معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
آن همه ناز وتَنَعُّم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد..




#حضرت_حافظ
امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد

گل‌ها چون میان بندد بر جمله جهان خندد
ای پرگل و صد چون گل خندیده مبارک باد

خوبان چو رخت دیده افتاده و لغزیده
دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد

نوروز رخت دیدم خوش اشک بباریدم
نوروز و چنین باران باریده مبارک باد

بی گفت زبان تو بی‌حرف و بیان تو
از باطن تو گوشت بشنیده مبارک باد

#مولانا
#غزل_شماره۵۹۷
#نوروزتان_پیروز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهار دلکش
به یاد شجریان
سلام بر آنان که در پنهان خویش
بهاری برای شکفتن دارند ..

#سلمان_هراتی
مرضیه _ زمزمه مبهم آب
@Jane_oshaagh
#مرضیه #فریدون_مشیری

همه می پرسند: چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ........
#زادروز_بانو_مرضیه
‌‌
گُلِ آرامش
آوازی به رنگ چشمهای روشنت دارد
نسیمی کز فراز باغ می آید
چه خوش بوی تنت دارد
من اینک در خیال خویش
خواب خوب می بینم
تو می آئی و از باغ تنت
صد بوسه می چینم


حمید_مصدق
چون از رخ یار دور باشم به بهار
باغم به چه می‌باید و سبزی به چه کار

از باغ به جای سبزه گو خار بروی
وز ابر به جای قطره گو سنگ ببار

حضرت مولانا
رباعیات

مرا نیز با شما خوشتر، تا آنجا که ملکی و مَنصَبی به من داده باشند. من اگر به تبریز روم آنجا جاهی شود عظیم.

با شما نشستن خوشتر که آنجا.

زیرا کسی مرا جاه و مال می‌دهد و سخن من فهم نکند و در نیابد، چه خوش باشد؟ با کسی خوش باشد که سخن من فهم می‌کند و در می‌یابد.

اکنون چنین باید طلب، و جُستنِ گرم که از گرمی هیچ حجابی را زهره نباشد که در پیش آید.

#شمس_الدین_محمد_تبریزی
ای خزان هایِ خزنده در عروقِ سبزِ باغ
که این چنین سرسبزیِ ما پایکوبانِ شماست

از تبارِ دیگریم و از بهارِ دیگریم
می شویم آغاز از آنجایی که پایان ِ شماست

#شفیعی_کدکنی
Zolf ra shaneh mazan
Salar Aghili / Mahdi Mazaheri
زلف را
زلف را
زلف را شانه مزن
خانه به رقص آمده است

#سالار_عقیی
بپرسید ازو گفت: «خرسند کیست؟
به بیشی ز چیز آرزومند کیست؟»

چنین داد پاسخ که: «آن‌کس که مهر
ندارد برین گِردْگردان سپهر»

بدو گفت: «ما را که شایسته‌تر؟»
چنین گفت:«آن‌کس که آهسته‌تر»

بپرسید ازو گفت آهسته کیست
که بر تیز مردم بباید گریست؟

چنین داد پاسخ که:«از عیب‌جوی
نگر تا که پیچد سر از گفت‌و‌گوی

به نزدیک او شرم و آهستگی
خردمندی و رای و شایستگی

#فردوسی

امید که در این روز

شوی بر تن خویشتن کامگار
دلت شاد گردد چو خرم بهار
زمستان را بوَد فرجام، نوروز
چنان‌چون تیره‌شب را عاقبت، روز

#فخرالدین_اسعد_گرگانی
کاش ما آن دو پرستو بودیم
که همه عمر سفر می‌کردیم
از بهاری به بهار دیگر

