معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
Forwarded from Soheyla
شايد امروزه اگر از بسياري از اهالي جامعه ي ادبي و دانشجويان ادبيات فارسي سؤال كنيم، بسياري از آنها
حتي نامي از #جهان_ملك_خاتون نشنيده و شمار زيادي نيز جز شرح حال كوتاهي از وي در مجموعه مقالات و
يا تذكره ها نخوانده باشند. مطمئناً حتّي بسياري از اساتيد اين رشته نيز ديوان اين شاعره گرانبها را مطالعه نکرده اند.
Forwarded from Soheyla
در اثبات اين مدعا همين بس كه در دانشكدهاي مثل دانشكده ي ادبيات دانشگاه فردوسي كه يكي از
اقطاب ادبيات كشور محسوب ميشود هيچ نسخه اي از اين ديوان گرانبها وجود ندارد. 🔰🔰

و اما مهمترين منبعي كه ما را به اين گنجينه ي ادب پارسي رهنمون گشته است، نسخه اي است در كتابخانه ي
ملّي پاريس كه نخستين بار مورد توجه مرحوم #سعيدنفيسي و #هنري_ماسه قرار گرفت.♻️

#سعيدنفيسي در
مقالهاي بسيار كوتاه، #ضمن_معرفي #جهان_ملك_خاتون با اشاره به همزماني و هم مكاني او با حافظ و #روابط_اين دوبادربارشيخ_ابواسحاق🔰🔰

استدلال ميكند كه حتماً روابط ادبي ميان اين دو شاعر وجود داشته است: «... در
اندك رجوعي كه به ديوان جهان ملك كردم ديدم كه شش غزل را به يك وزن و قافيه سروده اند كه يا نخست
حافظ غزل خود را گفته و جهان ملك از آن استقبال كرده يا آنكه جهان ملك مبتكر بوده و حافظ به او اقتفا
كرده است.» (نفيسي 1344 ،نقل در خداپرست،1363) 💠💠

(خوشبختانه ديوان جهان ملك خاتون با استناد به همين نسخه پاريس و دو نسخه ي كوتاه ديگر و به همت #دكتر كاشانيراد و #دكتراحمدنژاد به چاپ رسيده است.⚪️💢⚪️

اين ديوان مشتمل بر بيش از پانزده هزار بيت در قالب
1413 #غزل و تعداد اندكي #قصايد و #رباعيات و يك #ترجيع_بند است. 📚✒️


#پريمرزنفيسي در مقاله اي كه در عنوان آن اشتباهاً جهان را شاعره ي قرن هفتم معرفي ميكند از قول #هنري_ماسه نقل ميكند كه «مجموع اشعار جهان يك مديحه است در وصف عشق ـ عشقي پاك و پرشور و در عين
حال صرفاً انساني ـ نه عشقي كه سعدي بيان ميكند ـ و نه آن عشق اسرارآميزي كه نبوغ حافظ را تشكيل
ميدهد و مخلوط مبهمي از عشق عارفانه و عاميانه ميباشد.» (پريمرز نفيسي، 1352) 🖌


معلوم نيست اين استدلال شتابزده از كجا حاصل شده است. هرچند در شعر تمام شعراي سبك عراقي كم و
بيش ممكن است رگه هايي از عشق پاك انساني ديده شود، اما بيان اينكه اين عشق صرفاً انساني است نوعي
ساده سازي است كه منطبق با حال و هواي زمان نگارش مقاله ي مذكور است.💠♻️💠

در رد اين نظريه كافي است
#نگاهي_گذرا به #مقدمه_ي_ديوان_جهان بيندازيم كه خود جهان بر ديوان خويش نگاشته است (و اين در دواوين
قديم امر نادري محسوب ميشود). 🔅💠🔅

آن جا كه ميگويد: #امانزدمحققان_دقيقه_شناس_و_مدققان_مستوي_قياس_صورت_آن_حال_ومجاري_آن_مقال_معين_و_مبين_آيد_كه_غرض_از_كلام_معاني_ظاهرنيست_بلكه_مقصودكلي_فهم_سرايراست_وايراددقايق_مجازات_سوادارشادحقايق_حالات_است كه: المجازه قنطرةالحقيقه...» (ص3) 🔮💠🔮


نيز با نگاهي به #غزليات_جهان، به راحتي ميتوان ادامه ي خط فكري سعدي، عراقي و حافظ را مشاهده كرد.
Forwarded from Soheyla
اين مفاهيم عاشقانه و عارفانه هرچند با كلماتي گاه ساده‌تر و زميني تر بيان ميشود، نشانده ي اوج هنر
شاعري در سبك عراقي با مايه هاي عاشقانه و عارفانه است.

مثلاً اين غزل او را در نظر بگيريد:

▫️💠▫️فكرم به منتهاي جمالت نميرسد دست اميد من به وصالت نميرسد

همچون سكندر اربه جهان در طلب دَوَم
جز حسرتم ز آب زلالت نميرسد

جان ميدهم به بوي وصال تو و هنوز انديشه ام به خيل خيالت نميرسد

فرياد بيدلان ز غمت بر فلك رسيد بر خاطر شريف ملالت نميرسد

قدت نهال روضه ي خلد است و مشكل آن دست ضعيف دل به نهالت نميرسد

مرغ دلم هواي سر كوي او گرفت بيچاره گشت و در پر و بالت نميرسد

اخلاص ما به روي و ريا نيست با رخت زان روي چشم در خط و خالت نميرسد

هرچند ماه نو كه عيدند شاد از او ليكن به ابروي چو هلالت نميرسد 🔸◽️🔸

و يا غزلي كه مطلع آن اين بيت است:

نميبايد مرا منّت ز هر كس

كه روزي ده تويي در عالم و بس

در مقدمه نسخه ي چاپي ديوان جهان، #دكترپوراندخت_كاشانيراد متذكّر ميشود كه «#مهارت_جهان_بيشتردر سرودن_غزل_است و در #شيوه_غزلسرايي_به_سعدي_نظرداشته_است و به ارادت خود نسبت به او تصريح كرده است.»◽️🔸⚪️🔸◽️

