شعر دستي داشته است.«از اكثر سالكان مسالک سخنوري به وفور مهارت در شعر امتياز تمام داشت. در علم قافيه و عروض و معما كامل بود و در جميع اصناف شعر مي گفت. مثنوي ذوبحرين و تجنيس كه عقل درو متحير است »(صفوي ، 1384،ص177).
اشعار او شامل قصايد، غزل ها، تركيب بند، ترجيع بند، قطعات، رباعي و مثنوي است (صفا ، 1386 ، ج5 ، صص 606-611). «مولانا اهلي، سرآمد فصحاي زمان و سردفتر بلغاي سخندان در فنون شعر [بود که] در كمال مهارت قصايد مصنوع گفته [است]» (آذر بيگدلي ، 1336 ، ص 204).
او در قصيده اي مصنوع، به شرح آرايه هاي ادبي و مباحث بلاغي مي پردازد كه مطلع آن ذكر مي شود :
نسيم كاكل مشكين كراست چون تو نگار 
شميم سنبل پرچين كجاست مشک تتار
(اهلي ،‌همان ، ص 777)
«به وفور مهارت در فن شعر امتياز داشت و اين قصيده ي مصنوع سلمان ساوجي را تتبع نمود :
صفاي صفوت رويت بريخت آب بهار /هواي جنت كويت ببيخت مشک تتار»(حسيني، 1362 ، ص 156).
از شعر او نغمه ي كلام سعدي به گوش مي رسد. «مولانا اهلي شيرازي در سلک شعراي كرام و فضلاي عظام انتظام داشته ... و در جميع اصناف شعر مي گفت. ... ديوان اشعار او مسلم ارباب نظر و چاشني شعر سعدي در كلام او مضمر است» (شوشتري ، 1376 ق، ص189).
اهلي به اشعار فني وداراي صنعت ادبي علاقه ي خاصي داشت.«صاحب ديوان است و مثنوي سحر حلال كه ذو بحرين و ذوقافيتين است، از مصنفات اوست» (كوپاموي ، 1336ق، ص139).
سبک شعري اهلي در واقع ادامه ي سبک عراقي است و از نازک خيالي و معني سازي سبک هندي در آن اثري نيست. غزل و قصيده هاي او در عين استواري و استحكام، روان و دلنشين است و يكي از مهم ترين مضامين شعر او، توجه به شيعه و سرگذشت آن است.(3)
 
تفكرات شيعي در اشعار اهلي 
 
اهلي در قصايد، تركيب بند، ترجيع بند، قطعات، مثنوي شمع و پروانه و مثنوي سحر حلال به نكات مضاميني اشاره مي كند كه مؤيد تفكرات شيعي اوست. او در اشعارش به توحيد و ستايش خداوند مي پردازد و به ستايش پيامبر، دوازده امام بزرگوار شيعه، اهل بيت نبوت و سرگذشت آن بزرگان توجه دارد و به توصيف احوال آنان مي پردازد كه به برخي از اين تفكرات اشاره مي شود:
مدح و منقبت حضرت علي (عليه السلام)
 
اهلي در دو قصيده ي زير، به مدح و منقبت امام علي (عليه السلام) اشاره مي كند:
 
اي جان همه جان ها، روح القدسي گويا 
پنهان ز نظر اما در ديده ي جان پيدا
(اهلي ، همان ، ص 420)
شاه نجف كه هر دو جهان در پناه اوست 
هر جا سري كه هست همه خاک راه اوست
(اهلي ، همان ، ص 425)
او در اين قصايد به توصيف مقام آن حضرت مي پردازد و از سرگذشت و احوال ايشان سخن مي گويد. در اشعار زير نيز مي توان ذكر امام علي (عليه السلام) را ديد :
آن شهنشاهي كه بحر لافتي را گوهر است 
شحنه ي دشت نجف، شاه ولايت حي
در است

