This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«بی تو بسر نمی شود»
بی همگان بسر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
خمر من وخمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو به سر نمیشود
دل بنهد بر کنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می کنی بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای بی تو به سر نمی شود...
شعر #حضرت_مولانا
صدا #استادغلامحسین_بنان
تار #ابراهیم_سرخوش
مایه #بیات_ترک
بی همگان بسر شود بی تو به سر نمی شود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
خمر من وخمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بی تو به سر نمیشود
دل بنهد بر کنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو می کنی بی تو به سر نمی شود
خواب مرا ببسته ای نقش مرا بشسته ای
وز همه ام گسسته ای بی تو به سر نمی شود...
شعر #حضرت_مولانا
صدا #استادغلامحسین_بنان
تار #ابراهیم_سرخوش
مایه #بیات_ترک
۲۹ تیر سالروز درگذشت #رضا_محجوبی
آهنگساز و نوازنده ویلون
#رضامحجوبی برادر بزرگتر #مرتضی_محجوبی و
پدرش #عباسعلی_ناظر بود که نی مینواخت. مادرش #فخرالسادات با نواختن پیانو آشنا بود و این علاقهٔ والدین به موسیقی باعث شد تا رضا محجوبی و برادرش مرتضی از همان کودکی با موسیقی آشنا شوند و آن را به عنوان حرفه و هنر خود دنبال کنند.
نخستین استادش #حسین_هنگ_آفرین از افسران موسیقی ارتش بود. پس از آن نزد #ابراهیم_آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیشتر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد، از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد #حسینخان_اسماعیلزاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویلون را به شاگردانش میآموخت، بهرهمند شد.
پس از آن پدرش کافهای را در خیابان #لالهزار برپا کرد که او و بردارش در آنجا مینواختند و ساز او که در آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشت جالب توجه بود.
او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگسازی نیز میپرداخت. در سال ۱۳۰۲ با #درویش و #عارف کنسرتهایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
با این همه در ۲۴ سالگی به بیماری عصبی دچار شد و مورد مداوا قرار گرفت، ولی نظم و عادات یک انسان عادی جامعه را از دست داد. هرچند که دوستانش را خوب میشناخت و با آنها گفتگو میکرد اما از موضوعاتی حرف میزد که قابل درک نبود.
سید کریم امیری فیروزکوهی از دوستان نزدیکش بود. با این همه گاه در جمع دوستان حاضر میشد و حتی ویلون مینواخت.
#رضامحجوبی در ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله خاکسپاری شد.
اثر #کاروان با آهنگسازی #مرتضی_محجوبی برادر #رضا، و صدای #بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شدهاست.
از شاگردان مشهور او #روحالله_خالقی و نیز #مجیدوفادار (آفریننده ترانههای: مرا ببوس، گلنار، زهره، گل اومد بهار اومد، شمع شبانه) بودند.
آثار :
از او چندین چهارمضراب، پیشدرآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا ماندهاست. ساختههای او بیشتر در سبک #درویشخان است.
از پیشدرآمدهای معروف او «پیش درآمد اصفهان» است؛ که فرهاد فخرالدینی آن را به زیبایی برای مجموعهٔ تلویزیونی «کیف انگلیسی» تنظیم کردهاست.
آهنگساز و نوازنده ویلون
#رضامحجوبی برادر بزرگتر #مرتضی_محجوبی و
پدرش #عباسعلی_ناظر بود که نی مینواخت. مادرش #فخرالسادات با نواختن پیانو آشنا بود و این علاقهٔ والدین به موسیقی باعث شد تا رضا محجوبی و برادرش مرتضی از همان کودکی با موسیقی آشنا شوند و آن را به عنوان حرفه و هنر خود دنبال کنند.
نخستین استادش #حسین_هنگ_آفرین از افسران موسیقی ارتش بود. پس از آن نزد #ابراهیم_آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیشتر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد، از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد #حسینخان_اسماعیلزاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویلون را به شاگردانش میآموخت، بهرهمند شد.
پس از آن پدرش کافهای را در خیابان #لالهزار برپا کرد که او و بردارش در آنجا مینواختند و ساز او که در آن زمان ۱۶ سال بیشتر نداشت جالب توجه بود.
او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگسازی نیز میپرداخت. در سال ۱۳۰۲ با #درویش و #عارف کنسرتهایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت.
با این همه در ۲۴ سالگی به بیماری عصبی دچار شد و مورد مداوا قرار گرفت، ولی نظم و عادات یک انسان عادی جامعه را از دست داد. هرچند که دوستانش را خوب میشناخت و با آنها گفتگو میکرد اما از موضوعاتی حرف میزد که قابل درک نبود.
سید کریم امیری فیروزکوهی از دوستان نزدیکش بود. با این همه گاه در جمع دوستان حاضر میشد و حتی ویلون مینواخت.
#رضامحجوبی در ۵۶ سالگی درگذشت و در گورستان ظهیرالدوله خاکسپاری شد.
اثر #کاروان با آهنگسازی #مرتضی_محجوبی برادر #رضا، و صدای #بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شدهاست.
از شاگردان مشهور او #روحالله_خالقی و نیز #مجیدوفادار (آفریننده ترانههای: مرا ببوس، گلنار، زهره، گل اومد بهار اومد، شمع شبانه) بودند.