و بعد اين دو بيت را شاهد مي آورد كه:

🖌به رسم تضمين اين بيت دلكش آوردم ز شعر شيخ كه جانم به طبع دارد دوست

ز دست دشمنم اي دوستان شكايت نيست شكايتم همه از دوستان دشمن خوست ♻️

وي در ادامه ميافزايد: «جهان از شيوه ي معاصران خود به خصوص #خواجو و #حافظ نيز چيزهايي اخذ كرده است.»💎

#پروين_دولت_آبادي نيز در كتاب «منظور خردمند» (كه متأسفانه نتوانستم نسخه اي از آن به دست آورم)
به بيش از بيست مورد از شباهت هاي اشعار جهان و حافظ اشاره كرده است.


در مورد فضل و كمالات جهان ملك خاتون در بعضي از تذكره ها و مقاله ها مطالبي ذكر شده است.

از جمله
#دولت_شاه_مينويسد:
#جهان_خاتون_نام_ضعيفه_مستعده_روزگاروجميله_دهروشهره_شهرخود
بود و اشعار
دلپذير دارد و با ستايش خداوند آغاز ميكند و از آن جمله اين مطلع قصيده او راست:

مصوريست كه صورت ز آب ميسازد

ز ذره ذره ي خاك آفتاب ميسازد
Forwarded from Soheyla
💠جهان‌ملک خاتون
شاعر ایرانی🔆💢🔆


جَهان ملک خاتون دختر جلال الدین مسعودشاه بن شرف الدین محمودشاه اینجو بانوی شاعر (چامه‌سرا) ایرانی است که در نیمه دوم سده هشتم هجری می‌زیست.
Forwarded from Soheyla
🔶🔸🔸🔸

َهان_ملک_خاتون
👈درگذشت بعد از ۷۸۴ (قمری)
#پیشه:
👈چامه سرا
#دوره_نیمه_دوم_قرن_هشتم_هجری
👈والدین:
#جلال_الدین_مسعودشاه

🔱🔆🔱🔆🔱
Forwarded from Soheyla
او هم دوره با #حافظ و #عبیدزاکانی بود و با عبید زاکانی مشاعره و رودررویی داشته‌اند.

#وفات #جهان_ملک_خاتون بعد از سال ۷۸۴ (قمری) اتفاق افتاده‌است.

بر خاک آستان تو سر می‌نهد جهان زآنش نظر به جانب تاج و سریر نیست
فکری ز طعن اهل جهان نیست در دلم زان رو که محتسب نکند فکر از عسس
همچو سروم سایه‌ای بر من فکن تا جهان گردد ازآن رو با نظام⭐️
Forwarded from Soheyla
اما ناگهان در این میانه، در قرن هشتم زنی ظهور می‌کند به نام #جهان_ملک_خاتون که سرشار است از روانی شاعرانه. او بی اعتنا به همه‌ی آنچه که در دوره‌ی خود با آن روبروست، سراسر عمرش را شعر می‌سراید و شعر می‌سراید و شعر می‌سراید ... 🖌

و از آنجا که می‌داند بعد از او ممکن است این سروده‌ها انکار شود و یا از میان برود و یا چون از آن زنی است به دور ریخته شود، در سال‌های پایانی زندگی‌اش بر آن می‌شود که آنها را با دست خود گردآوری کند. 📚🖌

از این رو اشعار خود را که مجموعه ای از قصیده و قطعه و ترجیع بند و غزل و رباعی است📚🔮

ظاهرا ً با هراس و پوزش و عذرخواهی از این جسارتی که مرتکب می‌شود🔹

اما در باطن با عزمی ‌استوار و پابرجا،

♦️با استناد به شاعری #فاطمه_زهرا «ان النساء راحین خلقن لکم/ و کلکم تشتهی شم الریاحی» و نیز با آوردن یک رباعی از #عایشه_مقربه که شاید منظور همان #رابعه_سمرقندی باشد و نیز تأکید بر شاعری #قتلغ_ترکان و دخترش #پادشاه_خاتون، به قول خودش ملزم به این جسارت (جسارت جمع آوری اشعارش) می‌گردد، و آثارش را در دفتری گرد می‌آورد ♻️♻️

که:
که گر اهل دلی روزی بخواند
به آتش، آتش دردی نشاند
وجودی عاقل از وی پند گیرد
دل داناش آسانی پذیرد♻️💠♻️
 
بخشی از پوزش خواهی او را از دست یازیدن به این کار با هم مرور می‌کنیم: 
«نزد ارباب علم و خداوندان عقل و ادب واضح و لایح باشد که اگر شعر فضیلتی خاص و منقبتی برخواص نبودی، صحابه‌ی کبار و علمای نامدار در طلب آن مساعی مشکور و اجتهاد موفور به تقدیم نرساندندی، اما چون تا غایت به واسطه‌ی قلت مخدرات و خواتین عجم مکرر در این مشهود شد، این ضعیف نیز برحسب تقلید شهرت این قسم را نوع را نقصی تصور می‌کرد و عظیم از آن مجتنب و محترز بودمی، اما به تواتر و توالی معلوم و مفهوم گشت که که کبری خواتین و مخدرات نسوان هم در عرب و هم در عجم به این فن موسوم شده اند، چه اگر منهی بودی جگر گوشه‌ی حضرت رسالت، خاتون قیامت، #فاطمه_زهرا رضی الله عنها تلفظ نفرمودی به اشعار ...»♻️💢♻️


#جهان_ملک_خاتون فرزند #جلال_الدین_مسعودشاه_اینجو، ازسوی #پدر از سلاله‌ی خواجه رشیدالدین فضل الله و غیاث الدین محمد وزیر

و به قولی نسب او از سوی #مادر به #خواجه_عبدالله_انصاری عارف و شاعر معروف می‌رسد.🔰

