مادربزرگ
حواسش به شمعدانی ها بود
همین که چرخی میزد کنارحوض نگاهشان می کردکافی بود برای قدکشیدنشان...
بعدهافهمیدم
عشق #مراقبت میخواهد
چیزی مثل زمزمه ی اینکه
حواست به من باشد..
حواسش به شمعدانی ها بود
همین که چرخی میزد کنارحوض نگاهشان می کردکافی بود برای قدکشیدنشان...
بعدهافهمیدم
عشق #مراقبت میخواهد
چیزی مثل زمزمه ی اینکه
حواست به من باشد..
چه بینم آفتابی را که از جیب فلک سرزد؟
خوش آن ماهی که هر صبح از گریبانت برون آید!
#هلالی_جغتایی غزل ۱۶۰
خوش آن ماهی که هر صبح از گریبانت برون آید!
#هلالی_جغتایی غزل ۱۶۰
کی دل به جهان بنگرد و ناز و نعیمش
چون آتش دل برنفروزد ز نسیمنش
آن غمزه که از یاد شهیدان طرب افزاست
بالله که به یک ناله توان کرد رحیمش
در محفل آن در ننشینم که ز حشمت
از شاهی کونین کند عار ندیمش
ممنونم از آن غمزه که از کام دل من
شیرینی امید برد تلخی بیمش
دل زایر دیریست که هنگام زیارت
جبریل وضو کرده درآید به حریمش
ما لالهٔ آن باغ و بهاریم که در صبح
بر باد رود شبنم شادی ز نسیمش
آن دل که در او شعله زند مهر جمالش
در سایهٔ طوبی تو آسیب جحیمش
عرفی کند اندیشهٔ درمان غم دل
عاشق نه چنین است، بخوانید حکیمش
#عرفی_شیرازی
چون آتش دل برنفروزد ز نسیمنش
آن غمزه که از یاد شهیدان طرب افزاست
بالله که به یک ناله توان کرد رحیمش
در محفل آن در ننشینم که ز حشمت
از شاهی کونین کند عار ندیمش
ممنونم از آن غمزه که از کام دل من
شیرینی امید برد تلخی بیمش
دل زایر دیریست که هنگام زیارت
جبریل وضو کرده درآید به حریمش
ما لالهٔ آن باغ و بهاریم که در صبح
بر باد رود شبنم شادی ز نسیمش
آن دل که در او شعله زند مهر جمالش
در سایهٔ طوبی تو آسیب جحیمش
عرفی کند اندیشهٔ درمان غم دل
عاشق نه چنین است، بخوانید حکیمش
#عرفی_شیرازی
محب صادق اگر صاحبش به تیر زند
محبتش نگذارد که بر کند پیکان
وصال دوست به جان گر میسرت گردد
بخر که دیر به دست اوفتد چنین ارزان
کدام روز دگر جان به کار بازآید
که جان فشان نکنی روز وصل بر جانان؟
شکایت از دل سنگین یار نتوان کرد
که خویشتن زده ایم آبگینه بر سندان
#سعدی
محبتش نگذارد که بر کند پیکان
وصال دوست به جان گر میسرت گردد
بخر که دیر به دست اوفتد چنین ارزان
کدام روز دگر جان به کار بازآید
که جان فشان نکنی روز وصل بر جانان؟
شکایت از دل سنگین یار نتوان کرد
که خویشتن زده ایم آبگینه بر سندان
#سعدی
صبا ز منزل جانان گذر دريغ مدار
وز او به عاشق بي دل خبر دريغ مدار
به شکر آن که شکفتي به کام بخت اي گل
نسيم وصل ز مرغ سحر دريغ مدار
حريف عشق تو بودم چو ماه نو بودي
کنون که ماه تمامي نظر دريغ مدار
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت اين مختصر دريغ مدار
کنون که چشمه قند است لعل نوشينت
سخن بگوي و ز طوطي شکر دريغ مدار
مکارم تو به آفاق مي برد شاعر
از او وظيفه و زاد سفر دريغ مدار
چو ذکر خير طلب مي کني سخن اين است
که در بهاي سخن سيم و زر دريغ مدار
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب ديده از اين رهگذر دريغ مدار
#حافظ
وز او به عاشق بي دل خبر دريغ مدار
به شکر آن که شکفتي به کام بخت اي گل
نسيم وصل ز مرغ سحر دريغ مدار
