معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Forwarded from ا. تقی پور
درود بزرگمنشان فرهیخته!
اردی بهشتتان بهشت؛
زادروز غزلسرای بی همتای عاشقانه های فارسی مانا یاد ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف "سعدی بزرگ" بر همگی تان شادباش و فرخنده،
باسپاس ازحضورارزشمندعزیزان و یاران همراه وهمدل اردیبهشتی شاد و پربار و پربرکت و دلنواز رابرای تک تکتان آرزومندم.
Forwarded from ا. تقی پور
حسن ختام سعدی
اطلاعات
نام کامل: مُصلِح‌الدین سعدی شیرازی
زمینه فعالیت: شعر
ملیت: ایرانی
تولد: ۶۰۶ق، شیراز
محل زندگی: شیراز، بغداد
وفات: ۶۹۱ق، شیراز
محل دفن: شیراز
مذهب: اهل سنت
هم زمان با: خوارزمشاهیان، حکومت اتابکان فارس، حمله مغولان، عباسیان (بغداد)
کتاب‌ها: بوستان، گلستان
دیوان اشعار: کلیات سعدی
اساتید: شهاب‌الدین سهروردی

مُصلِح‌الدین سعدی شیرازی مشهور به سعدی (۶۰۶ - ۶۹۱ق) شاعر و نویسنده ایرانی قرن هفتم هجری قمری بود.

سعدی را پیرو مذهب اهل‌سنت دانسته‌اند. او اشعاری در وصف امام علی(ع) سروده و در اشعارش به حضرت زهرا(س) و فرزندانش توسل کرده است.

سعدی تحصیلات مقدماتی را در شیراز فراگرفت سپس به مدرسه نظامیه بغداد رفت و در درس شیخ شهاب‌الدین سهروردی و دیگران شرکت کرد. سپس به شام، حجاز، بعلبک و ... سفر کرد و در سال ۶۵۴ق به شیراز بازگشت.

آثار سعدی شامل ۲۲ رساله و کتاب می‌شود. دو کتاب بوستان و گلستان از مهم‌ترین آثار او در ادبیات فارسی به حساب می‌آید. در تقویم جمهوری اسلامی ایران، اول اردیبهشت روز ملی بزرگداشت سعدی نام‌گذاری شده است.

زندگی‌نامه

درباره نام سعدی و تاریخ تولد و وفات او اختلاف هست. برخی «مُشَرَّف‌الدین» و گروهی دیگر «مُصلِح‌الدین» گفته‌اند.[۲] به‌نظر ذبیح‌الله صفا، ادیب و پژوهشگر ادبیات فارسی، نامش مصلح، برگرفته از نام جد مادری‌اش بوده است.[۳]

پژوهشگران، سال‌های متفاوتی را از سال ۵۷۷ تا ۶۱۰ق، تاریخ تولد سعدی در شیراز دانسته‌اند؛ اما به قرینه سخن سعدی در کتاب گلستان، می‌توان آن را ۶۰۶ق دانست.

درگذشت سعدی را نیز از سال ۶۹۰ تا ۶۹۴ق در شیراز ذکر کرده‌اند. سعید نفیسی، نویسنده و شاعر و پژوهشگر ادبیات فارسی، همه موارد ذکر شده دراین‌باره را بررسی کرده و تاریخ ۲۷ ذی‌الحجه ۶۹۱ق را درست دانسته است. گفته‌اند خاندان سعدی از علمای اسلام بوده‌اند. پدرش از نزدیکان حکومت اتابکان فارس بوده است. سعدی پس از تحصیلات مقدماتی در شیراز، به مدرسه نظامیه بغداد رفت و در درس استادانی مانند شیخ شهاب‌الدین سهروردی، فیلسوف و مؤسس حکمت‌ اشراق، شرکت کرد.

وی پس از این دوره، سالیان بسیاری در سرزمین‌های اسلامی مانند شام، حجاز و بعلبک (در لبنان امروزی) سفر کرد و در روزگار سلطنت اتابک ابوبکر بن سعد و پسرش سعد در سال ۶۵۴ق به شیراز بازگشت.