به روایتی مادر وی #سلطان_بخت نام داشته و به روایت دیگر سلطان بخت نام زن پدر او بوده که جهان ملک با او احساس همدلی و نزدیکی بسیار می‌کرده، اما اساسا ً این موضوع از آن جهت دارای اهمیت است که جهان ملک بخاطر احساس همدلی با «سلطان بخت»  نامی، 👈 #این اسم را به روی #فرزندش گذاشته که این فرزند در نوجوانی از دست می‌رود. ضربه‌ی این مرگ آنچنان سنگین می‌نماید که شاعر تا سال‌های سال سوگوار و غمگین بر جای می‌ماند و مرثیه‌های سوزناک می‌سراید:
دردا و حسرتا که مرا کام ِ جان برفت
وان جان نازنین جوان، از جهان برفت
بلبل بگو که باز نخواند میان باغ
کان روی همچو گل ز در ِ بوستان برفت
ای دل بگو به منزل جانان تو کی رسی؟
کارام جان من ز پی کاروان برفت
«سلطان بخت» ِ من به سر تخت وصل بود
آخر چرا به بخت من او ناگهان برفت؟ 🕯🖤
 
در مرثیه ی مؤثر و جانگداز دیگری، مادرانه از ژرفای جان می‌گرید و می‌گوید:

♦️🔹گلبن روضه ی دل، سرو گلستان روان
غنچه ی باغ طرب، میوه ی شایسته ی جان
طفل محروم ِ شکسته دل بیچاره ی من
کام نادیده به ناکام برون شد ز جهان
گر کنم گریه مکن عیب که بی یوسف مصر
چشم یعقوب بود روز و شب از غم گریان
این چه زخمی‌است که جز گریه ندارد مرهم؟
این چه دردی است که جز ناله ندارد درمان؟ 🔹♦️
 
آنچه از تذکره‌ها بر می‌آید جهان خاتون بانویی بوده است #حساس، #خوش_گفتار، #نژاده و دارای #جوهره‌ی_شاعرانه و افزون بر این #زیبایی_معنوی از #زیبایی_ظاهر هم به نحوی چشمگیر بهره مند بوده و #دل_آرام و #خوش_چهره می‌نموده است. چنانکه خود در پیرانه سری غزلی می‌سراید و در آن با حسرت از زیبایی و جوانی از دست رفته یاد می‌آورد:


♦️◽️رخی داشتم چون گل اندر چمن
قدی داشتم راست چون سرو ناز
دو ابرو که بودی چو محراب دل
که جان‌ها ببستند در وی نماز
دو چشمم به نوعی که نرگس به باغ
یقینش به دیدار بودی نیاز
دو گیسو که بودی بسان کمند
به دستان دو راهم  بُدی جمله ساز
صبا گر گذشتی به راهم دمی
به گوشم سخن نرم گفتی به راز
دو لب همچو شکر، دو رخ همچو گل
به درد دل عاشقان چاره ساز◽️♦️
Forwarded from Soheyla
 
اینگونه که به نظر می‌رسد، #جهان_ملک در زندگانی خویش #دوبارهمسر گرفته. #بارنخست به همراه همسر خود راهی #کرمان و #مقیم_آنجا شده است که خود در قطعه ای به روشنی اعتراف می‌کند مدتی را که در کرمان بوده، به تکرار روز و شب گذرانده. وی پس از از دست دادن فرزند دلبندش سلطان بخت و نیز درگذشت همسرش (که هویت این همسر نخستین مشخص نیست)، دوباره به شیراز بر می‌گردد و چون در شیراز هم پدر و مادر خود را از دست داده و دیگر خویشاوندی نزدیک جز #عمویش «#شیخ_ابواسحاق_اینجو» برایش نمانده، به او پناهنده شده و به دربار او می‌رود. و این #شیخ_ابواسحاق_اینجو، هماناست که #حافظ بارها در شعرش از او به نیکی یاد کرده و او را ستوده است، #چراکه_اوسلطانی_بسیارادب_دوست_و_شعرپروروشاعرنواز و دربار او همواره محل آمد و رفت و نشست و برخاست شاعران بزرگی چون #حافظ بوده است.
پر واضح است #جهان_خاتون هم که به شعر عشق می‌ورزیده، به این نشست‌های شاعرانه #جذب_شده و در این شب‌های شعر- البته از پشت پرده- شرکت می‌کرده و هماورد حافظ گردیده، بطوریکه در دیوان وی بسیاری از غزل‌هاست که به تأثیر حافظ سروده شده و بسیاری از غزل‌ها هم هست که در پاسخ حافظ سروده شده و پیداست که میان جهان ملک خاتون و حافظ داد و ستد‌هایی شاعرانه بوده است.♻️🔱♻️

از این رو بعضی از اندیشمندان از جمله مرحوم سعید نفیسی، جهان خاتون را همان شاخ نبات حافظ دانسته اند.⚪️🔱⚪️

همان زنی که حافظ به او عشق می‌ورزیده و در شعرش عاشقانه از او نام برده و ما هم هنگام تفأل از دیوان حافظ او را به شاخ نباتش سوگند می‌دهیم و می‌گوییم:🔹🔹


حافظ! قسم به شاخ نباتت به من بگو/ او کی به سیل اشک ره خواب می‌زند؟
در این نشست‌های شاعرانه، بجز شاعران ،امیران و وزیران نیز حضور داشتند که یکی از آنان #خواجه_امین_الدین_جهرمی، #وزیرابواسحاق بود که شاه او را بسیار گرامی ‌می‌داشت.
#خواجه_امین_الدین پس از چندی شیفته‌ی احساسات پر شور و روان پر مایه و سخنوری پر مایه‌ی #جهان_خاتون می‌شود او را به #همسری از #عمویش خواستگاری می‌کند، اما جهان خاتون به این همسری تن در نمی‌دهد. امین الدین در درخواست خود پافشاری می‌نماید و سرانجام با پا در میانی شاه ابواسحاق، و بعد از درنگ و ناز بسیار، جهان ملک خاتون این وصلت را می‌پذیرد و بخشی از زندگانی خویش را در کنار وی سپری می‌نماید.🧖‍♀🧖‍♂
Forwarded from Deleted Account
جهان ملک خاتون