حريف عشق تو بودم چو ماه نو بودي
کنون که ماه تمامي نظر دريغ مدار
جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت اين مختصر دريغ مدار
کنون که چشمه قند است لعل نوشينت
سخن بگوي و ز طوطي شکر دريغ مدار
مکارم تو به آفاق مي برد شاعر
از او وظيفه و زاد سفر دريغ مدار
چو ذکر خير طلب مي کني سخن اين است
که در بهاي سخن سيم و زر دريغ مدار
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب ديده از اين رهگذر دريغ مدار
#حافظ
«استاد خرمشاهی» (بهمناسبتِ ۱۲ فروردین، زادروز ایشان)
استاد بهاءالدین خرمشاهی را اغلب بهسببِ کتابِ مستطابِ حافظنامهٔ ایشان میشناسند، اما کارنامهٔ فرهنگیِ ایشان، بهرغمِ کارنامهٔ حافظپژوهی معاصر، هم پربرگ است و هم پربار. ایشان تنها در بابِ حافظ چندین اثر منتشرکردند (ازجمله: « ذهن و زبان حافظ» و «حافظِ» چاپ «طرحِ نو»). قرآنپژوهی که با حافظپژوهی سخت درپیوند است، از دیگر اشتغالاتِ ذهنی ایشان است (ازجملهٔ آثارِ ایشان: «ترجمهٔ قرآنِ کریم»، سرپرستیِ «دانشنامهٔ قرآن و قرآنپژوهی» و «قرآن و مثنوی»). استاد، مترجمِ توانایی نیز هستند و آثارِ متنوّعی را از انگلیسی به فارسیِ روان و دلنشین و خوشخوان برگرداندهاند (ازجمله: «عرفان و فلسفهٔ» استیس، «دردِ جاودانگیِ» اونامونو، «دینپژوهیِ» الیاده و...). ایشان دربارهٔ اصول و نظریهٔ ترجمه نیز صاحبنظر اند و «ترجمهکاویِ» ایشان، در این زمینه اثری کلیدی و راهگشا است.
واژهگزینی از دیگر دغدغههای ذهنیِ استاد خرمشاهی است و برخی واژهها و اصطلاحاتی که امروز میان پژوهشگران رواجدارد، ساختهٔ ذوقِ سلیمِ ایشان است (ازجمله: فعالکردنِ پسوندِ «پژوه/ پژوهی»). بخشی از این واژهها در «ترجمهکاوی» آمدهاست. استاد قریببه سهدهه عضوِ فرهنگستانِ زبان و ادب فارسی نیز هستند و در «دانشنامهٔ کارا» ( انگلیسی _ فارسی تألیف ایشان؛ پنججلد) معادلهای مصوّب در گروههای واژهگزینیِ فرهنگستان گنجاندهشدهاست.
استادخرمشاهی جُستارنویس و مقالهنویسِ پرکاری نیز هستند و چندین مجموعهمقاله در موضوعاتِ گوناگون (دینپژوهی، حافظپژوهی، فلسفه و کلام، نقدِ ادبی، ترجمهپژوهی و...) منتشرکردهاند. فضیلتِ دیگرِ ایشان، باور به کارِ گروهی است. «دایرةالمعارفِ تشیّع»، «دانشنامهٔ قرآن و قرآنپژوهی»، «قرآن و مثنوی» و درنهایت «دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی» از این «هنرِ» کمیاب حکایتدارد. «دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی» اثری است که به سرویراستاریِ ایشان و به همّت حدودِ صدوپنجاه استاد و پژوهشگر در مدتِ سهسال سامانیافت. سرویراستاریِ این اثر، بهگمانم، از همّتِ والای کسی جز چون ایشان ساختهنبود؛ کسی که خود قریببه نیم قرن شعرِ حافظ را پژوهید و با حافظپژوهان و مراکزِ حافظپژوهی آشناییِ کامل دارد. در این اثر اطّلاعاتِ مغتنمی درزمینهٔ اَعلام، نسخهشناسی، کتابشناسی، اصطلاحاتِ شعرِحافظ، انجمنهای حافظپژوهی، دانشهای گوناگون در شعرِ حافظ، افسانههای زندگیِ حافظ، برگردانِ دیوان حافظ به دیگر زبانها و... آمدهاست. نویسندهٔ این سطور که در نگارشِ بیستمدخل با دانشنامهٔ حافظ و استاد همکاریداشت شاهدِ دشواریهای انتشارِ اثری چنین عظیم بودهاست.