برخی معتقدند که لقب سعدی را از نام «سعد بن ابوبکر» گرفته است؛ اما به نظر ذبیح‌الله صفا و عبدالحسین زرین‌کوب، پژوهشگران معاصر ادبیات، این گفته صحیح نیست و سعدی در آن زمان، فردی شناخته شده بود. اول اردیبهشت در تقویم ایران روز ملی بزرگداشت سعدی نامگذاری شده و مراسم و نشست‌های مختلفی در این روز برگزار می‌شود.
مذهب

سعدی را سُنی‌مذهب دانسته‌اند؛ زیرا در دوره‌ای زندگی می‌کرد که بیشتر مردم آن روزگار به ویژه در شیراز از اهل تسنن بودند. همچنین وی در مدرسه نظامیه بغداد تحصیل کرده ‌است و هدف از تأسیس مدارس نظامیه، پرورش افرادی بود که فقه شافعی و کلام اشعری را تدریس کنند.
آثار


سعدی در روزگار سلطنت اتابک ابوبکر بن سعد، به شیراز بازگشت و در همین ایام، دو اثر بوستان (به نظم) و گلستان (به نظم و نثر) را نوشت که از مهم‌ترین آثار در ادبیات فارسی است. وی علاوه بر این دو کتاب، آثار دیگری نیز دارد که در مجموع شامل ۲۲ رساله و کتاب می‌شود. بیشتر آثار او شامل پند و نصیحت و موعظه در موضوعات اخلاقی-اجتماعی است. آثار وی به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است. برخی از آن‌ها عبارت‌اند از:

مجالس پنج‌گانه: این کتاب به نثر است و در بردارنده خطابه‌ها و سخنرانی‌های سعدی است.
نصیحة‌الملوک: در پند و اخلاق در موضوعات گوناگون است.
قصاید عربی و فارسی.
غزلیات که خود شامل چهار بخش است: طیِّبات، بَدایِع، خَواتیم و غزلیات قدیم.
Forwarded from ا. تقی پور
درود بزرگمنشان فرهیخته!
اردی بهشتتان بهشت؛
زادروز غزلسرای بی همتای عاشقانه های فارسی مانا یاد ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف "سعدی بزرگ" بر همگی تان شادباش و فرخنده،
باسپاس ازحضورارزشمندعزیزان و یاران همراه وهمدل اردیبهشتی شاد و پربار و پربرکت و دلنواز رابرای تک تکتان آرزومندم.
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_یک

... سعدی سفر بسیار کرده بود، از جوانی هوای سیاحت او را از شیراز بر آورده بود. در شیراز جز عشق های جوانی، عشق های زودرس و شیرین آغاز عمر، چیزی که بدان دل توانست بست نداشت. در کودکی یتیم مانده بود و خاطره ی پدر و محبت های از دست رفته، شیراز را برای وی ناگوار می کرد. از مادر که تند خوییهای جوانی شاعر را گه گاه با اندرزهای تلخ درمان کرده بود خاطره های خوش داشت. با این همه در شیراز قرار نمی یافت.

آشوب و فتنه ی فارس او را که ظاهرا مثل پدر تا حدی پرورده ی نعمت اتابکان آنجا بود از شیراز بیرون برد. سفر کرد و رفت و کوشید تا مگر در این سفر آرام و قراری به دست آورد، اما هیچ جا قرار نیافت. بعد از سالها خانه بدوشی باز هوای شیراز به دلش راه یافت. با شوق و علاقه راه دیار پدران را پیش گرفت و آن راه را که با قدم یاس و گریز پیموده بود در بازگشت با پای شوق و با قدم سر پیمود.