جهان ملک خاتون: تا مدار فلک و دور زمان خواهد بود
دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود
حافظ: تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
سخن از شاعری است عاشق و شوریده و شیدا در روزگار سیاهی و ستم! گلی سرخ در نمک!
آیا شاخ نبات و معشوق حافظ همین جهان ملک خاتون است؟ این سرزمین مردپرور چه کرده است با دل عاشق این شاعر و با حافظ خویش؟ چند و چندین گل سرخ که در نمک زار این دشت بلاخیز بر خاک افتاد‌ند؟ داستان عشق ممنوع حافظ و جهان ملک خاتون شاید خود تصویری از جامعه‌ی ماست.اما جهان ملک خاتون پیش از آن که معشوق حافظ بوده باشد یا نه، یک زن است و شاعر است و عاشق است. شعرهای او چونان نسیمی است که بر دشت عطش می وزد. شعری زنانه. گویی ملایکه بر میدان جنگ آواز می خواند. ابریشم و باران است که برتاریخ ادبیاتی فراموشکار و پر از خشونت می بارد.
هنگامی که از زندگی حافظ، سلطان شعر و غزل، بسیار اندک می‌دانیم، از زندگی جهان ملک خاتون چه بگویم!
جهان ملک خاتون، شاعر بزرگ سده هشتم ماست. شاعری بلند پرواز و دلیر و عاشق. شاعری که خود از بیم دست اندازی های روزگار دیوانش را گرد آورده است.
سده هشتم در فارس، روزگار ستم و سیاهی است. زمانه‌ی محتسبان و گزمه ها. روزگار امیری که از سر سجاده بر می‌خاست، سر می‌برید و بار دیگر به سجده پیشانی پلید بر خاک می نهاد. روزگاری که ناموس عشق و رونق عشاق می بردند. روزگاری که انسان در چاه صبر خویش می‌سوزد و فریاد بر می‌دارد: کو رستمی!کو همدمی! کو رهروی!
در همین سده هشتم ما با زنان شاعری روبرو هستیم چون: هما درکردستان، عایشه مقریه و بنت البخاریه (نمی دانیم شهرشان نیز کجاست) و دولت در سمرقند.
جهان ملک خاتون فرزند جلال الدین مسعود شاه اینجواست و نسب او از سوی مادر به خواجه عبدالله انصاری می رسد. به روایتی مادر وی سلطان بخت نام داشته و به روایت دیگر سلطان بخت نام نامادری او بوده که جهان ملک با او بسیار نزدیک بوده است. جهان ملک این اسم را به روی فرزندش گذاشته و این فرزند در نوجوانی از دست می رودو شاعر سوکنامه ها برای وی می سراید:
دردا و حسرتا که مرا کام ِ جان برفت
وان جان نازنین جوان، از جهان برفت
بلبل بگو که باز نخواند میان باغ
کان روی همچو گل ز در ِ بوستان برفت
ای دل بگو به منزل جانان تو کی رسی؟
کارام جان من ز پی کاروان برفت
«سلطان بخت» ِ من به سر تخت وصل بود
آخر چرا به بخت من او ناگهان برفت؟
و باز:
گلبن روضه ی دل، سرو گلستان روان
غنچه ی باغ طرب، میوه ی شایسته ی جان
طفل محروم ِ شکسته دل بیچاره ی من
کام نادیده به ناکام برون شد ز جهان
گر کنم گریه مکن عیب که بی یوسف مصر
چشم یعقوب بود روز و شب از غم گریان
این چه زخمی است که جز گریه ندارد مرهم؟
این چه دردی است که جز ناله ندارد درمان؟
جهان خاتون زیبارویی دلارام بوده است. چنانکه خود در پیرانه سری غزلی می سراید و در آن با حسرت از زیبایی و جوانی از دست رفته یاد می آورد:
Forwarded from Soheyla
یکی از شاعران نام آوری که در این مجالس شاعرانه حضور می‌یافته، #عبیدزاکانی شاعر طنز پرداز #همدوره‌ی #جهان_ملک است، که دو بار به حقارت این زن، زبان هرزه می‌گشاید و به کژ راهی، طنز را با یاوه گویی اشتباه می‌گیرد. یک بار هنگامی‌ که از شعر او سخن به میان می‌آید و عبید شعرهای او را که سرشار از عشق و زنانگی است، به بیراهه قضاوت می‌کند. این موضوع در تاریخ ادبیات دکتر صفا جلد سوم بدینگونه عنوان شده است: «مطایبه ی دیگری از عبید درباره‌ی جهان خاتون و زنانه بودن اشعارش در تذکرة الشعراء دولتشاه آمده است که از نقل عین آن معذورم و مفهوم آن چنین است که اگر روزی غزل‌های جهان را به هند برند روح خسرو با حسن دهلوی خواهد گفت که این سخن از شرم زن برآمده است! این اظهار نظر عبید که البته با لحن طیبت ادا شده درست است، زیرا بیشتر غزل‌های جهان در ذکر احساسات عاشقانه‌ی زنانه‌ی اوست و حتا در چند غزل ، شاعر از مردی بی وفا گله کرده است.» (تاریخ ادبیات دکتر صفا/ جلد سوم/ بخش ۲/ص۱۰۴۸)

دیگر بار هنگام همسری اش با خواجه امین الدین جهرمی ‌که عبید رباعی بسیار زشتی با کاربرد جناس در  کلمه‌ی «جهان» می‌سراید که عرق شرم بر پیشانی می‌آورد که صد البته با این هجوگویی زننده بیشتر به حیثیت شاعرانه ی خویش آسیب رساند و نه به مقام جهان ملک خاتون که این زن همواره در جایگاه بالا بلند خویش ایستاده است.♦️♦️

