معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram

تا چه خونها خورده‌ام شرمنده از روی دلم
غنچه‌آسا پیچش طومارِ بیدادِ خودم!

"میرزا اسدالله غالب دهلوی"

تسلیم اسیرِ سلسله‌یِ انقیاد ماست
هرچیز بر مراد نباشد مراد ماست!

"میرزا جلال اسیر"

مشغول یاد اوست دل پاره پاره‌ام
رقصد ز شوق بر سر مژگان نظاره‌ام

روزی که فال منصب دیوانگی زدم
زنجیر سُبحه گشت پیِ استخاره‌ام

تا شد ز گریه‌ام شفقی‌رنگ آسمان
چون داغِ لاله غوطه به خون زد ستاره‌‌ام

‌"میرزا جلال اسیر"
به داغ عشق در اینجا اگر نسوخته ای

ز آفتاب قیامت نجات ممکن نیست


#صائب_تبریزی

می گلگون ز مژگانِ سیاهِ یار می‌بارد
دل مجنون ز ابر ساغرِ سرشار می‌بارد!

به جوش آورده تقصیرم چنان دریای رحمت را
که جای قطره، می از ابر استغفار می‌بارد!!

چه درد است این
چه داغ است این
چه بزم است این
چه باغ است این
غم از دل
حسرت از نظاره
گل از خار
می‌بارد...!

نمیدانی چه می‌گویم!
نمیدانم چه می‌گویم!
شنیدن محو شد، بیتابی از گفتار می‌بارد...!

"میرزا جلال اسیر"
هیچ سوهان راهرو را چون ره باریک نیست

فکر آن موی میان هموار می سازد مرا

گر چه چون سیل از غبار ره گران گردیده ام

جذبه دریا سبک رفتار می سازد مرا

این جواب آن غزل صائب، که می گوید اسیر

خواب چون گردد گران، بیدار می سازد مرا

صائب
قفلِ غم بهر گشادِ دل كليد ديگر است
نااميدان را به نوميدى اميد ديگر است

عالَمِ مى وسعتى دارد كه در هر گوشه‌اى
جامْ نوروزِ دگر، پيمانه عيدِ ديگر است

گرمى هنگامۀ دل از زبان و گوش نيست
رازدارانِ تو را گفت و شنيد ديگر است

ديد اگر دارى چراغ از دود روشن مى‌كنى
تيره‌بختى مشرقِ روزِ سفيدِ ديگر است

سر گرانش ديده‌اى هشيار كى يابى «اسير»
هر نگاه تلخ او جام نبيذ ديگر است.

#اسیر_شهرستانی
نمی‌گنجد به محشر فوجِ عصیانی که من دارم
اجل شرمندگی‌ها دارد از جانی که من دارم

نگه دارد خدا از چشمِ بد، از چشمِ خوبش هم
کماندار آفتی برگشته‌مژگانی که من دارم

مرا دردِ تو می‌سازد به آیینی که می‌باید
بسوزد روزگار از دردِ پنهانی که من دارم

نمی‌پرسی، نمی‌خوانی، نمی‌جویی، نمی‌آیی
کجا دانسته‌ای حالِ پریشانی که من دارم

نمی‌دانم چه خواهد داد در محشر جوابِ من
ستمگر اول و آخر پشیمانی که من دارم

اسیر شهرستانی (اصفهانی)
شعری بگو "اسير"! که "صائب" کند پسند
طوطی به هند و موجه به عمّان چه می بری؟

اسیر شهرستانی😍
کسی که زهر نخورده است، شهد نشناسد
ز دشمنان مزه‌ی دوستان شود پیدا

#اسیر_شهرستانی
یک پند زیبا
و گفت به سینۀ ما آوازی دادند که: ای بایزید! خزاینِ ما از طاعتِ مقبول و خدمتِ پسندیده پر است، اگر ما را می‌خواهی چیزی بیاور که ما را نبُوَد.
گفتم: خداوندا! آن چه بود که تو را نباشد؟
گفت: بیچارگی و عجز و نیاز و خواری و شکستگی.

#تذکرة_الاولیا / ذکر #بایزید_بسطامی
"مرغ زیرک به در خانقه؛ اکنون نپرد!

