معرفی عارفان
1.27K subscribers
34.3K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
عرق کلک سبک سیر مرا پاک کنید
که زگلگشت سر کوی سخن می‌اید
صائب
ترسانده است دولت بیدار، چشم ما
از بخت خفته ناز شکر خواب می‌کشیم

#صائب‌تبریزی
خورشید فلک روشنی از روی تو دارد
هرجاست گلی چاشنی از بوی تو دارد

چشمی که رباید دل خلقی به نگاهی
آن دلبری از نرگس جادوی تو دارد

هرجا که زند خیمه بر و بوم بسوزد
قربان شَوَمت عشق تو هم خوی تو دارد


فیض کاشانی
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

محرم ما نبود دیده کوته نظران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند

که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

گل این باغ به جز حسرت و داغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیداد گران بخت من آموخت ترا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبت کار جهان گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران

 
شهریار غزل ۱۰۳
Tasnife Negah E Garm E To
Abdolvahab Shahidi
تصنیف "اون نگاه گرم تو"
عبدالوهاب شهیدی
ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﯽ‌ﻧﻤﺎﯾﯽ ﻭ ﭘﺮﻫﯿﺰ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ
ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﻮﯾﺶ ﻭ ﺁﺗﺶ ﻣﺎ ﺗﯿﺰ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ

ﮔﺮ ﺧﻮﻥ ﺩﻝ ﺧﻮﺭﯼ ﻓﺮﺡ ﺍﻓﺰﺍﯼ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺭﯼ
ﻭﺭ ﻗﺼﺪ ﺟﺎﻥ ﮐﻨﯽ ﻃﺮﺏ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ

ﺑﺮ ﺗﻠﺦ ﻋﯿﺸﯽ ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﺧﻨﺪﻩ ﺁﯾﺪﺕ
ﺷﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺧﻨﺪﻩ ﺷﮑﺮﺁﻣﯿﺰ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ

ﺣﯿﺮﺍﻥ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺩﺷﻨﻪ ﺯﯾﺒﺎﺕ ﻣﺎﻧﺪﻩ‌ﺍﻡ
ﮐﺂﻫﻨﮓ ﺧﻮﻥ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺩﻻﻭﯾﺰ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ

ﺳﻌﺪﯼ ﮔﻠﺖ ﺷﮑﻔﺖ ﻫﻤﺎﻧﺎ ﮐﻪ ﺻﺒﺤﺪﻡ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﻠﺒﻼﻥ ﺳﺤﺮﺧﯿﺰ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ


سعدی غزل ۶۲۳
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم

آوار پریشانی‌ست، رو سوی چه بگریزیم
هنگامهٔ حیرانی‌ست، خود را به که بسپاریم ؟

تشویش هزار آیا، وسواس هزار اما
کوریم و نمی‌بینیم، ورنه همه بیماریم!

دوران شکوه باغ، از خاطرمان رفته‌است
امروز که صف درصف، خشکیده و بی‌باریم !

دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را‌
تیغیم و نمی‌بُریم، ابریم و نمی‌باریم !

ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب‌
گفتند که بیدارید، گفتیم که بیداریم !

من، راه تو را بسته؛ تو راه مرا بسته‌
امید رهایی نیست، وقتی همه دیواریم !


حسین منزوی
گر غایبی
هر دم چرا
آسیب بر دل می زنم
ور حاضرے
پس من چرا
در سینه دامت میڪنم ؟...



#مولانا
اصطلاحاتی است مر اَبدال را
که نباشد ز آن خبر ، اقوال را

اولیاء خاص الهی رموز و اشاراتی دارند ، که کلام خود را با آن رمز و کنایه بیان می کنند که انسان های عادی که اهل قیل و قال هستند از آن ها آگاهی ندارند. اولیاء رموزی دارند که بیخبران از انها اطلاعی ندارند.
اَبدال: اخبار ، اَوَتاد ، اصطلاح در عرفان اسلامی برای اشاره به بندگان خاص خدا که در میان اولیاء الهی جایگاه خاصی دارند.
اقوال : قول ها ، اهل قیل و قال ، گفتارها


مَنطِق الطَّیری به صوت آموختی
صد قیاس و صد هوس افروختی

زبان سخن گفتن اولیاء الهی را فقط از طریق صدا و کلام یاد گرفتی و به میل خودت هر قیاسی که دوست داشتی از آنها کردی و با آتش نفس ات آن ها را شعله ور کرده ای. مانند آن کس که تنها از صدا به گمان خود منطق الطیر آموخته است صدها گمان بی پایه را برای خودت ذخیره می کنی.
منطق الطیر: در کتاب عطار به عنوان زبان مرغان گفته شده است و اشاره به آیه ۱۶ سوره نمل دارد "و سلیمان که به مقام خلافت رسید به مردم گفت مرا زبان مرغان آموخته اند."