در مورد بخش پایانی زندگی جهان خاتون تاریخ ادبیات‌ها چیزی به دست نمی‌دهند، اما آنچه مسلم است، این است که با بر افتادن اعتبار آل اینجو – چنانکه رسم روزگار است، جهان خاتون هم به رنج و بدبختی و تنگدستی و بی‌کسی گرفتار می‌آید و فرومایگان بویژه زنان حسود از هیچگونه ظلم و ستمی‌به وی پرهیز نمی‌کنند، چنانکه خود در شعری، به زنی دون صفت که به او ستم بسیار روا داشته، نفرین می‌فرستد و او را بجای «خاتون»، « خاکِ تون» می‌خواند (خاک تون به معنای خاک در آتشدان گرمابه‌ها و محل‌هایی از این دست)♻️♻️

🔮💢بی نسق شد جهان ز مردم دون
خاک در چشم مردم دون باد!
خاک ِ تون است او، نه خاتون است
خاک ِ تون در دو چشم خاتون باد!
وانکه از غصه جان من خون کرد،
دلش از جور چرخ پر خون باد!
اخترش تیره باد و طالع نحس
عشرتش تلخ و بخت وارون باد!💢🔮
 
در شعر دیگری که در زمان تنهایی و تنگدستی خود سروده، می‌گوید با اینکه قناعت گزیده ام و در کنار مدرسه‌ی ویرانه ای گوشه نشین شده ام، باز نمی‌دانم چرا این مردم دست از سرم بر نمی‌دارند و به آزارم می‌پردازند:


🔵💢به کنج مدرسه ای کز دلم خراب تر است،
نشسته ام من مسکین و بی کس و درویش
هنوز از سخن خلق رستگار نی ام،
به بحر فکر فرو رفته ام ز طالع خویش
دلم همیشه از آن روی پر ز خوناب است،
که می‌رسد نمک جور بر جراحت ریش
مرا نه رغبت جاه و نه حرص مال و منال
گرفته ام به ارادت قناعتی در پیش
ندانم از من ِخسته جگر چه می‌خواهند
چو نیست با کم و بیشم ، حکایت از کم و بیش💢🔵
 
در مورد شعر جهان ملک خاتون باید گفت که شعر این شاعر بخاطر داد و ستدها و همنشینی‌های شاعرانه ای  که با حافظ داشته، از نظر ساختمان بیرونی (از قبیل وزن، ردیف، قافیه) و نه از نظر درونمایه‌ی فلسفی، بسیار زیر تأثیر غزل‌های حافظ است. برای نمونه می‌توان به موارد یر اشاره داشت:
Forwarded from Soheyla
حافظ: یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور/ کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور🔸🔹♦️

جهان ملک: ای دل ار سر گشته ای از جور دوران غم مخور/ باشد احوال جهان افتان و خیزان غم مخور  🔹🔸♦️
 
حافظ : ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم🔸◽️🔹

جهان ملک: ما تو را دلدار خود پنداشتیم/وز تو چشم مردمی‌ها داشتیم 🔹◽️🔸

حافظ: تا ز میخانه و می‌نام و نشان خواهد بود/ سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود💠♻️

جهان ملک: تا مدار فلک و دور زمان خواهد بود/ دل من طالب وصل تو به جان خواهد بود♻️💠

حافظ: کسی که حسن خط دوست در نظر دارد/ محقق است که او حاصل بصر دارد♦️

جهان ملک: کسی که شمع جمال تو در نظر دارد/ ز آتش دل پروانه کی خبر دارد♦️

حافظ: ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر/ زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر💠

جهان ملک: ای صبا بویی از آن زلف پریشان به من آر/مژده ای زان گل سیراب به سوی چمن آر💠

و از این دست نمونه‌ها که بسیار است.
 
از جهت درونمایه، مهم ترین ویژگی شعر جهان ملک خاتون #زنانه بودن آن است. شعر جهان ملک بی‌هیچ پرده پوشی آنچه را که احساس حکم می‌کند، به رشته ی کلام در می‌آورد و چون این احساس از روی روانی زنانه و شیدا عبور دارد، سرشار از شور و شیدایی است و گو اینکه در آن زمان‌ها، باز گو کردن احساسات زنانه برای زنان، بسیار دور از ذهن و به بهای ننگین شدن شاعر تمام می‌شده، اما جهان خاتون توجهی به آن نداشته و بیان حال درونی خود را مقدم بر سخن درشت دیگران می‌دانسته است،

چنانکه در غزلی می‌گوید:

🔆💢گر مدعی به منعم هر لحظه بر سر آید،
در وسع من نباشد، از یار دل بریدن 💢🔆

در غزلی دیگر سیری ناپذیری خود را از عشق و عیش در نهایت سادگی اعلام می‌دارد:

♦️💢بیا که بی رخ خوبت نظر به کس نکنم
بغیر کوی تو جای دگر هوس نکنم
دلا مرا به جهان تا که جان بود در تن
ز عشق سیر نگردم، زعیش بس نکنم 💢♦️
 
یا در غزلی دیگر با بی پروایی بسیار فقط پیراهن را حجاب میان خود و دلدار می‌بیند و رازگونه معشوق را به برهنگی بدن‌ها دعوت می‌کند:

♣️💢در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب/با کنار آی .... که آن هم ز میان برخیزد💢♣️

(#فروغ_فرخزاد هم با زبانی مدرن تر این مضمون را در مثنوی عاشقانه‌ی خود بیان کرده است: ای تشنج‌های لذت در تنم/ ای خطوط پیکرت پیراهنم)♠️💢♠️

#کلام_جهان_ملک در بیان احساسات آنقدر بی دغدغه است که گزارش ساده ترین چیزهایی که بر او می‌رود، در شعرش وارد می‌شود، مثلا ً #بیخوابی_شب‌های_دراززمستانی، یا #زشتی_معشوق:

🔹💢شب‌های دراز تا سحر بیدارم
نزدیک سحر، روی به بالین آرم
می‌پندارم که دیده بی دیدن دوست
در خواب رود .... خیال می‌پندارم 
آن دوست که آرام دل ما باشد
گویند که زشت است، بهل تا باشد
شاید که به چشم کس نه زیبا باشد،
تا باری از آن ِ من ِ تنها باشد💢🔹
 
بطور کلی شعرجهان ملک خاتون ساده و بدور از تصنع است و خواننده فقط گاهگاهی با بعضی از اصطلاحات در آن بر می‌خورد و این نه از آن جهت است که شاعر در مورد آنها درنگ کرده باشد بلکه همان اصطلاحاتی است که در آن روزگار معمول بوده است، از جمله رویش سرو در کنار جویبار یا بطور کلی آب (که اصلا ً از خصوصیات درخت سرو است که در کنار آب می‌روید).♻️♻️

جهان ملک از این ویژگی استفاده کرده و در بیت زیر، قامت سرو معشوق را در کنار جویبار اشک خود نشانده است:

💠♻️دایم خیال قد تو در دیده ی من است
زیرا که جای سرو بود در کنار ما♻️💠

البته این زمینه را حافظ و عبید و نیز شاعران پیش از آنها هم در شعر به کار برده اند.

به عنوان نمونه می‌توان به دو بیت از حافظ اشاره داشت:
قد تو تا بشد از جویبار دیده ی من/ به جای سرو جز آب روان نمی‌بینم
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک/ تا سهی سرو تو را تازه به آبی دارد 
 
ایهام در شعر، که در بعضی از شعر‌های جهان ملک به چشم می‌خورد. (#ایهام_صنعتی_است_که_یک_کلمه_رابادومعنایابیشتردرشعربه_کاربرند)

به عنوان نمونه کلمه‌ی «باری» که در رباعی زیر از جهان ملک به سه معنی به کار رفته:

💠💢تا بر درت ای دوست مرا باری نیست،
مشکل تر از این بر دل من باری نیست
گر نیست تو را شوق ، مرا ، باری هست
ور هست تو را صبر ، مرا ، باری نیست ...💢💠

بیت بالا و ایهام در کلمه‌ی باری:
در مصراع اول به معنی پذیرش، اجازه ی ورود؛ در مصراع دوم به معنی باری که حمل می‌شود و در مصراع سوم و چهارم به معنی حتما ًو بی‌گمان

یا پیچاندن در بیت زیر با دو معنی: پیچاندن نامه (= تومار کردن، لوله کردن و در اصل خماندن نامه) ۲ – پیچاندن(= سرگشته داشتن. چنانکه مسعود سعد می‌گوید: کارم همه بخت بد بپیچاند/ در کام زبان همی‌چه پیچانم)

بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا
چون قلم تا کی به فرق سر بگردانی مرا

کاربرد صفاتی که کمتر به کار گرفته شده اند، مثل صفت «بی نظیر» در مورد معشوق:
♦️خوبان روزگار بدیدم به چشم سر
آن بی نظیر در دو جهانش نظیر نیست♦️
Forwarded from Soheyla
 
خلاف آمد عادت یا آشنایی زدایی شگردی شگفت انگیزدر شعر و بطور کلی هنر است

در میان شعرای زبان فارسی #حافظ به صورت توانمندی خلاف آمد عادت را در شعرهای خود به کار می‌گیرد:

🔰♻️
💠💢روزی که چرخ از گِل ما کوزه‌ها کند،/زنهار کاسه ی سر ما پر شراب کن💢💠

اینجا در حالی که انتظار فعل «مکن» می‌رود، چون زنهار همیشه باید با فعل نفی یا نهی بیاید، خواننده بافعل «کن» روبرو می‌شود و احساس غرابت و شگفتی می‌کند.

در مورد #جهان_ملک_خاتون هم می‌توان به بیت زیر اشاره داشت

⚪️💢کدام درد بگویم که از جفا چه نکرد
به حال زار دلم جور بی شمار جهان💢⚪️

عادت بر این است که همیشه کلمه ی جفا با فعل مثبت بیاید (جفا کردن) اما در بیت مورد نظر با فعل منفی آمده و نتیجه ی مثبت از آن گرفته شده.  🔹◽️🔷

کاربرد شخصیت‌های اسطوره ای در شعر:
🔆خوش باش و شادی و غم دنیا عدم شمر
رستم ز پی چه وا زد و کاووس کی چه برد؟🔅💢

کاربرد نمادهایی از قبیل چهار عنصر (آتش،خاک،باد،آب) در یک بیت، بر اساس چگونگی حالات عاشقانه:
⚫️💢بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا
چون قلم تا کی به فرق سر بگردانی مرا
ز آتش دل همچو خاکی چند بر بادم دهی
وز دو دیده در میان آب بنشانی مرا 💢⚫️

 
از دیوان جهان ملک خاتون دو نسخه در کتابخانه ی ملی پاریس محفوظ است و چه بهتر که آنجاست، چرا که میراث ملی ما را دیگران بهتر از خود ما حفظ می‌کنند. 🔸🔸🔸

از این دو، نسخه ی suppl.۷۳۶  که از مجموع نسخ خطی فارسی کتابخانه‌ی مذکور است، تحت نظر خود شاعر کتابت شده است و آن دیگر به نشانیsuppl.۱۱۰۲ از مجموع نسخ خطی فارسی این کتابخانه، از روی نسخه‌ی نخستین نوشته شده است.🔹🔹🔹

دویست و بیست(=۲۲۰) غزل از این دیوان به همت ‌#هانری_ماسه #شرق_شناس_پرآوازه_به_فرانسه برگردان شده و فرانسویان بعد از خواندن این اشعار احساس شاعرانه‌ی جهان ملک خاتون را به شاعره‌ی خودشان #مارسلین_دبوردو – والمور Valmore Marceline Desbordes ۱۷۸۶ - ۱۸۵۹  نزدیک یافته و جهان ملک خاتون را #مارسلین_ایرانی نامیده اند. 🔷🔹🔹