(همان ، ص 427)
شاه نجف كه گوهر بحر عنايت است 
چون بحر بيكران كرمش بي نهايت است
(همان ، ص 441)
صبح سعادت دميد حق در دولت گشاد 
پرتو مهر علي بر همه عالم فتاد
(همان ، ص 452)
اي با سپهر بوقلمون هيبتت به جنگ 
روز و شب از نهيب تو گرديده رنگ رنگ

(همان ، ص 480)
تو شير خدايي به يقين يا اسدالله 
سربيشه ي تو عرش برين يا اسدلله
(همان ، ص 500)
ما بي كسيم و معركه خونخوار يا علي 
ما را به لطف خويش نگهدار يا علي
(همان ، ص 509)
علاوه بر اين موارد، در اشعار ديگر از جمله در آغاز مثنوي شمع و پروانه و سحر حلال به اوصاف ارزشمندي از آن حضرت اشاره مي شود كه البته خود، مقاله ي ديگري مي طلبد.
 
پی نوشت ها :
 
* استاد يار دانشگاه قم 
1 ـ براي دريافت شرح حال اهلي و مذهب او، ر.ک به : دهخدا ، 1377، ذيل «اهلي شيرازي».نيز : رازي ، 1378؛ عليشيرواني ، 1363و حسيني ، 1382.
2 ـ ديوان اهلي شيرازي در سال 1369 به چاپ دوم رسيد. جهت جلوگيري از تكرار، به ذكر نام اهلي و صفحه بسنده شد.
3 ـ ميان شرح حال اهلي شيرازي و اهلي ترشيزي در تذكره ها خلط بحث شده است (ر.ک به : گلچين معاني ، 1363 ، ج2 ، ص 719).
 
منبع:فصلنامه شيعه شناسي شماره 27
کام از میِ لعلم مده، کز می خمار آید مرا
من عاشقِ درد توام، درمان چه‌کار آید مرا؟

گر بر کنار من روان، صد جوی باشد زآبِ چشم
سروِ روانی همچو تو، کی در کنار آید مرا؟

هان ای رقیب مُحتشم فخر تو از جاه است و من
درویشِ سلطان‌مَشربم، فخر تو عار آید مرا

«اهلی» چراغِ جان من بار دگر روشن شود
آن شمع اگر بعد از اجل، سوی مزار آید مرا

#اهلی_شیرازی
ماجرای جناب اهلی و سفال سگ کوی یار!

اهلی شیرازی (متوفی ۹۴۲) از شاگردان عارف و دانشمند نامی، علامه جلال‌الدین دوانی بود و تمایلاتی صوفیانه داشت که رد پای آن در شعر او پیداست. اهلی شاعری مدیحه‌سرا بود، به دربار شاهان راه یافت و قصاید مدحی ساخت ولی قصیدۀ مصنوعش در مدح امیرعلیشیر نوایی شهرتی بیشتر یافت و مدح عارفانی چون شیخ روزبهان بقلی را در کارنامه دارد. او در قالب‌های مختلف شعر گفت و پیرو سبک عراقی بود.
ابیاتی از او بخوانیم:

جام جم ما دُرد سفال سگ او بس
جم با همه حشمت سگ این دُردی جام است
(دیوان اهلی شیرازی، انتشارات سنایی/ص۳۸)

می زدن کی از سفال آن سگِ کو حد ماست
ما چه سگ باشیم او خود لطف بی‌حد می‌کند
(ص۲۱۷)

جز از سفال سگ آستان او اهلی
به کام دل دَم آبی به هیچ باب نخورد
(ص۲۱۹)

سگ آن رند قلندرصفت شاه‌وشم
کز سفال سگ او ساخته جام زر خویش
(ص۲۷۳)

گر نوشم از سفال سگان تو دردی‌ای
بهتر ز آب خضر که از جام زر کشم
(ص۳۰۶)

هرکس که از سفال سگش آب می‌خورد
بادا حرام اگر طلب کوثرش بود
(ص۵۲۵)