#مولانا


📕 شرح مثنوی
#استاد_کریم_زمانی
در رهت گَردِ ملامت شده دردی دارم
تو غباری ز من و من ز تو گَردی دارم

مگر از مهر تو پیدا شودم دلگرمی
که ز بی‌مهری خوبان، دل سردی دارم

نکند درد مرا چاره مسیحانَفسی
ناله‌ی زارم از آن است که دردی دارم

دید در وادیِ سوزم تنِ تنها و نگفت
بیدلی، سوخته‌ای، بادیه‌گردی دارم

رنگ و بویی ز مِیِ عشق ندارد اغیار
من اگر هیچ ندارم، رخ زردی دارم

«آصفی!» محنتِ عشق است نصیبم شب و روز
نه غمِ خواب و نه اندیشه‌ی خوردی دارم

#آصفی_هروی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سخنرانی
#هوشنگ_ابتهاج ( #ه_ا_سایه)
در شب بزرگداشت عبدالوهاب شهیدی در کانون زبان پارسی (بنیاد موقوفات افشار، یکشنبه بیستم اردیبهشت ۹۴) در حضور بزرگانی چون محمدرضا شجریان، هوشنگ‌ ظریف، حسن ناهید و... .
چون به شرح غم تو خامه نهم بر كاغذ
گردد از اشکِ من و خامه به هم تر كاغذ

وصف ضعف تن و رنگ رخ من خواست مژه
ساخت از موى قلم وز ورق زر كاغذ

با خود آورد دلم نامۀ شوقت ز ازل
آنچنان كز سفرِ دور كبوتر كاغذ

شاخ اقبال من آورد شكوفه چو ز لطف
قاصدت كرد برون بهر من از سر كاغذ

آهِ من سوى تو با نامه به هم آمد راست
ناوكى كز پى رفتن بوَدش پر كاغذ

سست همّت نتواند كه كند خرق حجاب
خانه زندانْست مگس را چو بوَد در كاغذ

كرد«جامى»صفت خط‍‌ّ سياه تو سواد
شد معنبر قلم او را و معطّر كاغذ.

#جامی
دیوان جامی/ جلد اول
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

#حافظ
"ای کُشته! که‌را کُشتی تا کُشته شدی زار...."

(ناصرخسرو)

با ساده‌دلیش آمد و خوش‌باوری‌اش
جرمش همه نوخواهی و نوآوری‌اش

این کُشته کسی نکُشت تا کُشته شود
گو ناصرِخسرو نکند داوری‌اش!

#اسماعیل_خویی
گَرَم تو در نگشایی کجا توانم رفت
به راستان، که بمیرم بر آستان، ای دوست...

سعدی
نقشبندی نقش خوبی بسته بود
خاطرش با نقش خود پیوسته بود
با خیال خویش ذوقی داشتی
هرزمان نقشی ز نو بنگاشتی
موم بودی مایه نقاشیش
نقش ها می بست با اوباشیش
نقش اعیانند و موم اینجا وجود
در وجود عام نقاشی نمود

شاه نعمت الله ولی
تا ننوشی می ندانی ذوق می
تا نگردی وی نیابی حال وی
مستم و خوردم شراب بی حساب
هرکه بیند گویدم خورده شراب

شاه نعمت الله ولی
تصوف مانند "عسل " است! تا آن را نچشی ، طعمش را نمیدانی. حتی اگر تعریفش را در کلام دیگران شنیده باشی تا خودت آن را نچشی نمیدانی طعمش چگونه است.


#شیخ_محی_الدین_ابن_عربی
داغِ استمرارِ عشقِ پرفروغِ لاله‌ام
کآمد آتش در جگر با داغِ مادرزاد رفت

#تأثیر_تبریزی
داغِ استمرارِ عشقِ پرفروغِ لاله‌ام
کآمد آتش در جگر با داغِ مادرزاد رفت

#تأثیر_تبریزی
مِهر را وا کرد از سر تا تو را دید آسمان
چون فرنگی کز سرِ تعظیم بردارد کلاه

#تأثیر_تبریزی

#تابلوی_نقاشی: سلام موسیو کوربه(ملاقات)
اثر: #گوستاو_کوربه