استاد خرمشاهی در کنار این همه اثرِ رنگارنگ، اثری متفاوت و بسیار خواندنی نیز دارند باعنوانِ «فرار از فلسفه» (بهقیاسِ «فرار از مدرسه»)[۱]؛ کتابی سراسر قندونمک. حالکه این یادداشت بهمناسبتِ زادروزشان است، استاد در «فرار از فلسفه» نقلمیکنند: بهگواهیِ نزدیکان متولّد سیزدهمِ فروردین هستم، اما مادرم از بیمِ آنکه مبادا آیندهٔ نحس و نامیمونی (بهسببِ شومیِ عددِ سیزده) در انتظارِ فرزندِ دلبندش باشد، شایعهکردهبود که من دوازدهمِ فروردین زادهشدم! از خودِ استاد شنیدم که مدّتهاست ویراست دوم این اثر با افزودههای فراوان در دست چاپ است. همچنان چشمبهراهِ تولّدِ دیگربارِ این اثرِ چندبارهخواندنی هستم!
ساحتِ دیگرِ شخصیّتِ استاد خرمشاهی طنز و شوخطبعی است. این هنر علاوهبر آنکه در سراسرِ آثارِ ایشان و نیز مقالاتی که دربارهٔ طنز و شوخطبعی نگاشتهاند پراکندهاست، در مضمونِ بسیاری از اشعارِ ایشان (اغلب رباعی) را نیز بازتابدارد. کتابِ «کژتابیهای ذهن و زبانِ» ایشان نیز اثری است دربابِ کژتابیها زبانی و دوپهلوگوییهایی که گاه فهم مطلب را دشوارمیسازد یا موجبِ شیرینیِ کلام میشود. در این اثر به برخی از آرایهها و تمهیداتِ طنزآفرینی نیز اشارهشده که اغلب با شوخطبعی درآمیختهاست.
[۱] البته ایشان پیشتر، یکبار فرار از پزشکی را نیز در کارنامهشان دارند!
استاد بهاءالدین خرمشاهی را اغلب بهسببِ کتابِ مستطابِ حافظنامهٔ ایشان میشناسند، اما کارنامهٔ فرهنگیِ ایشان، بهرغمِ کارنامهٔ حافظپژوهی معاصر، هم پربرگ است و هم پربار. ایشان تنها در بابِ حافظ چندین اثر منتشرکردند (ازجمله: « ذهن و زبان حافظ» و «حافظِ» چاپ «طرحِ نو»). قرآنپژوهی که با حافظپژوهی سخت درپیوند است، از دیگر اشتغالاتِ ذهنی ایشان است (ازجملهٔ آثارِ ایشان: «ترجمهٔ قرآنِ کریم»، سرپرستیِ «دانشنامهٔ قرآن و قرآنپژوهی» و «قرآن و مثنوی»). استاد، مترجمِ توانایی نیز هستند و آثارِ متنوّعی را از انگلیسی به فارسیِ روان و دلنشین و خوشخوان برگرداندهاند (ازجمله: «عرفان و فلسفهٔ» استیس، «دردِ جاودانگیِ» اونامونو، «دینپژوهیِ» الیاده و...). ایشان دربارهٔ اصول و نظریهٔ ترجمه نیز صاحبنظر اند و «ترجمهکاویِ» ایشان، در این زمینه اثری کلیدی و راهگشا است.