و اینک با نام جاودانگی نوشتار را با یکی از غزل‌های زیبای این شاعر به پایان می‌بریم:
 
⚪️💢پیش روی تو دلم از سر جان برخیزد
جان چه باشد؟ ز سر هر دو جهان برخیزد
گر گذاری قدمی ‌بر سر خاک عاشق،
از دل خاک سیه رقص کنان بر خیزد
چند در خواب رود بخت من شوریده
وقت آن است که از خواب گران برخیزد
فتنه برخیزد و آن گلبن نو بنشیند
سرو بنشیند و آن سرو روان بر خیزد
در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب،
با کنار آی .... که آن هم ز میان برخیزد
گر کنم شرح پریشانی احوال جهان
ای بسا نعره که از پیر و جوان بر خیزد 💢⚪️
 
Forwarded from Soheyla
در همین غزل چه #واژه ها و #ترکیب‌هایی هست که در #غزل_حافظ نیز یافت می‌شود:

🔅💢شرح پریشانی. از سر هر دو جهان برخیزد. رقص کنان برخیزد. سرو روان و....💢🔅
#محمدعلی_سپانلو پژوهشی ارزشمند در باره‌ی این شاعر دارد که بخشی از آن را در اینجا می‌‌آورم تا با زندگی و کارهای این شاعر بزرگ بیشتر آشنا شویم:

#خانم_پروین_دولت_آبادی در کتاب کوچک شان «#منظورخردمند» آن گاه که پرسش و پاسخ های شاعرانه میان #حافظ و #جهان_ملک_خاتون شاعره هم عصرش را مقابله می کند، #راه_هیجان_انگیزی برای رسوخ به برخی از جنبه های مبهم زندگی حافظ را به ما نشان می دهد؛

وقتی ببینیم که مصرع معروفی چون 🌀💢«یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور» در اصل متعلق به #جهان_ملک_خاتون است یا چندین مصرع دیگر که حافظ فقط در آن دستکاری استادانه کرده💠♻️

ارزش آن راه پیشنهادی را بیشتر درمی یابیم. من خود پیش از آشنایی با اثر خانم دولت آبادی

هنگام مطالعه کتاب «#تاریخ_ادبیات» بزرگ دکتر #صفا به شخصیت این #بانوی_شاعره_ایرانی که #هفت_قرن پیش #دیوانی حاوی بیش از #ده_هزاربیت_شعر به یادگار نهاده کنجکاو شده بودم.سال ها پیش در بخش نسخه های خطی #کتابخانه_ملی_پاریس موفق شدم چند ساعتی زیر نظر مراقبان تنها نسخه موجود دیوان جهان ملک خاتون را تورق کنم و بعدها خیال چاپش را داشتم تا آنکه زنده یاد #دکترزرین_کوب مرا آگاه کرد که یکی از دانشجویان او در کار تصحیح و چاپ همین دیوان است؛ اما در این فاصله من نیز به سهم خود نکات دیگری یافتم.🔰🔰

#جهان_خاتون_ازحافظ_مسن_تراست

، در ایام جوانی با هم ماجراها داشته اند، سپس به مدتی طولانی از هم جدا شده اند. بعدها جهان خاتون که خود ملک زاده شیراز است،

به عقد ازدواج وزیر کهنسال همان شهر درمی آید. لابد شهرت حافظ باعث می شود که با فرستادن غزل هایی از پایبندی خود به عشق دیرین یاد کند، اما حافظ رنجیده خاطر است و سرخورده و شاید این همه گفت وگو را «آیین درویشی» نمی داند.

پاسخ های حافظ دال بر آن است که دوره هیجان های جوانی سپری شده، سن و سالی از او گذشته و دیگر به دلبستگی های این جهانی توجهی ندارد. در بسیاری از موارد هنگامی که حافظ از جهان پیر و بی بنیاد یا بی وفا سخن می گوید اشاره او به «جهان» یعنی #تخلص_جهان_خاتون_است.

در آن مدت که دیوان دو شاعر را با هم مقابله می کردم، ده ها غزل دیگر یافتم که در #اثرخانم_دولت_آبادی به آنها اشاره #نشده بود.

فضل تقدم با او بود اما من نیز نکته ها کشف کردم. با کلید شعرهای جهان خاتون درمی یابیم که مثلاً «سرو راست» در شعر حافظ نه تنها یک درخت بلکه موجود زنده ای است به نام #رقیب.

از آنجا که شعر جهان خاتون صریح تر و واقع گراتر است در روشنایی آن شماری از اسرار غزل های حافظ از خفا بیرون می آید.

کشف دیگر اینکه در دیوان شاعره چندین شعر عاشقانه و بعد مرثیه ای برای «جوانبخت» نامی آمده است.

دکتر صفا یادآوری می کند که تنها جوانبختی که می شناسیم دختر شوهر جهان خاتون بوده است و نتیجه می گیرد که احتمالاً یک جوانبخت مردانه نیز وجود دارد، اما به نظر من دکتر صفا متوجه عشق های حرمسرا نبوده است به ویژه که تلمیحات جهان خاتون یکسر «مردانه» است. ♻️♻️♻️
Forwarded from Soheyla
اشاره حافظ به بی اخلاقی یا زندگی آزاد جهان خاتون همان که باعث شده عبید زاکانی دشنام رکیکی حواله شاعره کند، تاییدی است بر این دریافت.