این که عاشق سگ کوی یار را بنوازد و پیشش بگدازد در شعر شاعران سابقۀ فراوان دارد و به گمان من بسامد بالای ابیاتی از این دست نمی‌تواند با توجّه این شاعران به تصوّف و آموزه‌های آن بی‌ارتباط باشد؛ همان آموزه‌هایی که عاشق را به انواع ریاضت و خودشکستن دعوت می‌کند.
توجّه خاص به سگ از متون صوفیه شروع شد، به شعرهای عاشقانه راه جست و در سبک هندی بیشترین بسامد را پیدا کرد ولی تا جایی که بررسی کرده‌ام در میان شاعران هیچ‌کس به اندازۀ جناب اهلی به سفال سگ کوی یار توجه نشان نداده و آرزوی آب نوشیدن از سفال سگ کوی یار به دلش نمانده. انصافا جناب اهلی از این حیث حتی از جامی هم جلو زده است و مقام ویژه‌ای دارد.😊

پ.ن: مجتبی مینوی مقالۀ مشهوری دارد به نام «خاک پای سگ معشوق» که در آن از مضامین مربوط به سگ در شعر جامی سخن گفته است.

#عاطفه_طیه
ناصح چو مرهمی ننهی، نیش هم مزن
بر زخم‌خورده طعنه زدن زخمِ دیگر است

#اهلی_شیرازی
#در_کنایه

•دیوان اهلی شیرازی، به اهتمام و تصحیح حامد ربانی•
جز وصل هوس نیست چو پروانه خسان را
کو شمع که آتش زند این بوالهوسان را

ای گل که دمد از نفست بوی بنفشه
زنهار مکن همدمِ خود هیچ‌کسان را

#اهلی_شیرازی
خوش آنکه تو بازآیی و من پای تو بوسم
چون سایه‌ی زلف تو قدم‌های تو بوسم
هر جا که تو روزی نفسی جای گرفتی
آن‌جا روم و گریه‌کنان جای تو بوسم
در باغ روم بی‌تو و هر سرو که بینم
پایش به هوای قد و بالای تو بوسم
روی تو تصوّر کنم و لاله و گل را
از حسرت رخسار دلارای تو بوسم
هر جا که غزالی‌ست چومجنون سرو
چشمش در آرزوی نرگس شهلای تو بوسم
خواهم که شوی مست شکرخواب صبوحی
در خواب مگر لعل شکرخای تو بوسم
من ، اهلیِ درویش توام، ای شه خوبان
دستی که ببوسم، به تمنای تو بوسم