واژهگزینی از دیگر دغدغههای ذهنیِ استاد خرمشاهی است و برخی واژهها و اصطلاحاتی که امروز میان پژوهشگران رواجدارد، ساختهٔ ذوقِ سلیمِ ایشان است (ازجمله: فعالکردنِ پسوندِ «پژوه/ پژوهی»). بخشی از این واژهها در «ترجمهکاوی» آمدهاست. استاد قریببه سهدهه عضوِ فرهنگستانِ زبان و ادب فارسی نیز هستند و در «دانشنامهٔ کارا» ( انگلیسی _ فارسی تألیف ایشان؛ پنججلد) معادلهای مصوّب در گروههای واژهگزینیِ فرهنگستان گنجاندهشدهاست.
استادخرمشاهی جُستارنویس و مقالهنویسِ پرکاری نیز هستند و چندین مجموعهمقاله در موضوعاتِ گوناگون (دینپژوهی، حافظپژوهی، فلسفه و کلام، نقدِ ادبی، ترجمهپژوهی و...) منتشرکردهاند. فضیلتِ دیگرِ ایشان، باور به کارِ گروهی است. «دایرةالمعارفِ تشیّع»، «دانشنامهٔ قرآن و قرآنپژوهی»، «قرآن و مثنوی» و درنهایت «دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی» از این «هنرِ» کمیاب حکایتدارد. «دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی» اثری است که به سرویراستاریِ ایشان و به همّت حدودِ صدوپنجاه استاد و پژوهشگر در مدتِ سهسال سامانیافت. سرویراستاریِ این اثر، بهگمانم، از همّتِ والای کسی جز چون ایشان ساختهنبود؛ کسی که خود قریببه نیم قرن شعرِ حافظ را پژوهید و با حافظپژوهان و مراکزِ حافظپژوهی آشناییِ کامل دارد. در این اثر اطّلاعاتِ مغتنمی درزمینهٔ اَعلام، نسخهشناسی، کتابشناسی، اصطلاحاتِ شعرِحافظ، انجمنهای حافظپژوهی، دانشهای گوناگون در شعرِ حافظ، افسانههای زندگیِ حافظ، برگردانِ دیوان حافظ به دیگر زبانها و... آمدهاست. نویسندهٔ این سطور که در نگارشِ بیستمدخل با دانشنامهٔ حافظ و استاد همکاریداشت شاهدِ دشواریهای انتشارِ اثری چنین عظیم بودهاست.
استاد خرمشاهی در کنار این همه اثرِ رنگارنگ، اثری متفاوت و بسیار خواندنی نیز دارند باعنوانِ «فرار از فلسفه» (بهقیاسِ «فرار از مدرسه»)[۱]؛ کتابی سراسر قندونمک. حالکه این یادداشت بهمناسبتِ زادروزشان است، استاد در «فرار از فلسفه» نقلمیکنند: بهگواهیِ نزدیکان متولّد سیزدهمِ فروردین هستم، اما مادرم از بیمِ آنکه مبادا آیندهٔ نحس و نامیمونی (بهسببِ شومیِ عددِ سیزده) در انتظارِ فرزندِ دلبندش باشد، شایعهکردهبود که من دوازدهمِ فروردین زادهشدم! از خودِ استاد شنیدم که مدّتهاست ویراست دوم این اثر با افزودههای فراوان در دست چاپ است. همچنان چشمبهراهِ تولّدِ دیگربارِ این اثرِ چندبارهخواندنی هستم!
ساحتِ دیگرِ شخصیّتِ استاد خرمشاهی طنز و شوخطبعی است. این هنر علاوهبر آنکه در سراسرِ آثارِ ایشان و نیز مقالاتی که دربارهٔ طنز و شوخطبعی نگاشتهاند پراکندهاست، در مضمونِ بسیاری از اشعارِ ایشان (اغلب رباعی) را نیز بازتابدارد. کتابِ «کژتابیهای ذهن و زبانِ» ایشان نیز اثری است دربابِ کژتابیها زبانی و دوپهلوگوییهایی که گاه فهم مطلب را دشوارمیسازد یا موجبِ شیرینیِ کلام میشود. در این اثر به برخی از آرایهها و تمهیداتِ طنزآفرینی نیز اشارهشده که اغلب با شوخطبعی درآمیختهاست.