آثار :
از او چندین چهارمضراب، پیشدرآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا ماندهاست. ساختههای او بیشتر در سبک #درویشخان است.
از پیشدرآمدهای معروف او «پیش درآمد اصفهان» است؛ که فرهاد فخرالدینی آن را به زیبایی برای مجموعهٔ تلویزیونی «کیف انگلیسی» تنظیم کردهاست.
خوشحالم که موهایم سفید شده و پیشانیم خط افتاده و میان ابروهایم دوتا چین بزرگ در پوستم نشسته است.خوشحالم که دیگر خیالباف و رؤیایی نیستم، دیگر نزدیک است که سی و دو سالم بشود. هرچند که سی و دو ساله شدن یعنی سی و دو سال از سهم زندگی را پشت سرگذاشتن و به پایان رساندن.اما در عوض خودم را پیدا کرده ام.
#فروغ_فرخزاد
نامه به #ابراهیم_گلستان
#فروغ_فرخزاد
نامه به #ابراهیم_گلستان
دوستت دارم.
دوستت دارم و دلم تاب تحمل این همه عشق را ندارد.
دلم از سینهام بزرگتر میشود.
دلم مرا به بیقراری میکشاند.
عشقی که از میان آن همه تجربههای دردناک گذشته باشد
و باز همچنان باشد، جز این نمیتواند باشد...
#فروغ_فرخزاد
"از نامهی فروغ به #ابراهیم_گلستان"
دوستت دارم و دلم تاب تحمل این همه عشق را ندارد.
دلم از سینهام بزرگتر میشود.
دلم مرا به بیقراری میکشاند.
عشقی که از میان آن همه تجربههای دردناک گذشته باشد
و باز همچنان باشد، جز این نمیتواند باشد...
#فروغ_فرخزاد
"از نامهی فروغ به #ابراهیم_گلستان"
"نقل است که از #ابراهیم_ادهم پرسیدند روزگار چون میگذرانی؟
گفت: چهار مرکب دارم بازداشته.
چون نعمتی پدید آید بر مرکب شکر نشینم و پیش وی باز روم
و چون محنتی پدید آید بر مرکب صبر نشینم و پیش وی باز شوم
و چون معصیتی پدید آید بر مرکب توبه نشینم و پیش وی باز روم
و چون طاعتی پدید آید بر مرکب اخلاص نشینم و پیش وی باز شوم."
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
چاپ شفیعی کدکنی،
نشر سخن، ص ۱۲۰
گفت: چهار مرکب دارم بازداشته.
چون نعمتی پدید آید بر مرکب شکر نشینم و پیش وی باز روم
و چون محنتی پدید آید بر مرکب صبر نشینم و پیش وی باز شوم
و چون معصیتی پدید آید بر مرکب توبه نشینم و پیش وی باز روم
و چون طاعتی پدید آید بر مرکب اخلاص نشینم و پیش وی باز شوم."
#تذکرةالاولیاءعطارنیشابوری
چاپ شفیعی کدکنی،
نشر سخن، ص ۱۲۰
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک حبه نور
وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ﴿۳۴﴾
و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمت خدا را شماره كنيد نمى توانيد آن را به شمار درآوريد قطعا انسان ستمپيشه ناسپاس است
#ابراهیم_آیه_۳۴
وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ ﴿۳۴﴾
و از هر چه از او خواستيد به شما عطا كرد و اگر نعمت خدا را شماره كنيد نمى توانيد آن را به شمار درآوريد قطعا انسان ستمپيشه ناسپاس است
#ابراهیم_آیه_۳۴
هر دشمن نابهکار را ای دل ریش
از لقمه توان دوست نمودن با خویش
جز نفس، که هر چه بیش میپروریش
در حق تو دشمنیش میگردد بیش
#ابراهیم_ملتجی_شیرازی
از لقمه توان دوست نمودن با خویش
جز نفس، که هر چه بیش میپروریش
در حق تو دشمنیش میگردد بیش
#ابراهیم_ملتجی_شیرازی
در احوال ابراهیم ادهم آورده اند که وقتي به مستي برگذشت. او را می شناخت ، مسلمانی بود اینک به حلقه غفلت دهانش آلوده بود. آب آورده دهان آن مست بشست و مي گفت: «دهاني که ذکر حق بر آن رفته باشد، آلوده بگذاري بي حرمتي بُوَد».
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم
چون آن مرد هوشیار شد، او را گفتند: «زاهد خراسان دهانت بشست ». آن مرد گفت: «من نيز توبه کردم ». پس از آن ابراهيم به خواب اندر ندایی شنید که گفتند: «تو از براي ما دهانی بشستي. ما دل تو را از نقشِ غیر بشستيم »
#ابراهیم_ادهم
لقمه ای کان نور افزود و کمال
آن بُوَد آورده از کسب حلال
#مولانا
و گفت: هیچکس در نیافت پایگاه مردان، به نماز و روزه و غزو(یعنی جنگ) و حج مگر بدانکه بدانست که در حلق خویش چه درمیآورد.
#ابراهیم_ادهم
آن بُوَد آورده از کسب حلال
#مولانا
و گفت: هیچکس در نیافت پایگاه مردان، به نماز و روزه و غزو(یعنی جنگ) و حج مگر بدانکه بدانست که در حلق خویش چه درمیآورد.
#ابراهیم_ادهم