تاریک شد از مهر دلافروزم روز
شد تیره شب از آه جگرسوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شب است و نه روزم روز
#منوچهری
شد تیره شب از آه جگرسوزم روز
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شب است و نه روزم روز
#منوچهری
حدیث زلف جانان بس دراز است
چه میپرسی از او کان جای راز است
مپرس از من حدیث زلف پرچین
مجنبانید زنجیر مجانین
ز قدش راستی گفتم سخن دوش
سر زلفش مرا گفتا فروپوش
کژی بر راستی زو گشت غالب
وز او در پیچش آمد راه طالب
همه دلها از او گشته مسلسل
همه جانها از او بوده مقلقل
معلق صد هزاران دل ز هر سو
نشد یک دل برون از حلقهٔ او
گر او زلفین مشکین برفشاند
به عالم در یکی کافر نماند
وگر بگذاردش پیوسته ساکن
نماند در جهان یک نفس مؤمن
چو دام فتنه میشد چنبر او
به شوخی باز کرد از تن سر او
اگر ببریده شد زلفش چه غم بود
که گر شب کم شد اندر روز افزود
#گلشن_راز
#شیخمحمود_شبستری
Afshari
Akbar Golpa
برگرفته از برنامه یک شاخه گل شماره ۱۱۱
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خون بها جزتو
بجز وصال تو هیچ از خدا نخواسته ام
که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو
مریض عشق تو را حاجتی به عیسی نیست
که کس نمی کند این درد را دوا جز تو
کجا شکایت بی مهریت توانم بود
که هیچ کس ننهاده ست این بنا جز تو
فروغی از رخ آن مه گرت فروغ دهند
به آفتاب نبخشد کسی ضیا جز تو
صدا #اکبرگلپا
شعر #فروغی_بسطامی
تار #فرهنگ_شریف
تنبک #امیرناصرافتتاح
گوینده #روشنک
مایه #افشاری
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خون بها جزتو
بجز وصال تو هیچ از خدا نخواسته ام
که حاجتی نتوان خواست از خدا جز تو
مریض عشق تو را حاجتی به عیسی نیست
که کس نمی کند این درد را دوا جز تو
کجا شکایت بی مهریت توانم بود
که هیچ کس ننهاده ست این بنا جز تو
فروغی از رخ آن مه گرت فروغ دهند
به آفتاب نبخشد کسی ضیا جز تو
صدا #اکبرگلپا
شعر #فروغی_بسطامی
تار #فرهنگ_شریف
تنبک #امیرناصرافتتاح
گوینده #روشنک
مایه #افشاری
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت
که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
از هر جانب که بنگری خداست.
اگر از زیر نگری اوست.
اگر از زبَر نگری
و اگر از دست راست و چپ ،
پیش و پس نگری ، خداست.
#ابوالحسن_خرقانی
اگر از زیر نگری اوست.
اگر از زبَر نگری
و اگر از دست راست و چپ ،
پیش و پس نگری ، خداست.
#ابوالحسن_خرقانی
ای پادشه خوبان
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی!
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست
در مذهب عشاق به بیماری مرگست
هر جان که به هر روز از این رنج بتر نیست
در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی
میدان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست
هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق
تنگش تو به بر گیر که جز تنگ شکر نیست
شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت
منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست
#حضرت_عشق_مولانا
تو ابر در او کش که به جز خصم قمر نیست
ای خشک درختی که در آن باغ نرستست
وی خوار عزیزی که در این ظل شجر نیست
بسکل ز جز این عشق اگر در یتیمی
زیرا که جز این عشق تو را خویش و پدر نیست
در مذهب عشاق به بیماری مرگست
هر جان که به هر روز از این رنج بتر نیست
در صورت هر کس که از آن رنگ بدیدی
میدان تو به تحقیق که از جنس بشر نیست
هر نی که بدیدی به میانش کمر عشق
تنگش تو به بر گیر که جز تنگ شکر نیست
شمس الحق تبریز چو در دام کشیدت
منگر به چپ و راست که امکان حذر نیست
#حضرت_عشق_مولانا
سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای
وین همه آشوب را بهر من آوردهای؟!
سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای
قامت شمشاد را در شکن آوردهای
#فروغی_بسطامی
وین همه آشوب را بهر من آوردهای؟!
سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای
قامت شمشاد را در شکن آوردهای
#فروغی_بسطامی
چه خلاف سر زد از ما که درِ سرای بستی؟
برِ دشمنان نشستی، دلِ دوستان شکستی
سرِ شانه را شکستم به بهانهی تطاول
که به حلقهحلقه زلفت نکند درازدستی
ز تو خواهشِ غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی
کسی از خرابهی دل نگرفته باج هرگز
تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی
به قلمروی محبت درِ خانهای نرفتی
که به پاکیاش نرفتی و به سختیاش نبستی
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی: که مگر هنوز هستی؟
ز طوافِ کعبه بگذر، تو که حق نمیشناسی
به در کنشت منشین تو که بت نمیپرستی
تو که ترکِ سر نگفتی ز پیاش چگونه رفتی؟
تو که نقدِ جان ندادی ز غمش چگونه رستی؟
اگرت هوای تاج است ببوس خاک پایش
که بدین مقامِ عالی نرسی مگر ز پستی
مگر از دهانِ ساقی مددی رسد وگرنه
کس از اين شرابِ باقی نرسد به هیچ مستی
مگر از عذار سر زد خطِ آن پسر فروغی
که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی
#فروغی_بسطامی
برِ دشمنان نشستی، دلِ دوستان شکستی
سرِ شانه را شکستم به بهانهی تطاول
که به حلقهحلقه زلفت نکند درازدستی
ز تو خواهشِ غرامت نکند تنی که کشتی
ز تو آرزوی مرهم نکند دلی که خستی
کسی از خرابهی دل نگرفته باج هرگز
تو بر آن خراج بستی و به سلطنت نشستی
به قلمروی محبت درِ خانهای نرفتی
که به پاکیاش نرفتی و به سختیاش نبستی
به کمال عجز گفتم که به لب رسید جانم
ز غرور ناز گفتی: که مگر هنوز هستی؟
ز طوافِ کعبه بگذر، تو که حق نمیشناسی
به در کنشت منشین تو که بت نمیپرستی
تو که ترکِ سر نگفتی ز پیاش چگونه رفتی؟
تو که نقدِ جان ندادی ز غمش چگونه رستی؟
اگرت هوای تاج است ببوس خاک پایش
که بدین مقامِ عالی نرسی مگر ز پستی
مگر از دهانِ ساقی مددی رسد وگرنه
کس از اين شرابِ باقی نرسد به هیچ مستی
مگر از عذار سر زد خطِ آن پسر فروغی
که به صد هزار تندی ز کمند شوق جستی
#فروغی_بسطامی
و عشق هر کسی را به خود راه ندهد
و به همه جایی مأوا نکند
و به هر دیده، روی ننماید!
و اگر وقتی نشانِ کسی یابد که مستحقِ آن سعادت بود، حزن را که وکیل در است، بفرستد تا خانه، پاک کند و کسی را در خانه نگذارد و از آمدن سلیمان عشق، خبر کند...
#شهابالدین_سهروردی
و به همه جایی مأوا نکند
و به هر دیده، روی ننماید!
و اگر وقتی نشانِ کسی یابد که مستحقِ آن سعادت بود، حزن را که وکیل در است، بفرستد تا خانه، پاک کند و کسی را در خانه نگذارد و از آمدن سلیمان عشق، خبر کند...
#شهابالدین_سهروردی
سرود کارگر با صدای فرامرز اصلانی
#ترانه خاطره انگیز #کارگر
با صدای #فرامرزاصلانی
پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز میخواند
خدا
از دستهایش خجالت میکشید!
سابیر هاکا
با صدای #فرامرزاصلانی
پدرم کارگر بود
مرد با ایمانی
که هر بار نماز میخواند
خدا
از دستهایش خجالت میکشید!
