معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
روزگاری ست سخت بی‌بنیاد
کس گرفتار روزگار مباد
شیر بینم شده مُتابع رنگ
باز بینم شده مُطاوع خاد


مسعود سعد سلمان

مطاوع، فرمانبردار
خاد، زاغ
چشم من چون سرمه دید از ذوالجلال
خانهٔ هستیست نه خانهٔ خیال


اما من که از بارگاه الهی بدیدگان خود سرمه کشیده ام، چشمهایم جایگاه هستی است نه خانه خیالات و اوهام.چشمان من حقیقت بین است.

تا یکی مو باشد از تو پیش چشم
در خیالت گوهری باشد چو یشم


تا وقتی که در مقابل دیدگان شما موئی روییده است گوهرگرانبها را مانند سنگ یشم خواهید دید.

یشم را آنگه شناسی از گهر
کز خیال خود کنی کلی عبر


یشم را از گوهر زمانی تشخیص خواهی داد که از خیالات و اوهام عبور کرده باشی. تا وقتی اسیر خیالات هستی قادر به درک حقیقت نخواهی بود.
عَبَر: عبور

یک حکایت بشنو ای گوهر شناس
تا بدانی تو عیان را از قیاس

ای کسی که گوهر حقیقت را می شناسی یک داستان گوش بده تا بهتر بتوانی بین حقیقت و خیالات فرق بگذاری.

شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد
دوستی کِی آخِر آمد دوستداران را چه شد

آب ِ حیوان تیره گون شد خضر ِ فرخ پی کجاست
خون چکید از شاخ ِ گُل باد ِ بهاران را چه شد

کس نمی‌گوید که یاری داشت حقّ ِ دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد

لعلی از کان ِ مُروت برنیامد سال‌هاست
تابش ِ خورشید و سعی ِ باد و باران را چه شد

شهر ِ یاران بود و خاک ِ مهربانان این دیار
مهربانی کِی سَر آمد شهریاران را چه شد

گوی توفیق و کَرامت در میان افکنده‌اند
کس به میدان در نمی‌آید سواران را چه شد

صدهزاران گُل شکفت و بانگ ِ مرغی برنخاست
عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد

زهره سازی خوش نمی‌سازد مگر عودش بسوخت
کس ندارد ذوق ِ مستی میگساران را چه شد

حافظ! اسرار ِ الهی کس نمی‌داند خموش
از که می‌پرسی که دور ِ روزگاران را چه شد

#حافظ #غزل 169
فیه ما فیه.
در امتحان نفس

بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید؛ و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید.
این کسی دریابد که او را مشامی باشد. یار را می باید امتحان کردن، تا آخر پشیمانی نباشد.
سنت حق این است: اِبْدَأْ بِنَفْسِکَ. نفس نیز اگر دعوی بندگی کند، بی امتحان از او قبول مکن.

در وضو آب را در بینی می برند. بعد از آن می چشند. به مجرد دیدن، قناعت نمی کنند – یعنی شاید صورت آب برجا باشد و طعم و بویش متغیر باشد.
این امتحان است جهت صحت آبی. آنگه بعد از امتحان به رو می برند.

هر چه تو در دل پنهان داری – از نیک و بد – حق تعالی آن را بر ظاهر تو پیدا گرداند. هرچه بیخ (ریشه) درخت پنهان می خورد، اثر آن در شاخ و برگ ظاهر می شود:
سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم (نشان سجود و شکوه بندگی در چهره ایشان آشکار است – فتح – 29-)،
سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ (زود باشد که ما بر پیشانی او داغ و نشان نهیم – قلم – 16).
اگر هرکسی بر ضمیر تو مطلع نشود، رنگ روی خودرا چه خواهی کردن؟
کيست که از عشق تو پرده او پاره نيست

وز قفس قالبش مرغ دل آواره نيست

وزن کجا آورد خاصه به ميزان عشق

گر زر عشاق را سکه رخساره نيست

#عطار
* مرا ازین حدیث عجب می آید که: الدنیا سجن المؤمن[ دنیا زندان مؤمن است]؛ که من هیچ سجن ندیدم، همه خوشی دیدم، همه عزت دیدم، همه دولت دیدم. اگر کافری بر دست من آب ریخت، مغفور و مشکور شد. زهی من! پس من خود را چگون خوار کرده بودم! چندین گاه خویشتن را نمی شناختم. زهی عزت و بزرگی! من خود همچنان گوهری یافته در آبریزی! می پنداشتم که از آن رُسته ام! نی، حاشا و کلّا!
* در هیچ حدیث پیغامبر نه پیچیدم الّا در این حدیث که الدنیا سجن المؤمن، چو من هیچ سجن نمی بینم. می گویم: سجن کو؟

#مقالات_شمس
دانی کدام دولت در وصف می‌نیاید

چشمی که باز باشد هر لحظه بر جمالی

#سعدی_غزل۵۹۵
دانی کدام جاهل بر حال ما بخندد

کاو را نبوده باشد در عمر خویش حالی


#سعدی_غزل۵۹۵
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جناب دکتر ارفعی

بیهوده است
مجادله بر سر اثبات دیانت یا
بی دینی آدمها
کسی که دروغ نمی گوید
کسی که مهربان است
کسی که از رنج دیگران اندوهگین می شود
به مقصد رسیده است
از "هر راهی" که رفته باشد