#اهلی_شیرازی .
جایم به روز واقعه پهلوی او کنید
او قبلهء منست رخم سوی او کنید

نخلی برآورید بلند و به سایه اش
خاکم بیاد قامت دلجوی او کنید

محراب وار بر سر سنگ مزار من
نقشی بصورت خم ابروی او کنید

در بیستون برید مرا پیش کوهکن
جای شهید عشق به پهلوی او کنید

بوی وفا اگر نشنیدید از کسی
بویی به خاک تربتم از بوی او کنید

زنار بت پرستی خود میبرم به خاک
یعنی که رشتهء کفنم موی او کنید

در شیشه ای کنید گلاب سرشک من
وآنرا که یار کشت کفن شوی او کنید

تلقین من که هندوی زنار بسته ام
حرفی ز سحر نرگس جادوی او کنید

تعویذ دوستیست که اهلی نوشته است
این را بیادگار به بازوی او کنید

#اهلی_شیرازی
#سنگ
دم مسیح و حیات ابد به ما نرسد
غنیمتی شُمر ای دوست وقت مستی را

اهلی_شیرازی
چو شمع، بی‌تو همه آهِ سوزناک شدم
گداختم ز غمت، سوختم، هلاک شدم

تو سرونازی و من آن گیا که در قدمت
ز خاک رَستم و هم در رهِ تو خاک شدم

ز بس که سینه به ناخن همی‌کَنم از غم
ز چاک خِرقه نگه کن که سینه‌چاک شدم

از آن شده‌ست دلم جلوه‌گاهِ صورت تو
که همچو آینه از گَردِ تیره پاک شدم

به جز هلاک -چو «اهلی»- دوا ندارم هیچ
ز بس که از غم عشق تو دردناک شدم

#اهلی_شیرازی
عشق یکی از اصلی ترین موضوعات ادب غنایی است . اهلی شیرازی یکی از بزرگ ترین شاعران اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهماست که این موضوع را در مثنوی شمع و پروانه متجلی کرده است . داستان شمع و پروانه بر سه رکن عشق ، عاشق و معشوق استوار استکه در آن پروانه نماد عاشق و شمع نماد معشوق است . اهلی برای هر کدام از این سه محور ویزگی هایی را بر می شمارد که ذکر بیشتریناین خصوصیات و ویژگی ها حول محور عاشق است . از دیدگاه وی ضرورت عشق در زندگی غیرقابل انکار است و دارای مشخصه هایی همچون جان سوزی ، جنون ، داشتن صداقت و ثابت قدمی و ... است . عاشق نیز از نگاه وی دارای ویژگی هایی هم چون : بی پروایی ، سوزوگداز عاشقانه ، دیوانگی و ...است . معشوق نیز دارای خصوصیاتی است که این مقاله قصد دارد هر سه محور را در قالب شاهد مثال هایشعری از کتاب شمع و پروانه بررسی نماید
شيخ محمد اهلي شيرازي، از شاعران معروف قرن نهم است. او در سال 858 هجري قمري چشم به جهان مي‌گشايد و پس از 84 سال عمر در سال 942 چشم از جهان فرو مي‌بندد و براساس علاقه شديدي كه به حافظ داشته وصيت مي‌كند كه: «جايم روز واقعه پهلوي او كنيد // او قبله من است، رخم سوي او كنيد» به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، بازماندگان او نيز اهلي را در شمال آرامگاه غزلسراي ايران، حافظ، به خاك مي‌سپارند. بر اساس روايتي عاميانه و شفاهي، بعد از فوت اهلي، عده‌اي مانع از به خاك سپردن او در حافظيه مي‌شوند كه درنهايت با تفأل به ديوان حافظ و بيان غزل مشهور “رواق منظر چشم من آشيانه توست // كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست” ماجرا به نفع طرفداران اهلي پايان مي‌يابد. اهلي بر مذهب شيعه اثني عشري بوده و به مولاي متقيان علي بن ابيطالب (ع) عشق مي‌ورزيده و به مدح او پرداخته است. وي اهل سلوك و از صفاي باطن برخوردار بوده است و بوي معرفت و عرفان به شعر او طراوت بخشيده است. اهلي از شاگردان علامه دواني بوده و در اغلب علوم، به‌ويژه