این سیاحت های دور و دراز دلش را نرم کرده بود و جانش را از شور و عشق آگنده بود. اگر در روزهای آغاز جوانی که از شیراز بیرون می شد عشق و شادی را با یاران و خویشان در آنجا باز گذاشته بود، اکنون در حالی که به همه ی کاینات عشق می ورزید و یاد بهار و مرغ سحر نیز وجود او را به شور و هیجان می آورد بدانجا باز می گشت.

#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 82، 83)

ﺳﻌﺪﯼ ﺍﯾﻨﮏ ﺑﻪ ﻗﺪﻡ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪ
ﻣﻔﺘﯽ ﻣﻠﺖ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻧﻈﺮ ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪ
ﻓﺘﻨﻪٔ ﺷﺎﻫﺪ ﻭ ﺳﻮﺩﺍ ﺯﺩﻩٔ ﺑﺎﺩ ﺑﻬﺎﺭ
ﻋﺎﺷﻖ ﻧﻐﻤﻪٔ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﺳﺤﺮ ﺑﺎﺯ ﺁﻣﺪ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺭﻓﺖ ﻣﮕﺮ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺳﮑﻮﻥ ﺁﻣﻮﺯﺩ
ﺗﺎ ﭼﻪ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﮐﺰ ﺁﻥ ﺷﯿﻔﺘﻪ‌ﺗﺮ ﺑﺎﺯﺁﻣﺪ
ﺗﺎ ﻧﭙﻨﺪﺍﺭﯼ ﮐه آشﻔﺘﮕﯽ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﻨﻬﺎﺩ
ﺗﺎ ﻧﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺒﺮ ﺑﺎﺯﺁﻣﺪ
ﺩﻝ سوزانده ﻭ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻮﺭﺍﻧﮕﯿﺰﺵ
ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ در سفر و خود به ﺣﻀﺮ ﺑﺎﺯﺁﻣﺪ
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_دوم

گلستان سعدی برای خودش دنیایی است یا دست کم تصویری درست و زنده از دنیاست. سعدی در این کتاب انسان را، با دنیای او و با همه ی معایب و محاسن و با تمام تضادها و تناقض هایی که در وجود او هست تصویر می کند...

در دنیای گلستان زیبایی در کنار زشتی و اندوه در پهلوی شادی است... سعدی چنین دنیایی را که پر از تناقض و تضاد و سرشار از شگفتی و زشتی است در گلستان خویش توصیف می کند و گناه این تناقض ها و زشتی ها هم بر او نیست، بر خود دنیاست.

نظر سعدی آن است که در این کتاب انسان و دنیا را آنچنانکه هست توصیف کند نه آنچنانکه که باید باشد. و دنیا هم، مثل انسان آنچنان که هست از تناقض و شگفتیهای بسیار خالی نیست.
#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 85)
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_سوم

... سعدی دنیایی را که در گلستان ساخته است هر چند تا انداره ای خیالی است تصویر درست دنیای واقعی است با همه ی فراز و نشیب ها و با همه ی غرایب و عجایب آن. این دنیا را سعدی نیافریده است، دیده است و درست وصف کرده. دنیای عصر اوست: عصر کاروان و شتر، و عصر زهد و تصوف. و این دنیا را سعدی که " در اقصای عالم" بسی گشته است سیر کرده است و زیر و روی آن را دیده.

گلستان او که تصویری فوری و عاجل از چنین دنیایی است تنوعش از همین جاست. تنها گل و بهار و عشق و جوانی و جام و ساقی نیست که در این "روضه ی بهشت" دل را می فریبد، خار و خزان و ضعف و پیری و درد و رنجوری نیز در آن جای خود را دارد. اگر پادشاهی هست که شبی را در عشرت به روز می آورد و در پایان مستی می گوید: "ما را به جهان خوشتر ازین یک دم نیست!" در کنار دیوار قصر او، درویشی برهنه هم هست که "به سر ما برون خفته" و با این همه از سر افسوس و بی نیازی می پرسد: "گیرم که غمت نیست غم ما هم نیست؟" اگر در جایی وزیر غافلی هست "که خانه ی رعیت خراب می کند تا خزینه ی سلطان آباد شود"، جای دیگر هم پادشاه عاقلی هست که کودک دهقان را می بخشد و دل به مرگ می نهد و می گوید که "هلاک من اولی تر است از خون بی گناهی ریختن"...