زادروز ‌ زرتشت ورجاوند.....
.
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌
ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو
در باغِ پر شکوفه که پرسد بهار کو

نقش و نگارِ کعبه نه مقصودِ شوق ماست
نقشی بلندتر زده‌ایم، آن نگار کو

جانا، نوای عشق خموشانه خوش‌تر است
آن آشنای ره که بوَد پرده‌دار کو

ماندم در این نشیب و شب آمد، خدای را
آن راهبر کجا شد و آن راهوار کو

ای بس ستم که بر سرِ ما رفت و کس نگفت
آن پیکِ ره‌شناسِ حکایت‌گزار کو

چنگی به دل نمی‌زند امشب سرود ما
آن خوش ترانه چنگیِ شب زنده‌دار کو

ذوقِ نشاط را می و ساقی بهانه بود
افسوس، آن جوانیِ شادی‌گسار کو

یک شب چراغِ روی تو روشن شود، ولی
چشمی کنار پنجره‌ی انتظار کو

خون هزار سروِ دلاور به خاک ریخت
ای سایه ! های هایِ لبِ جویبار کو ؟!

#هوشنگ_ابتهاج
بدترین قرن ها ،
قرنی است که ؛

بساط ریاضت برچیده شود ،
و درهای مکاشفه بسته ،
و راه های مشاهدات مسدود گردد.


#شیخ_شهاب_الدین_سهروردی


📕 #حکمة_الاشراق
نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست
نوبت لطف و عطاست بحر صفا در صفاست

درج عطا شد پدید غره دریا رسید
صبح سعادت دمید صبح چه نور خداست

#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد
بی گفت زبان تو بی‌حرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد...
#مولانا

در سالی(۹۹) که گذشت، اتفاقات ناخوشایند و غمباری برای تمامی ما رقم خورد...
در سال ۹۹ چه خانواده‌هایی که داغ پدر ،مادر،فرزند و... ندیده‌اند!
در این میان،
دردانه‌آواز مان پر کشید و با پروازش تلخ‌ترین سال زندگی یک ایران رقم زد و داغ فراقش، سرد ناشدنی‌ست...
این نوروز، نخستین نوروز بی اوست که با همه نوروزهای پیشین حس و حال دیگری به همراه دارد......
و اما
در سال جدید(۱۴۰۰) بزرگترین آرزویم،
رقم‌خوردن اتفاقات شیرین و دلی خوش و تنی سالم و تندرست برای همه مردم شریف ایران است...
امید که سالی سرشار از مهر و برکت در انتظارتان باشد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر که خاموش شد به زبان، بار او سبک شد.
و هر که خاموش شد هم به زبان هم به دل، سِرّ او را پیدا شد و خدای جل جلاله او را تجلّی کرد.
و هر که زبان او خاموش نیست و دل خاموش است، او سخن گوی است به زبان حکمت.
و هر که خاموش نشد نه به دل و نه به زبان، او مُلکِ شیطان است و مُسَخّر او.


حلیة الابدال
ابن عربی
این دعا تو اَمْر کردی زِابْتِدا
وَرْنه خاکی را چه زَهْره‌یْ این بُدی؟


چون دُعامان اَمْر کردی ای عُجاب
این دُعایِ خویش را کُن مُسْتَجاب


مولانــا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روزِ شادی‌ست بیا
تا هَمِگان یار شویم
دست با هم بِدَهیم
و بَرِ دِلْدار شویم


چون دَرو دَنگ شویم
و همه یک‌رنگ شویم
همچُنین رَقص‌کُنانْ
جانِبِ بازار شویم


روزِ آن است که خوبان
همه در رَقص آیند
ما بِبَندیم دُکان‌ها
همه بی‌کار شویم


روزِ آن است که
تَشریف بِپوشد جان‌ها
ما به مهمانِ خدا
بر سَرِ اسرار شویم


روزِ آن است که در باغْ
بُتان خیمه زنند
ما به نَظّارهٔ ایشان
سویِ گُلْزار شویم


مولانــا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به ذاتِ خدا که اگر هزار رساله بخوانَد کسی، او را همان مَشرَب نباشد، هیچ سود ندارد و چنان باشد که خری را بار کنی خرواری کتاب.


شمس تبریزی
ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما
ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما
پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما
در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

مولانا

نی به آتش گفت: کاین آشوب چیست؟

مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

گفت آتش بی‌سبب نفروختم

دعوی بی‌معنی‌ات را سوختم

#مجذوب_تبریزی
آسوده‌دلا حال دل زار چه دانی؟
خونخواریِ عشّاق جگرخوار چه دانی؟

شب تا به سحر خفته به خلوتگه نازی
بیخوابیِ این دیدهٔ بیدار چه دانی؟

هرگز نخلیده به کف پای تو خاری
آزردگیِ سینهٔ افگار چه دانی؟

ای فاخته! پروازکنان بر سرِ سروی
درد دل مرغان گرفتار چه دانی؟

کار دلِ رندان بلادیده بوَد عشق
ای زاهد مغرور تو این کار چه دانی؟

نادیده ز خاک ره او کُحلِ بصیرت
با بی‌بصری لذّت دیدار چه دانی؟

«جامی» تو و جام می و بیهوشی و مستی
راه و روش مردم هشیار چه دانی؟

#عبدالرحمن_جامی غزل ۹۹۷
جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شـب

تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عید وارم روز و شـب


- مولانا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