[۱] البته ایشان پیشتر، یکبار فرار از پزشکی را نیز در کارنامهشان دارند!
سرابِ آتش از افسردگی چون شمع تصویرم
فریبِ عشقبازی میدهم اهل تماشا را
دلِ مایوس را تسکین به مردن میتوان دادن
چه امیدست آخر خضر و ادریس و مسیحا را؟!
خطی بر هستی عالم کشیدیم از مژهبستن
ز خود رفتیم و هم با خویشتن بردیم دنیا را
ازین بیگانگیها میتراود آشناییها
حیا میورزد و در پرده رسوا میکند ما را
"میرزا اسد الله غالب دهلوی"
سرابِ آتش از افسردگی چون شمع تصویرم
فریبِ عشقبازی میدهم اهل تماشا را
دلِ مایوس را تسکین به مردن میتوان دادن
چه امیدست آخر خضر و ادریس و مسیحا را؟!
خطی بر هستی عالم کشیدیم از مژهبستن
ز خود رفتیم و هم با خویشتن بردیم دنیا را
ازین بیگانگیها میتراود آشناییها
حیا میورزد و در پرده رسوا میکند ما را
"میرزا اسد الله غالب دهلوی"
@mahmoudmounesi
samad peivand_golnar joon_dashti
دو آهنگ #محلی #شیرازی " امون از دل من " و " گلنار جون "
با صدای #صمد_پیوند
تنظیم و #ارکستر : #مجید_وفادار
مقام : #دشتی
با صدای #صمد_پیوند
تنظیم و #ارکستر : #مجید_وفادار
مقام : #دشتی
خوش آن مردن ڪہ بر بالین خویشت بینم و باشد
اجل در قبضِ جان، تنْ مضطرب، من در تماشایت...
#محتشم_ڪاشانی
اجل در قبضِ جان، تنْ مضطرب، من در تماشایت...
#محتشم_ڪاشانی
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
#حضرت_حافظ
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
#حضرت_حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هوشنگ ابتهاج :
اگر حافظ زنده بود،
شجریان را غرق بوسه میکرد.
مفلسانیم و
هوای مِی و مطرب داریم
آه اگر خرقۀ پشمین
به گرو نستانند
اگر حافظ زنده بود،
شجریان را غرق بوسه میکرد.
مفلسانیم و
هوای مِی و مطرب داریم
آه اگر خرقۀ پشمین
به گرو نستانند
گفتم که نیاویزم با مار سر زلفت
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
#شیخ اجل سعدی غزل ۱۴۲
بیچاره فروماندم پیش لب ضحاکت
خون همه کس ریزی از کس نبود بیمت
جرم همه کس بخشی از کس نبود باکت
#شیخ اجل سعدی غزل ۱۴۲
ای جهان کهنه را تو جان نو
از تن بی جان و دل افغان شنو
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا
#مولانا مثنوی دفتر اول
از تن بی جان و دل افغان شنو
شرح گل بگذار از بهر خدا
شرح بلبل گو که شد از گل جدا
#مولانا مثنوی دفتر اول
تو همی لافی که هی من پادشاه کشورم
پادشاه خود نه ای! چون پادشاه کشوری؟!
در سری کانجا خِرَد باید ، همه کبرست و ظلم
با چنین سر ، مرد افساری نه مرد افسری
ای دریده یوسفان را پوستین از راه ظلم
باش تا گرگی شوی و پوستین خود دری
تو چو موش از حرص دنیا گربهٔ فرزند خوار
گربه را بر موش کی بودست مهر مادری؟
چیست جز قرآن رسنهای الاهی مر ترا
تا تو اندر چاه حیوانی و شهوانی دری
با رسنهای الاهی چرخها گردان و تو
تن زده در چاه و کوهی بر سر کاهی بری
تا به خشم و شهوتی بر منبر اندر کوی دین
بر سرِ داری اگر چه سوی خود بر منبری
هر دو گیتی را نظام از راستی دان زان که هست
راستی میخ و طناب خیمهٔ نیلوفری
هیچ رونق بود اندر دین و ملت تا نبود
ذوالفقار حیدری را یار دست حیدری؟
راستی اندر میان داوری شرطست از آنک
چون الف زو دور شد ، دوری بُوَد نه داوری
زاء زهدت کرد با نون نفاق و حاء حرص
تا نمودی زهد بوذر بهر زرِ نوذری
ز پی رد و قبول عامه خود را خر مکن
زان که کار عامه نبود جز خری یا خر خری
گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری
#سنایی
پادشاه خود نه ای! چون پادشاه کشوری؟!