#فروغ_فرخزاد

تولدی دیگر، فروغ فرخزاد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ

ﺍﻭﺳﺖ ﺧﺪﺍﻯ ﻳﻜﺘﺎ ﻛﻪ ﺟﺰ ﺍﻭ ﺧﺪﺍﻳﻰ ﻧﻴﺴﺖ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ [ﺑﺴﺰﺍ ﻭ ﺭﺍﺳﺘﻴﻦ ]، ﭘﺎﻙ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻋﻴﺐ- ﻭ ﻭﺻﻔﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﺭ ﻧﺒﺎﺷﺪ-، ﺍﻳﻤﻨﻰ ﺑﺨﺶ، ﻧﮕﺎﻫﺒﺎﻥ [ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ]، ﺗﻮﺍﻧﺎﻯ ﺑﻰ ﻫﻤﺘﺎ، ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺮﻩ، ﺩﺭ ﺧﻮﺭ ﻛﺒﺮﻳﺎ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻰ، ﭘﺎﻙ ﻭ ﻣﻨﺰﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻯ ﺍﺯ ﺁﻧﭽﻪ [ﺑﺎ ﺍﻭ] ﺍﻧﺒﺎﺯ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ.(23)


هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ

ﺍﻭﺳﺖ ﺧﺪﺍﻯ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭ، ﻫﺴﺘﻰ ﺑﺨﺶ، ﻧﮕﺎﺭﻧﺪﻩ ﺻﻮﺭﺗﻬﺎ، ﺍﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﺎﻣﻬﺎﻯ ﺑﻬﻴﻦ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﻛﻰ ﻣﻰ ﺳﺘﺎﻳﻨﺪ، ﻭ ﺍﻭﺳﺖ ﺗﻮﺍﻧﺎﻯ ﺑﻰ ﻫﻤﺘﺎ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﻯ ﺑﺎ ﺣﻜﻤﺖ.(24) الحشر
خون می‌خورَد چو تيغ در اين دوره هر که او
يک‌رو و يک‌زبان بُود، از پاک گوهری

مانندِ شانه هر که دوروی است و صدزبان
بر فرقِ خويش جای دهندش به سروری!

#ابن‌یمین_فریومدی
گویند مرو در پی آن سرو بلند
انگشت نمای خلق بودن تا چند؟

بی فایده پندم مده ای ای دانشمند
من چون نرم که می برندم به کمند

سعدی
چون دوایت می فزاید درد ، پس
قصّه با طالب بگو ، بر خوان عَبَس

چونکه اَعمٰى طالب حقّ آمده ست
بهرِ فقر ، او را نشاید سینه خَست

احمدا ، نزدِ خدا این یک ضَریر
بهتر از صد قَیْصرست و ، صد وزیر

از
آن رو که دوا و درمان تو ، درد او را می افزاید ، پس تو نیز حکایت را به خواهان و طالبش بازگو کن .
نابینایی در جستجوی حقیقت نزد تو آمده سزاوار نیست که دل او را به واسطهٔ تنگدستی و فقرش جریحه دار کنی .
ای احمد (ص) ، در پیشگاه خداوندی ، یک نابینا همچون ابن ام مکتوم ، بهتر و برتر از صد قیصر و صد وزیر است .

مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی

اشاره است به آیات ۱تا۳ سورهٔ عَبَس :

عَبَسَ وَ تَوَلّٰى ، اَنْ جٰاءَهُ الْأَعْمٰى ، وَ مٰا يُدْريکَ لَعَلَّهُ يَزَّکّٰى أَوْ يَذَّکَّرُ فَتَنْفَعَهُ الذِّکْرٰى

چهر
ه درهم کشید و روی برگردانید ، که چرا آن کور نزد وی آمد ، تو چه دانی شاید او در پیِ پاک شدن باشد .

روایاتی از اهل سنت (الدرالمنثور) وارد شده که این آیات در بارهٔ داستان ابن ام مکتوم نابینا نازل شده که روزی بر پیامبر (ص) وارد شد در حالیکه جمعی از مستکبرین قریش نزد آن جناب بودند و ایشان دربارهٔ اسلام سخنان سِرّی داشتند ، پیامبر (ص) از آمدن ابن ام مکتوم چهره درهم کشید . خدای تعالی او را مورد عتاب قرار داد که چرا از یک مرد تهیدست چهره درهم کشیدی ؟
از طرق شیعه (نورالثقلین) هم روایاتی به این معنا اشاره دارد .
ولی بعضی (تفسیر قمی) از روایات شیعه گفته اند که مردی از بنی امیه نزد رسول خدا (ص) بوده و او از آمدن ابن ام مکتوم چهره درهم کشیده و آیات در عتاب او نازل شده است .
به هر حال غرض سوره ، عتاب هر کسی است که ثروتمندان را بر ضعفاء و مساکینِ مؤمن مقدم می دارد . اهل دنیا را احترام می کند و اهل آخرت را خوار می شمارد .