علوم ادبي، اطلاعات وافري داشته است. تنوع آثار او خاصه توجه به آثار مصنوع، خود نشانه‌اي از آگاهي ادبي اوست. وي در جواني از شيراز به هرات رفت و چند گاهي در دربار سلطان حسين بايقرا به سر برد و پس از آن به آذربايجان نزد سلطان يعقوب آق قويونلو رفت و او را نيز مدح گفت، پس از جلوس شاه اسماعيل صفوي به خدمت او پيوست و او را ستود و مثنوي مصنوع و مشهور “سحر جلال” خود را به نام او ساخت و پس از مرگ آن سلطان به شيراز برگشت و در آن جا زندگي را ادامه داد. از پدر و اهل عيال اهلي اطلاع چنداني نداريم. ولي در يكي از شعرهايش به فرزندش اشاره مي‌كند. گويا از تنگ دستي در زندگي نيز رنج مي‌برده است. به هر حال اهلي، در سرودن انواع شعر مهارت داشته و قصايد خود را بيشتر به پيروي از شاعران بزرگ پيش از خود خاصه انوري، خاقاني، ظهير، كمال اصفهاني و سلمان ساوجي سروده و در غزل نيز از استادان پيش از خود به ويژه سعدي و حافظ پيروي كرده است. در ديوان اهلي، قالب‌هاي ديگر شعري يعني تركيب‌بند، ترجيع‌بند، مقطعات، رباعيات، مخمس، مستزاد و ... تاريخ و معميات نيز ديده مي‌شود. اهلي سه قصيده مصنوع دارد كه هر سه را در پاسخ به سه قصيده سلمان ساوجي و به ترتيب در مدح امير عليشير نوايي، سلطان يعقوب و شاه اسماعيل صفوي سروده است و مطلع‌ آن سه قصيده نيز به ترتيب چنين است: نسيم كاكل مشكين كه است چون تو نگار شميم نرگس پرچين كجاست مشك تقار هواي جنت كويت نسيم عنبربار فداي نكهت مويت شميم مشك تتار هواي گلشن كويت نسيم باد بهار گداي خرمن مويت شميم مشك تتار از مثنوي‌هاي استادانه اهلي يكي مثنوي “شمع و پروانه” است در هزار بيت و در جذبه و انجذاب طالب و مطلوب در طريقت عارفان و صوفيان و مثنوي ديگر او به نام “سحر حلال” است در 520 بيت كه تمامي ابياتش ذوبحرين (داراي دو وزن) و ذوقافيتين (داراي دو قافيه) و ذوجناسين (داراي دو جناس) مي‌باشد. موضوع مثنوي سحر حلال داستاني است به‌نام “جم و گل” اهلي پس از حمد و ستايش خدا و وصف پيامبر اكرم (ص) و مدح علي (ع) و شاه اسماعيل و معين‌الدين صاعدي در چهل بيت نيز به موعظه مي‌پردازد و پس از آن داستان را آغاز مي‌كند. ماجراي داستان نيز اين گونه است: پادشاهي است به نام “كي” و دختري دارد به نام “گل” درنهايت زيبايي و دلربايي. جم پسرعموي پادشاه جواني است آراسته، روزي به شكار مي‌رود و چشمش بر “گل” دختر پادشاه مي‌افتد و عاشق و گرفتار او مي‌شود و پس از آن نامه‌اي براي گل مي‌نويسد و ماجراي دل‌دادگي خود را برايش شرح مي‌دهد. اما گل ناز مي‌كند و چندان توجهي به او نمي‌كند؛ تا جم دوباره برايش نامه مي‌فرستد. به هر حال دختر نيز كه در باطل دل‌داده او شده بود غم خود را با دايه‌اش در ميان مي‌گذارد و دايه نيز ماجرا را به پدر دختر “كي” مي‌رساند و اسباب وصال آن دو را فراهم مي‌كند. مدتي مي‌گذرد تا اين كه جم روزي به چوگان بازي مي‌پردازد و از قضا از اسب به زمين مي‌افتد و جان مي‌سپارد و او را به رسم خود در آتش مي‌اندازند تا بسوزد. وقتي گل ماجراي غم‌انگيز مرگ و سوختن جم را مي‌نگرد، ناگهان رقص كنان خود را در آتش مي‌اندازد و ققنوس‌وار همراه با عاشق دلباخته خود شعله‌ور مي‌شود و مي‌سوزد. ناگفته نماند كه به اهلي كتاب‌ها و رساله‌هاي ديگري تا 12 كتاب را نسبت داده‌اند. از