در این دنیایی که اکنون هفتصد سالی است تا خاکستر فراموشی و خاموشی بر روی آن نشسته است هنوز همه چیز زنده و جنبنده است. هم سکوت بیابان و حرکت شتر را در آن می توان دید و هم هنوز بانگ نزاع کاروان حجیج را که بر سر و روی هم افتاده اند و داد فسق و جدال داده اند. هم صدای تپش قلب عاشقی را که جز خود سعدی نیست و در دهلیز خانه از دست محبوبی شربت گوارا می گیرد می توان شنید...
#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 86)
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_چهار

تفاوت سعدی با ملامتگران و ریاکاران و دروغگویان این است که سخنش مثل "شکر پوست کنده" است. نه رویی دارد و نه ریایی. اگر لذت گرم گناه عشق را به جان می خرد دیگر گناه سرد بی لذت دروغ و ریا را مرتکب نمی شود. راست و بی پرده اقرار می کند که زیبایی در هر جا و هر کس باشد قوت پرهیزش را می شکند و دلش را به شور و هیجان می آورد.

همین ذوق سرشار و دل عاشق پیشه است که او را با همه ی کاینات مربوط می کند و با کبک و غوک و ابر و نسیم، همدرد و همراز می نماید. باید دلی چنین عاشق پیشه و زیباپسند باشد تا مثل او هر پستی و گناه و هر سستی و ضعف را ببخشاید و تحمل کند...

دلی مانند دل اوست که در همه جا و با همه چیز همدرد و هماهنگ می شود و دنیا را چنانکه هست می شناسد و از آن تمتع می برد. با این همه برای دل او نیز چیزی هست که از آن نفرت داشته باشد و تحمل آن را نکند: خودفروشی و ریاکاری که دنیای زیبای رنگارنگ را در نظر انسان واقعی تیره و سیاه می کند.

این است دنیایی که در گلستان توصیف می شود. دنیایی که سعدی خود در آن زیسته است و با یک حرکت قلم عالیترین و درست ترین تصویر آن را بر روی این "تابلو" که گلستان نام دارد جاودانگی بخشیده است.

#عبدالحسین_زرین^کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 87، 88)
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_پنجم

اما بوستان خود دنیایی دیگر است. دنیایی است که آفریده ی خیال شاعر است و از این روست که در آن انسان چنانکه باید باشد، و نه آنگونه که هست، چهره می نماید...

در این دنیایی که سعدی در بوستان خویش نقش آن را ریخته است هیچ چیز بی رونق تر و بی جلوه تر از بدی و زشتی نیست... در سراسر این دنیا، که آفریده ذوق و خیال شاعر است، انسان حضور خدا را حس می کند. تزلزل و بی ثباتی دنیا او را نیز مثل خیام نگران می دارد و او نیز مثل خیام حرکت بی نشان اجزای خاک خورده ی انسان را در زیر پای خویش احساس می کند.

اما در ورای تزلزل و تغییر این دنیای فناپذیر صورت، وی دنیای معنی را که باقی و جاوید و و فناناپذیر است کشف می کند و در آن باره هیچ تزلزل و تردید ندارد. ترس از مرگ، ترس از گناه، و ترس از دوزخ، او را می لرزاند، و این همه او را از دنیای انسانها به سوی خدا می کشاند.

در نیایش این خدایی که در دنیای بوستان خیلی بیشتر از دنیای اهل گناه تاثیر و نظارت دارد لحن سعدی آگنده است از نیاز و امید. این نیاز و امید هم توبه و مناجات شیخ را چنان دردناک و پرسوز می کند که قلب هر خداجویی را از ترس و ندامت سرشار می کند.