در سری کانجا خِرَد باید ، همه کبرست و ظلم
با چنین سر ، مرد افساری نه مرد افسری
ای دریده یوسفان را پوستین از راه ظلم
باش تا گرگی شوی و پوستین خود دری
تو چو موش از حرص دنیا گربهٔ فرزند خوار
گربه را بر موش کی بودست مهر مادری؟
چیست جز قرآن رسنهای الاهی مر ترا
تا تو اندر چاه حیوانی و شهوانی دری
با رسنهای الاهی چرخها گردان و تو
تن زده در چاه و کوهی بر سر کاهی بری
تا به خشم و شهوتی بر منبر اندر کوی دین
بر سرِ داری اگر چه سوی خود بر منبری
هر دو گیتی را نظام از راستی دان زان که هست
راستی میخ و طناب خیمهٔ نیلوفری
هیچ رونق بود اندر دین و ملت تا نبود
ذوالفقار حیدری را یار دست حیدری؟
راستی اندر میان داوری شرطست از آنک
چون الف زو دور شد ، دوری بُوَد نه داوری
زاء زهدت کرد با نون نفاق و حاء حرص
تا نمودی زهد بوذر بهر زرِ نوذری
ز پی رد و قبول عامه خود را خر مکن
زان که کار عامه نبود جز خری یا خر خری
گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری
#سنایی
آری به ذات پاك او و بالله و تالله که این قوم که درین مدرسهها تحصیل میکنند، جهت آن میکنند که معید شویم، مدرسه بگیریم...
تحصیل علم جهت لقمه ی دنیوی چه میکنی؟ این رسن از بهر آن است که از این چَه برآیند، نه از بهر آنکه ازین چَه به چاههای دگر فروروند !
در بند آن باش که بدانی که من کی ام و چه جوهرم و به چه آمدم و کجا میروم؟ و اصل من از کجاست؟ و این ساعت در چه ام؟ و روی به چه دارم؟
معید= تکرار کننده' کسی که درس را برای شاگردان تکرار می کند
#مقالات_شمس
تحصیل علم جهت لقمه ی دنیوی چه میکنی؟ این رسن از بهر آن است که از این چَه برآیند، نه از بهر آنکه ازین چَه به چاههای دگر فروروند !
در بند آن باش که بدانی که من کی ام و چه جوهرم و به چه آمدم و کجا میروم؟ و اصل من از کجاست؟ و این ساعت در چه ام؟ و روی به چه دارم؟
معید= تکرار کننده' کسی که درس را برای شاگردان تکرار می کند
#مقالات_شمس
جمله بیقراریت, از طلب قرار تست
طالب بیقرار شو, تا که قرار آیدت
جمله بیمرادیت, از طلب مراد تست
ور نه همه مرادها, همچو نثار آیدت
#غزل_مولانا
طالب بیقرار شو, تا که قرار آیدت
جمله بیمرادیت, از طلب مراد تست
ور نه همه مرادها, همچو نثار آیدت
#غزل_مولانا
ای لِقایِ تو جوابِ هر سوال
مُشکل از تو حَل شود، بی قیل و قال
تَرجُمانی هر چه ما را در دلست
دست گیری هر کِه پایَش در گِل است
لقا: دیدار
ترجمانی: بازگو کننده هستی
#مثنوی_مولانا
مُشکل از تو حَل شود، بی قیل و قال
تَرجُمانی هر چه ما را در دلست
دست گیری هر کِه پایَش در گِل است
لقا: دیدار
ترجمانی: بازگو کننده هستی
#مثنوی_مولانا