معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
محله سرخاب در تبریز
زادگاه شمس تبریزی
از این کوچه ها هنوز هم بوی عشق به مشام می رسد
چمنی که تا قیامت
گل او به بار بادا
صنمی که بر جمالش
دو جهان نثار بادا

ز بگاه میر خوبان
به شکار می‌خرامد
که به تیر غمزه او
دل ما شکار بادا

به دو چشم من ز چشمش
چه پیام‌هاست هر دم
که دو چشم از پیامش
خوش و پرخمار بادا

در زاهدی شکستم
به دعا نمود نفرین
که برو که روزگارت
همه بی قرار بادا

نه قرار ماند و نی دل
به دعای او ز یاری
که به خون ماست تشنه
که خداش یار بادا

تن ما به ماه ماند
که ز عشق می گدازد
دل ما چو چنگ زهره
که گسسته تار بادا

به گداز ماه منگر
به گسستگی زهره
تو حلاوت غمش بین
که یکش هزار بادا

چه عروسیست در جان
که جهان ز عکس رویش
چو دو دست نوعروسان
تر و پرنگار بادا

به عذار جسم منگر
که بپوسد و بریزد
به عذار جان نگر که
خوش و خوش عذار بادا

تن تیره همچو زاغی
و جهان تن زمستان
که به رغم این دو ناخوش
ابدا بهار بادا

که قوام این دو ناخوش
به چهار عنصر آمد
که قوام بندگانت
بجز این چهار بادا


حضرت مولانا
#حافظ

کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم 
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
‎‌‌‌

از میل تا عشق

هر که خواهان صحبت کسی شد،
آن خواستِ اول را میل گویند
و چون میل زیادت گشت
و مفرط گشت، آن میلِ مفرط را ارادت گویند
و چون ارادت زیاد شد و مفرط گشت،
آن ارادتِ مفرط را محبت گویند
و چون محبّت زیادت شد و مفرط گشت،

آن محبت مفرط را عشق میگویند.

انسان کامل
عزیزالدین نسفی
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند. یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»گفت:«من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ، و می دانستم».



#تذکره_الاولیاء
#عطار_نیشابوری
 اندر سرم ار عقل و تمیز است توئی
وانچ از من بیچاره عزیز است توئی

چندانکه به خود می‌نگرم هیچ نیم
بالجمله ز من هر آنچه چیز است توئی

َ#مولانا
ای عشق تو داده باز جان را پرواز
لطف تو کشیده چنگ جان را در ساز

یک ذره عنایت تو ای بنده‌نواز
بهتر ز هزار ساله تسبیح و نماز

#مولانــــا
عاشقان را شادمانی و غم اوست
دست‌مزد و اجرت خدمت هم اوست

غیر معشوق ار تماشایی بود
عشق نبود هرزه سودایی بود

عشق آن شعله‌ست کو چون بر فروخت
هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت

#مولانا
ای عشق تو داده باز جان را پرواز
لطف تو کشیده چنگ جان را در ساز

یک ذره عنایت تو ای بنده‌نواز
بهتر ز هزار ساله تسبیح و نماز

#مولانا

‌‌‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید
دست بدار از طعام مائده جان رسید

جان ز قطیعت برست دست طبیعت ببست
قلب ضلالت شکست لشکر ایمان رسید

#مولانا
هر که بیمار خزان شد، شربتی خورد از #بهار

چون بهار من بخندد، برجهد بیمار من

#مولانا
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته‌ای روح فزا از دهن دوست بگو
نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار

#حافظ غزل ۲۴۹
زندان جان پاک بود تنگنای جسم
در خم قرار نیست شراب رسیده را


صائب تبریزی
ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را


صائب تبریزی
ریشهٔ نخل کهنسال از جوان افزونترست
بیشتر دلبستگی باشد به دنیا پیر را


صائب تبریزی
نگردد شربت لطف تو چون زهر غضب بر من؟
که با من حرف می گویی و دل با دیگری داری


صائب تبریزی
ز نام من، به غلط هم دهن نسازد تلخ
همان که یاد لبش نقل محفل است مرا

صائب تبریزی
سینه ریشانیم و دارد آن دهان درمان ما
ای نمکدان لبِ لعل تو مرهم دانِ ما

سلیم طهرانی
ازآن مجنون شود از دیدن ماه نو آشفته
که میبیند به دست دیگری خلخال لیلی را

سلیم طهرانی
عبادتی به جهان به ز خاکساری نیست
به از وضوی عزیزان بوَد تیمم ما

غنی کشمیری