#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386،.89، 90)

ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺑﺮﺁﺭﯾﻢ ﺩﺳﺘﯽ ﺯ ﺩﻝ
ﮐﻪ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ ﻓﺮﺩﺍ ﺯ ﮔﻞ
ﺑﻪ ﻓﺼﻞ ﺧﺰﺍﻥ ﺩﺭﻧﺒﯿﻨﯽ ﺩﺭﺧﺖ
ﮐﻪ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﻣﺎﻧﺪ ﺯ ﺳﺮﻣﺎﯼ ﺳﺨﺖ
ﺑﺮﺁﺭﺩ ﺗﻬﯽ ﺩﺳﺘﻬﺎﯼ ﻧﯿﺎﺯ
ﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﻧﮕﺮﺩﺩ ﺗﻬﯿﺪﺳﺖ ﺑﺎﺯ
ﻣﭙﻨﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﮐﻪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺒﺴﺖ
ﮐﻪ ﻧﻮﻣﯿﺪ ﮔﺮﺩﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺩﺳﺖ
ﻗﻀﺎ ﺧﻠﻌﺘﯽ ﻧﺎﻣﺪﺍﺭﺵ ﺩﻫﺪ
ﻗﺪﺭ ﻣﯿﻮﻩ ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﻧﻬﺪ
ﻫﻤﻪ ﻃﺎﻋﺖ ﺁﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﻧﯿﺎﺯ
ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﻣﺴﮑﯿﻦ ﻧﻮﺍﺯ
ﭼﻮ ﺷﺎﺥ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﺑﺮﺁﺭﯾﻢ ﺩﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺑﯿﺶ ﻧﺘﻮﺍﻥ ﻧﺸﺴﺖ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﮔﺎﺭﺍ ﻧﻈﺮ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺟﻮﺩ
ﮐﻪ ﺟﺮﻡ ﺁﻣﺪ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ
ﮔﻨﺎﻩ ﺁﯾﺪ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﻩٔ ﺧﺎﮐﺴﺎﺭ
ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺪ ﻋﻔﻮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﮔﺎﺭ
ﮐﺮﯾﻤﺎ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺗﻮ ﭘﺮﻭﺭﺩﻩ‌ﺍﯾﻢ
ﺑﻪ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﻭ ﻟﻄﻒ ﺗﻮ ﺧﻮ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﯾﻢ
ﮔﺪﺍ ﭼﻮﻥ ﮐﺮﻡ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻟﻄﻒ ﻭ ﻧﺎﺯ
ﻧﮕﺮﺩﺩ ﺯ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ ﺑﺎﺯ
ﭼﻮ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺰﯾﺰ
ﺑﻪ ﻋﻘﺒﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﺸﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻧﯿﺰ
ﻋﺰﯾﺰﯼ ﻭ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﺗﻮ ﺑﺨﺸﯽ ﻭ ﺑﺲ
ﻋﺰﯾﺰ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺭﯼ ﻧﺒﯿﻨﺪ ﺯ ﮐﺲ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﻋﺰﺕ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺭﻡ ﻣﮑﻦ
ﺑﻪ ﺫﻝ ﮔﻨﻪ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﻡ ﻣﮑﻦ
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_ششم

سعدی هم استاد رموز عاشقی است و هم آموزگار تقوا و خردمندی: چیزی که در یک تن جمع شدنش نادر است. در وجدان او نیکی که هدف اخلاق است از زیبایی که غایت عاشقی است جدا نیست...

عشق که مایه ی غزل های اوست البته به جمال انسانی محدود نیست، روح، تقوا، طبیعت، خدا، و سراسر کاینات نیز موضوع این عشق است...

در عاشقی هیچ کس از این رند جهاندیده ی کار افتاده آشناتر نیست. عشق سعدی البته به یک معشوق بسنده نمی کند، اما هر جا این عشق هست درد و نیاز و تسلیم و گذشت نیز هست.