سابیر هاکا
گناه کردن پنهان به از عبادت فاش
اگر خدای پرستی هواپرست مباش
به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکناند در اوباش
بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند
که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش
به چشم کوته اغیار در نمیآیند
مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش
کرم کنند و نبینند بر کسی منت
قفا خورند و نجویند با کسی پرخاش
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش
دل از محبت دنیا و آخرت خالی
که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش
به نیکمردی در حضرت خدای، قبول
میان خلق به رندی و لاابالی فاش
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
که از میان تهی بانگ میکند خشخاش
کمال نفس خردمند نیکبخت آن است
که سر گران نکند بر قلندر قلاش
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست
نظر به حسن معاد است نی به حسن معاش
اگر ز مغز حقیقت به پوست خرسندی
تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست
کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش
وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد
تو نیز در قدم بندگان او میپاش
چو دور دور تو باشد مراد خلق بده
چو دست دست تو باشد درون کس مخراش
نه صورتیست مزخرف عبارت سعدی
چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش
که برقعیست مرصع به لعل و مروارید
فرو گذاشته بر روی شاهد جماش
#سعدی
اگر خدای پرستی هواپرست مباش
به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن
که دوستان خدا ممکناند در اوباش
بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند
که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش
به چشم کوته اغیار در نمیآیند
مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش
کرم کنند و نبینند بر کسی منت
قفا خورند و نجویند با کسی پرخاش
ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند
نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش
دل از محبت دنیا و آخرت خالی
که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش
به نیکمردی در حضرت خدای، قبول
میان خلق به رندی و لاابالی فاش
قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
که از میان تهی بانگ میکند خشخاش
کمال نفس خردمند نیکبخت آن است
که سر گران نکند بر قلندر قلاش
مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست
نظر به حسن معاد است نی به حسن معاش
اگر ز مغز حقیقت به پوست خرسندی
تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش
مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست
کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش
وز آنچه فیض خداوند بر تو میپاشد
تو نیز در قدم بندگان او میپاش
چو دور دور تو باشد مراد خلق بده
چو دست دست تو باشد درون کس مخراش
نه صورتیست مزخرف عبارت سعدی
چنانکه بر در گرمابه میکند نقاش
که برقعیست مرصع به لعل و مروارید
فرو گذاشته بر روی شاهد جماش
#سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اندوه که از حد بگذرد، جایش را میدهد به یک بیاعتنایی مزمن...
دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن...
آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی.
#صادق_هدایت
ویدئو:
دو نوازنده ژاپنی با سازهای سنتی کشورشان در یکی از خانههای تاریخی کاشان آهنگ «ای ایران» را نواختند!
دیگر مهم نیست بودن یا نبودن، دوست داشتن یا نداشتن...
آنچه اهمیت دارد یک کشداری رخوتناک حسی است که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند و در آن لحظه در سکوت فقط نگاه میکنی و نگاه میکنی.
#صادق_هدایت
ویدئو:
دو نوازنده ژاپنی با سازهای سنتی کشورشان در یکی از خانههای تاریخی کاشان آهنگ «ای ایران» را نواختند!
گر چه از شمع تو میسوخت چو پروانه دلم
گرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب
شب به پیش رخ چون ماه تو چادر میبست
من چو مه چادر شب میبدریدم همه شب
سینه چون خانه زنبور پر از مشغله بود
کز تو ای کان عسل شهد کشیدم همه شب
#مولانا
گرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب
شب به پیش رخ چون ماه تو چادر میبست
من چو مه چادر شب میبدریدم همه شب
سینه چون خانه زنبور پر از مشغله بود
کز تو ای کان عسل شهد کشیدم همه شب
#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی مرغ، آشیانه چه خالیست!
خالیتر آشیانۀ مرغی
کز جفت خود جداست!
آه، ای کبوتران سپید شکستهبال!
اینک به آشیانۀ دیرین خوش آمدید.
اما، دلم به غارت رفتهست
با آن کبوتران که پریدند،
با آن کبوتران که دریغا
هرگز به خانه بازنگشتند! . . .
#هوشنگ_ابتهاج
خالیتر آشیانۀ مرغی
کز جفت خود جداست!
آه، ای کبوتران سپید شکستهبال!
اینک به آشیانۀ دیرین خوش آمدید.
اما، دلم به غارت رفتهست
با آن کبوتران که پریدند،
با آن کبوتران که دریغا
هرگز به خانه بازنگشتند! . . .
#هوشنگ_ابتهاج