دو آیهٔ اول در سیاق غیبت آمده که می فهماند خدا از او روی گردانیده و رو در رو با او سخن نگفته و دو آیهٔ آخر را در سیاق خطاب آورده ، چون توبیخ در مخاطبهٔ حضوری بیشتر است و حجت و استدلال هم وقتی رو در رو گفته شود ، الزام آور است ، آن هم بعد از روی گردانی و مخصوصاً زمانی که با سرکوبی خودِ خدا و بدونِ واسطهٔ غیر باشد .
زیرا آن زمانی که محتاجی به انسان مراجعه می کند چنانچه آن فرد مؤمن نابینا هم باشد باید بیشتر به او روی آورد و مورد عطوفت قرارش داد تا مستکبران و اعراض کنندگان از پیروی حقّ که نمی خواهند خود را پاک کنند که در این صورت تکلیفی بر کسی نیست .

تفسیر المیزان
علامه طباطبائی

#قرآن_در_مثنوی
.
عيد به چه معناست؟
دكتر سروش ـ مدرسه مولانا
عید به چه معناست؟

دکتر سروش
.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تویی آن که خیزد از وی
همه خرمی و سبزی

نظرِ کدام سروی؟
نفسِ کدام بادی؟




جناب هوشنگ ابتهاج
وعده ی ديدار


وعده ی ديدارِ درخت‌ و بهار
وعده ی‌ ديدارِ گُل‌ و آبِ جوی
وعده ی‌ ديدارِ نسيم‌ و گياه‌
جمله‌،
سرانجام‌، به‌ سامان‌ رسد

وعده ی‌ ديدارِ من‌ و دوست‌،
آه‌!


استاد شفیعی کدکنی
فیه ما فیه.
در وحدت مؤمنان

یاران رفتند پیش میراکدشان (فرمانده شان) بر ایشان خشم گرفت که این همه اینجا چه کار دارید.
گفتند این غلبه ما و انبوهی ما جهت آن نیست که بر کسی ظلم کنیم، برای آنست تا خود را در تحمل و صبر معاون باشیم و همدیگر را یاری کنیم. همچنانکه در تعزیت خلق جمع می شوند برای آن نیست که مرگ را دفع کنند، الاغرض آنست که تا صاحب مصیبت را متسلی شوند و از خاطرش دفع وحشت کنند.

اَلْمُؤْمِنُوْنَ کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ.
درویشان حکم یک تن را دارند: اگر عضوی از اعضا درد گیرد، باقی اجزا متألم شوند؛ چشم دیدن خود را بگذارد و گوش شنیدن و زبان گفتن – همه بر آنجا جمع شوند. شرط یاری آن است که خود را فدای یار خود کند و خویشتن را در غوغا اندازد جهت یار، زیرا همه رو به یک چیز دارند و غرق یک بحرند، اثر ایمان و شرط اسلام این باشد. باری که به تن کشند چه ماند به باری که آنرا بجان کشند،
لَا ضَیْرَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ (ما را هیچ زیان نیست که به سوی پروردگار خود می رویم – شعراء – 50). مؤمن چون خود را فدای حق کند، از بلا و خطر و دست و پا چرا اندیشد؟
چون سوی حق می رود، دست و پا چه حاجت است؟ دست و پا برای آن داد تا از او بدین طرف روان شوی. لیکن چون سوی پاگر و دست گر میروی، اگر از دست بروی و در پای افتی و بی دست و پا شوی، همچون سحره فرعون می روی؛ چه غم باشد؟

زهر از کف یار سیمبر بتوان خورد؛
تلخی سخنش همچو شکر بتوان خورد.

بس با نمک است یار، بس با نمک است؛
جایی که نمک بود، جگر بتوان خورد.