که نهاده‌ست به هر مجلس وعظی دامی"


حافظ
°می‌رسد از چمن آیینه‌ی آشفته‌ی ناز
می‌توان یافت که غارت‌زده‌ی ناز خود است

#میرزا_جلال_اسیر
‌‌
دیرآشنا! نگاهِ تو بیگانه‌پرور است
داغم از این ‌که با تو چرا آشنا شدم!؟!

#اسیر شهرستانی
از میان قالب‌های شعر، چون بیشتر شاعران روزگار خود، به غزل گرایش دارد و در آن قالب چیره‌دست است؛ چنان که شفیعی گفته است در سرودن غزل‌هایی با وزن‌های کوتاه تواناتر است.
شعر اسیر برخلاف سروده‌های شاعران سده‌های یازدهم و دوازدهم هجری، فقط مضمون‌سازی و معماگویی نیست و گاه در غزلیاتش حال و هوای سبک عراقی نیز دیده می‌شود. ویژگی دیگر غزلیات اسیر که در شعر شعرای سبک هندی کمتر یافت می‌شود، هماهنگی و وحدت موضوعی از مطلع تا مقطع غزل است. با این‌حال، برخی تذکره‌نویسان، شعر او را دارای غث و سمین دانسته‌اند.دیوان اسیر اصفهانی بار نخست در 1296ق/1880 در لکهنو به چاپ رسید. پس از آن در 1314ق/1897 در کانپور هند چاپ شد. گزیده‌ای از دیوان او به کوشش حبیب‌الله بی‌گناه، با عنوان از دیوان اسیر شهرستانی در 1348ش در مشهد چاپ شده است. شرح دیگری نیز از دیوان اسیر در دست است که شارح آن شناخته شده نیست
دل را چگونه منعِ محبت کند کسی؟
گیرم که بشنود، چه نصیحت کند کسی؟

مستی ز باده، خنده ز گل، خرّمی ز باغ
در زیرِ آسمان چه فراغت کند کسی؟

گشتم غبار و از سرِ کویش نمی‌روم
دیگر چه خاک بر سر طاقت کند کسی؟

ما خود کمر به دشمنیِ خویش بسته‌ایم
در حق ما دگر چه مروّت کند کسی؟

این زندگی کرایهء مردن نمی‌کند¹
بهر کدام عمر وصیت کند کسی؟

گیرم که مهدِ امن و امان گشته روزگار
کو گوشه‌ای که خوابْ به‌راحت کند کسی؟

غمگین مباش «اسیر» هر چند تیره است
شادم تو را چو صبحِ سعادت کند کسی.

میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی

دیوان اسیر شهرستانی
نسخه خطی کتابخانه مجلس

¹. کرایه کردن (معنی دوم): ارزیدن، قابلیت داشتن، سزاوار بودن

کرایهء فلان چیز نمی‌کند:
یعنی وفق مراتب آن نیست.

-بیهوده چند محنت عالم توان کشید؟
عالم کرایهء این‌همه محنت نمی‌کند.

میرزا صادق

-جهان کرایهء دیدن نمی‌کند «صائب»
چو غنچه سر ز گریبان برون میار و برو!

صائب تبریزی
ياد چشمت چو پى غارت جان مى‌آيد
خواب و آرام به تاراج فغان مى‌آيد

امتحان دل خود كردم و حالش ديدم
مى‌رود هركه ز كوى تو به جان مى‌آيد

تا نيامد به سرخاک من آن گل نشكفت
كه بهارى به تماشاى خزان مى‌آيد

محرم شرح جدايى نبُوَد هستى ما
نامه‌ام سوى تو با قاصد جان مى‌آيد

تا ز جولان تو برخاست غبار از خاكم
از گريبان صبا بوى فغان مى‌آيد

بسكه از نسبت آن رخ به نزاكت آميخت
عكس برخاطر آيينه گران مى‌آيد

كس گل از غنچه‌ی تصوير نچيده‌است «اسير»
راز بيگانه‌ی دل كى به زبان مى‌آيد.

میرزا جلال
#اسیر_شهرستانی

☑️ دیوان اسیر شهرستانی
تصحیح و تحقیق: غلامحسین شریفی ولدانی
ناشر: مرکز پژوهشی میراث مکتوب ۱۳۸۴
غزل ۶۴۰
طاقتم
مرضیه
مرضیه
طاقتم