این عشق که پایبند یکی نیست البته هوس نیست، صفا و رضاست، نیازی روحانی است که دایم دل و جان شاعر را آماده ی تسلیم و فنا می دارد. در چنین دلی درست است که بیش از یک عشق نمی گنجد اما باری عشق به بد و بدی در آن راه ندارد، از آنکه نزد وی زیبایی از نیکی جدا نیست و عاشق در واقع نیکی را نیز در محراب زیبایی می پرستد.

#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 91، 92)
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_هفتم

سعدی مهندس و معمار بزرگ نثر فارسی، استاد و سرمشق تقلید ناپذیر غزل عاشقانه در شعر دری و ممتاز ترین سراینده ی شعر تحقیقی و تعلیمی عرفانی در تمام اعصار شعر فارسی است.

آخرین مظهر کمال در سراسر ادبیات ایران است. تا مدتها بعد از او شعر فارسی فقط حافظ را در طراز او به وجود آورد و نثر فارسی دیگر تقریبا هیچ چیزی که با کلام او قابل مقایسه باشد به وجود نیاورد.

قبل از او هیچ کس جز فردوسی نیست که با او در مجرد شاعری قابل مقایسه باشد و شک نیست که مولانای مثنوی و دیوان شمس را با معیار مجرد فنون شاعری نمی توان سنجید.

در زمینه ی نثر تنها ابوالمعالی نصرالله منشی کلیله است که لطافت و سلاست کلام سعدی هم او را پشت سر گذاشته است.

#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 112)
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_نهم

سادگی و روشنی بیان سعدی، نه فقط گلستانش را سرمشق بلاغت فارسی کرده است بلکه رسالات او را در باب عشق و عقل و مجالس پنجگانه هم در اوج لطف و زیبایی نثر ساده ی عهد کلاسیک فارسی قرار داده است...

قصیده اش غالبا وعظ و تحقیق است، مدیحه هم می پردازد اما نه در ستایش راه انحراف می پوید، نه ممدوح را بدون نصیحت یا ملامت رها می کند، مرثیه می گوید و لحن کلامش گه گاه چنان سوز و درد دارد که پیداست انگیزه ی او احساس دوستی است، طمع سودجویی از بازماندگان ندارد.

در توصیف احوال و اعیان، دقت نظر او طبیعت و اشیاء را روح و حیات می بخشد و هر زیبایی را که در نهان اشیاء و اعیان هست، ظاهر و دل انگیز می کند. غزل می گوید و از تجربه ی شخصی خویش به آن اصالت و احساس واقعیت می دهد.

#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 112)
Forwarded from darya
#سعدی
#بخش_دهم

سعدی وجود دوگانه ای است، اما این امر در عین آنکه به شخصیت هنری او دو بعد متمایز داده است، آن را به هیچ وجه دچار تعارض، تزلزل، و تضاد نکرده است.

در درون او یک شاعر که دنیا را از دیدگاه عشق می نگرد با یک معلم اخلاق که انسان را در مسیر تکامل اخلاقی دنبال می کند همخانه است - دو همخانه که سر همزیستی را از طبیعت وی آموخته اند.

در اینجا شاعر برای معلم اخلاق ترانه ی محبت و صفا می خواند و وی را به پیروزی نهایی انسانیت امیدوار می سازد. معلم اخلاق هم طرح تربیت و ارشاد نفوس را که تعلیم فلسفی اوست به نغمه ی چنگ جادویی شاعر گره می زند و آن را در سراسر آفاق فکر و هنر به پرواز در می آورد.

#عبدالحسین_زرین_کوب، حدیث خوش سعدی، 1386، 113)
@mosighiasilvaclasiic
علیرضا افتخاری--نیش و نوش
.
تصنیف #نیش_و_نوش

خواننده #علیرضا_افتخاری
آهنگساز #محمد_علی_کیانی_نژاد
شعر #باباطاهر
آلبوم #مهرورزان


دو زلفونت بود تار ربابم
چه می خواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی به خوابم
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس تویی مو مانده بی کس
تو که نوشم نئی نیشم چرایی
تو یارم نئی پیشم چرایی
تو که مرهم نه ای بر زخم ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس تویی مو مانده بی کس
دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی بافتم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت
خداوندا به فریاد دلم رس
کس بی کس تویی مو مانده بی کس
الهی،
چه خوش روزگاری است روزگار دوستان تو با تو، چه خوش بازاری است بازار عارفان در کار تو، چه آتشین است نَفسهای ایشان در یاد تو، چه خوش دردی است دَرد مشتاقان در سُوز شوق و مهر تو، چه زیباست گفت و گوی ایشان در نام نشان تو...