شاعران معاصر اهلي نيز مي‌توان به جامي اشاره كرد كه از بزرگ‌ترين شاعران آن عصر است و هلالي استرآبادي، بابافغاني شيرازي، شهيدي قمي، مكتبي شيرازي، هاتفي فرجودي، اهلي خراساني و اميد تهراني را مي‌توان برد. سبك شعري اهلي را هر چند مي‌توان عراقي ناميد، بهتر است سبك او را قصيده بين خراساني و عراقي معلق دانست و در غزل سبك او را عراقي خواند. تعداد غزل‌هاي اهلي بالغ بر هزار و چهارصد غزل است و مجموع بيت‌هاي ديوانش غير از سه قصيده مصنوع كه به آن‌ها اشاره كر
ديم به 14 هزار و 735 بيت مي‌رسد. در پايان دو غزل از اهلي و چند بيت از مثنوي سحر حلال آورده شده است: غزل اول: هواي ديدنت اي ترك تند خوبست مرا نگاه كن كه هلاك خود آرزوست مرا من شكسته چنان تلخ كامي‌اي دارم كه آب بي لب تو زهر در گلوست مرا تنم به خواب عدم رفت و همچنان بينم كه با خيال لبت دل به گفت‌وگوست مرا از آن شبي كه چو گل در كنار من بودي هنوز خرقه صدپاره مشكبوست مرا كنون كه برق فراقم چو نخل باديه سوخت چه وقت سبزه و گشت كنار جوبست مرا جگركبابم و مخمور و تشنه‌لب امشب دل پياله ندارم سر سبوست مرا چنان فرو شده‌ام در خيال او “اهلي” كه وصل دوست نمايد خيال دوست مرا غزل دوم: دلا خراب كن اين نقش خودپرستي را چو گردباد فرو پيچ گرد هستي را دم مسيح و حيات خضر به ما نرسد غنيمتي شمر اي دوست وقت مستي را چو سرو باش دل آزاده با تهي دستي مگو چو غنچه به كس حال تنگ دستي را فلك به پايه معراج خاكيان نرسد بلندقدر ندانست قدر پستي را تو رو به دولت كن از قبله درگذر “اهلي” به بت‌پرستي چه نسبت خداپرستي را گزيده‌اي از قصيده سحر حلال: اي همه عالم بر تو بي‌شكوه رفعت خاك در تو بيش كوه اي كه بر اسرار تو دانا كم‌اند كي رسد از عقل كس آنجا كمند كي كند ادراك تو حاصل خرد فهم كي اين عشوه باطل خرد نغمه شوقت دل عشاق راست آمد از آن نغمه عشاق راست بنده بي‌عشق تو مرد ار زن است بهتر از آن بي ‌غم و درد ارزن است يارب از احسان نظر از ما متاب دوزخ عصيان دگر از ما متاب ساقي از آن شيشه منصوردم در رگ و در ريشه صوردم ساقي از آن چشمه كوثرنسيم كاب رخ او داده به گوهر نه سيم مي‌كند آن آينه رو ياوري تا تو در آن آينه رو آوري نگارش: خسرو قاسميان، دانشجوي دكتري بخش زبان و ادبيات فارسي دانشگاه شيراز
ساقی از آن شیشه‌ ی منصوردم
در رگ و در ریشه‌ ی من صور دم

بنده‌ ی بی‌ قیمت و میر اجل
هر دو شد افتاده‌ ی تیر اجل

خواجه در ابریشم و ما در گلیم
عاقبت ای دل همه یکسر گلیم

#اهلی شیرازی
عجب که شمع شبی در سرای من سوزد
من آن نیم که کسی از برای من سوزد

مجال خواب چو شمعم به هیچ پهلو نیست
ز بس که داغ تو سر تا به پای من سوزد

اهلی شیرازی
شوخی که خون من چو می ناب می خورد
شاخ گلی است کز دل من آب می خورد

اهلی شیرازی
شوخی که خون من چو می ناب می خورد
شاخ گلی است کز دل من آب می خورد

اهلی شیرازی
نه از طرب هوس گشت باغم افتادست
هوای نو گل خود در دماغم افتادست
چه تیره است شبم با وجود آتش دل
مگر که چشم بدی بر چراغم افتادست
هلاک خود طلبم من که می خورم بی تو
گمان مبر که نظر بر فراغم افتادست
چو لاله بر سر راهت فتاده ام بنگر
که هوش رفته و از کف ایاغم افتادست
بکوی او همه جا لاله زار شد اهلی
ز بسکه پنبه ی خونین ز داغم افتادست

اهلی شیرازی