معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.3K photos
13.1K videos
3.25K files
2.81K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
در پیشوازِ تـو،
گـل می‌کند نسـیم، قـد می‌کشد بـهار...


السلام علیک یا اباعبدالله
به هر طرف نگری جلوه ی جمال خداست
ادب کنید که میلاد سید الشهداست🙏
گرفته ختم رسل روی دست آینه ای
که در صحیفه ی او صورت خدا پیداست


سالروز تولد امام حسین (ع) مبارک

🌸🌷💕🌸🌷💕🌸🌷💕
«گر بُوَد بر صدر نُه‌ معصوم جای او بجاست»*
او حسین فاطمه،
جان علی و مصطفاست!

* صائب
همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشين كنار جویی

فصیح‌الزمان_شیرازی


آن‌جا که جمال دوستان است
والله که میان خانه صحراست

سنایی

ما را سر باغ و بوستان نیست
هر جا که تویی تفرج آن‌جاست

سعدی
بگذشت شب و ماه فرو رفت ولیکن
امید که صبح آید و خورشید برآید

شاه نعمت‌الله ولی
صبحدم باد صباخوشبو بود
می برد گردی ز خاک کوی ما

شاه نعمت‌الله ولی
خورشید جسم و جانم نور مه روانم
شهباز لامکانم از آشیان پریده

شاه نعمت‌الله ولی
ساقی سرمست دیدم صبح جام می به دست
خوش بود یاری چنین در صبحگاه یافتن

شاه نعمت‌الله ولی
نسيم
صبح پنداری ز كوى یار می‌آید
به جانها مژده می‌آرد که آن دلدار می‌آید
به صد اکرام
می‌باید به استقبال او رفتن
که بوی دوست می‌آرد زکوی یار می‌آید

#سیف_فرغانی
گلبن ِ عیش می‌دمد ساقی ِ گلعذار کو؟
باد ِ بهار می‌وزد باده‌ی خوشگوار کو؟

هر گل ِ نو ز گلرخی یاد همی‌کند ولی
گوش ِ سخن شنو کجا دیده‌ی اعتبار کو؟

مجلس ِ بزم ِ عیش را غالیه‌ی مراد نیست
ای دم ِ صبح ِ خوش نفس! نافه‌ی زلف ِ یار کو؟

حُسن فروشی ِ گلم نیست تحمل ای صبا!
دست زدم به خون ِ دل بهر ِ خدا نگار کو؟

شمع ِ سحرگهی اگر لاف ز عارض ِ تو زد
خصم ِ زبان دراز شد خنجر ِ آبدار کو؟

گفت: مگر ز لعل ِ من بوسه نداری آرزو
مُردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو؟

حافظ اگر چه در سخن خازن ِ گنج ِ حِکمت است
از غم ِ روزگار ِ دون طبع ِ سخن گزار کو؟

#حافظ
تو تماشا کن که #بهار دیگر
پاورچین پاورچین از دل تاریکی
می گذرد، و تو در خوابی
و پرستوها خوابند و تو می اندیشی
به #بهار دیگر
و به یاری دیگر ...



#حميد_مصدق
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست معرفت کردگار

روز بهارست خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار

#سعدی
زمین به ما آموخت
«ز پیشِ حادثه باید که پای پس نکشیم»
مگر کم از خاکیم
نفس کشید زمین، ما چرا نفس نکشیم؟!

#فریدون_مشیری
من یاد گرفته ام که مردم آنچه گفته اید را فراموش می کنند، آنچه انجام داده اید را از یاد می برند، ولی هرگز احساسی که به آنها داده اید را فراموش نمی کنند

مایا آنجلو
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای زنده از استاد #مجتبی میرزاده
#زادروز

نوازنده ی ویلون ،کمانچه،سه تار
آهنگساز وتنطیم کننده
آن چه از یاران شنیدم آن چه در باران گذشت

آن چه در باران ده آن روز بر یاران گذشت

های های مست ها پیچید در بن بست ها

طرح یک تابوت در رویای بیماران گذشت

کوه ها را در خیال پاک تا مرز غروب

سیلی از آوای اندوه عزاداران گذشت

کاروان دختران شرمگین روستا

لاله بر کف در مهی از بهت بسیاران گذشت

در ته تاریک کوچه یک دریچه بسته شد

انتظار بی سرانجام بد انگاران گذشت

جای پایی ماند و زخمی سبزه زاران را به تن

جمعه ی جانانه ی گلگشت عیاران گذشت

تا به گورستان رسد دیدار اهل خاک را

ماهتاب پیرلنگان از علفزاران گذشت
#منوجهر_نیستانی
نوروز_همایون شجریان
@bazmemusighi
#نوروز
خواننده: #همایون_شجریان
آهنگ: #سهراب_پورناظری
شعر: #اسحاق_انور

مست و غزلخوان زد حلقه به در نوروز
چهره گشاید بهار روز من است امروز
چشمه به جو آمد می به سبو آمد
از نفس حافظ فال نکو آمد
مژده عید آمد بخت سعید آمد
مشت زمین وا شد سبزه پدید آمد
سبزه یار آمد عطر مسیحایی گیسوی یار آمد
قفل غزل وا شد هلهله در هلهله آواز پرستوی بهار آمد
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران

آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

بازآ که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران

ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

شفیعی_کدکنی
در دو عالم یکست مثلش کو
کی بود مثل چون نباشد دو

به وجود او یکی است تا دانی
این دوئی از چه خاست از من و تو

به ظهور آن یکی هزار نمود
می نماید هزار اما کو

گنج و گنجینه و طلسمی تو
هر چه خواهی ز خویشتن می جو

میل با عاقل دو رو چه کنی
باش با عاشقان او یک رو

غیر اونیست ور تو گوئی هست
نبود هیچ هستئی بی او

نعمت الله یکی است در عالم
ور تو گوئی که دو برد می گو

حضرت شاه نعمت‌الله ولی
معرفی عارفان
Dr. Soroush – 16- ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
باز آمدم با نقل و می سرمست از جام الست
باز آمدم با چنگ و نی سرمست از جام الست

باز آمدم طوفان کنم کونین را ویران کنم
میخانه را عمران کنم سرمست از جام الست

باز آمدم جولان کنم جولان درین میدان کنم
سرها چوکوغلطان کنم سرمست ازجام الست

بی باده مستیها کنم بیخویش هستیها کنم
در اوج پستیها کنم سرمست از جام الست

درپیش او رقصان شوم در کیش او قربان شوم
درخون خودغلطان شوم سرمست ازجام الست

خود را زخود غافل کنم نقش خودی زایل کنم
لوح سوی باطل کنم سرمست از جام الست

افسانها را طی کنم اسب خرد را پی کنم
تجدید عهد وی کنم سرمست از جام الست

دلرا فدای جان کنم جان در ره جانان کنم
این قطره را عمان کنم سرمست از جام الست

در بحر عشق بیکران چون فیض گردم بی نشان
خود را نه بینم در میان سرمست از جام الست


فیض کاشانی
عقل، بند ِ رهروان و عاشقان است ای پسر

بند بشکن، ره عیان اندر عیانست ای پسر


#مولانا