با صنـع تو هر مورچه رازی دارد
با شوق تو هر سوخته نازی دارد

ای خالق ذوالجـلال نومیــد مکن
آن را که به درگهت نیــازی دارد
#مناجات
#خواجه‌عبدالله_انصاری

#شبتون_بهشت🦋
خدایا
امروز آرامشی
از جنس سکوت برکه ها
به سبزی جنگلها
با عطر بهشتت خواهانم
که آن را به
تمام عزیزانم عطاکنی

به نام خدای همه
دعابرای بیماران فراموش نشودپس بگو

اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ اَهْلِکْ اعْدائَهُم اجمع
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🙏)
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🙏)
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🙏)
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🙏)
أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوء(🙏)
یک حبه نور💫

وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ
لَا يَسْتَوِي أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّةِ ۚ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمُ الْفَائِزُونَ

و همچون کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار کرد، آنها فاسقانند.
هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم یکسان نیستند، اهل بهشت به حقیقت سعادتمندان عالمند.

#سوره_حشر_آیات_۱۹_۲۰
ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﮑﺎﻧﯽ ﺩﻟﺖ،
ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﺑﺘﮑﺎﻥ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ﺭﺍ...

ﻧﻤﻴﮕﻮﻳﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺮﻳﺰ، ﺍﻣﺎ
ﻗﺎﺏ ﻧﮑﻦ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺩﻟﺖ!
ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﯼ ﺯﻧﺪگی، ﻧﮕﺎﻫﺖ ﮐﻪ ﻋﻘﺐ ﻋﻘﺐ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻴﺨﻮﺭﯼ
ﺯﺧﻢ ﺑﺮﻣﻴﺪﺍﺭﯼ
ﻭ ﺩﺭﺩ ﻣﻴﮑﺸﯽ!

ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻮﺑﻢ
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺑﻲ ﻣﻬﺮﻱ ﮐﺴﻲ ﺩﻟﮕﻴﺮ ﺷﻮ
ﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺴﻲ ﺩﻟﮕﺮﻡ...
ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ، ﺩﻟﺴﺮﺩ ﻣﺒﺎﺵ،
ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻴﺪﺍﻧﯽ؟
ﺷﺎﻳﺪ
ﺭﻭﺯﯼ
ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﻣﻴﮑﺮﺩﻱ...
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﻦ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺴﭙﺎﺭ
ﻫﻴﭻ ﮐﺲ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻗﻮﯼ ﻧﻴﺴﺖ
ﮐﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻧﻔﺲ ﺑﮑﺸﺪ
ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻥ
ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎﻳﻲ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎﺷﯽ...
"ﻫﻴﭽﮑﺲ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ...

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود

پنج شنبه نیکو

🌺🌺🌺

هزاران خوبی برای امروزت
وهزاران عشق نثارت نازنین دوست
امیدوارم دلت مثل روز روشن
مثل برکه آروم شادی قلبت مداوم
نفست گرم روزگارت پرعشق

🌺🌺🌺

شاد باشی
پرتو خورشید عشق
بر همه افتد ولیک

سنگ به یک نوع نیست
تا همه گوهر شود

#سعدی غزل ۲۶۹
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار

ما را از درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار

#سعدی


هیچ کس با من نیست
مانده ام تا به چه اندیشه کنم!

مانده ام در قفسِ تنهایی,
در قفس می خوانم

چه غریبانه شبی است.
شبِ تنهاییِ من...!

#سهراب_سپهری