از آن سو شاعره از زهد ریایی حافظ خشمگین بوده است چون اخبار عیش و نوش شاعر را همه شهر می دانسته اند. روزی در حضور وزیر، حافظ غزلی می خواند با مطلع «دردم از یار است و درمان نیز هم» که در مقطع آن از نوعی گوشه گیری و پناه بردن به جام باده سخن می رود.جهان خاتون برمی آشوبد و فی البداهه بیتی به همان وزن و قافیه در انتقاد از حافظ می خواند؛ «بس کن ای حافظ از این می خوارگی/ می ز تو بیزار و مستان نیز هم» و حافظ بی درنگ پاسخ می دهد؛ «بر جهان کهنه ما هم بگذریم/ چون گدا بگذشت و سلطان نیز هم» که طعنه زیرکانه ای است به زندگی پرماجرای خاتون (رویدادی که خانم دولت آبادی از یک تذکره قدیمی استخراج کرده است).

به هر حال جهان خاتون یک #پرسوناژرمان است حتی الهام بخش تر از حافظ و مضمون روابط او و حافظ نیز می تواند موضوع یک رمان تاریخی ایرانی باشد به #سبک #امین_مالوف یا حتی #بارگاس_یوسا.

نگارش این اثر را به رمان نویس های خودمان پیشنهاد می کنم و اطلاعات بسیاری را که جمع کرده ام به شایسته ترین شان می دهم به شرط آنکه بدانند با چه زبانی باید نوشت، زیرا به نظر من بیشتر نویسندگان ما در تقلید شیوه های قدیمی شکست خورده اند؛ یحتمل نوعی زبان روز باید که در عین حال مارک روزگار ما را نداشته باشد.


وی شعرهای #زنانه و #تنانه نیز بسیار دارد و تازگی و شاهکار وی نیز همین شعرهاست:🔰♻️

💠💢دلبر برفت و بر دل تنگم نظر نکرد
وز آه سوزناک جهانی حذر نکرد
آهم گذشت و بر فلک هفتمین رسید
وز هیچ نوع در دل سختش اثر نکرد
دادم به باد عمر عزیز و به عمر خویش
یک بوسه‌ام نداد که خون در جگر نکرد
دل با وجود آن لب شیرین همچو قند
هیچ التفات باز به سوی شکر نکرد
مسکین دل ضعیف جفادیدۀ جهان
جز بندگی یار گناهی دگر نکرد💢💠

هنگامی که غزل زیر را می خوانم اما تصویر جهان ملک خاتون و حافظ سیراز پیش چشمانم بود. دوشاعر عاشق اما در دیار #ممنوعیت‌ها و #محومیت ها:

🔹💢بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا؟
چون قلم تاکی به فرق سر بگردانی مرا؟
چند بفریبی به تقریر و به تحریرم دگر؟
این چنین نادان نیم، آخر تو می‌دانی مرا؟
شاهباز وصل ما در دست تو قدری نداشت
کز هوا در دست آوردی به آسانی مرا
زآتش دل همچو خاکی چند بر بادم دهی
وز دو دیده در میان آب بنشانی مرا
هم زاول‌روز دانستم که در سودای تو
حاصل دیگر نباشد جز پریشانی مرا
خاک ره گشتم که آویزم مگر در دامنت
تا یکی جانا چو گرد از دامن افشانی مرا
دردم از حد رفت، بنشین یکدم ای جان جهان
کاندرین دردم تو درمانی تو درمانی مرا💢🔹

سخن را با بیتی از این شاعر شیفته به پایان می برم که گویی هم اینک در #نرگسستان_رکن_آبادشیراز، پرده از میان بر داشته و دلبرانه دستی جام باده و دستی گیسوی حافظ خویش بانگ در انداخته که:
♦️💢در میان من و تو پیرهنی مانده حجاب
با کنار آی! که آن هم ز میان برخیزد💢♦️
Forwarded from Soheyla
این شاعر خوش ذوق و قریحه شاهزاده خانمی است به نام «جهان ملک خاتون» که در قرن هشتم در شیراز می زیسته است. جهان ملک خاتون شاعری شاهزاده و اصیل از خاندان اینجو است و با شاعران مشهوری چون حافظ و عبید معاصر و معاشر بوده است. جهان ملک زنی ظریف و خوش ذوق و سخت شیفتۀ شعر و شاعری بود و بویژه در سرودن غزل مهارتی یافته بود و در شعر جهان تخلّص می کرد. وی دختر شاه مسعود اینجو -برادر بزرگ شاه شیخ ابواسحاق- و زن امین الدین جهرمی -ندیم شاه شیخ ابواسحاق- بود. ▫️◽️▫️🖌

بی شک جهان در عهد حکومت پدر و بعد از کشته شدن او تحت حمایت عموی خود شاه شیخ ابواسحاق مانند یک شاهزاده خانم تربیت شده و با دانش و ادب آن زمان تا آنجا که آموختن آنها برای یک زن مقدور و جایز بوده آشنا شده، و در محافل پرشوری که بخصوص در درگاه عمویش رونقی داشته حضور یافته است. پس از کشته شدن عمویش (ابواسحاق) به فرمان مبارزالدین دوران تاریک و ریاکارانۀ #محتسب را تحمل کرد. اما با سپری شدن دوران محتسب زندگی دوباره برای جهان ملک همچون حافظ شوق انگیز و امیدبخش می شود و او نیز به شاه شجاع امید می بندد و مدایح فراوانی دربارۀ او می سراید. تاریخ تولد و وفات جهان ملک روشن نیست، اما می توان گفت که وی بعد از سال ۷۲۵ ولادت یافته و تا سال ۷۸۴ زندگی کرده است.🖋♻️

♦️شعر جهان ملک خاتون:♦️

#جهان در حد خود شاعری توانا و از شاعران بزرگ و متعدد قرن هشتم است که شهرت حافظ نام آنان را تحت الشعاع قرار داده است. #دیوان_او مشتمل بر #پانزده_هزاربیت است.🔸🔹♦️

مهارت جهان بیشتر در سرودن #غزل است #ودرشیوه_غزل_سرایی_به_سعدی_نظرداشته_وفصاحت_سخنش_به_فصاحت_درخشان_سعدی_بسیارنزدیک_شده_است.

جهان ملک از ارادت خود به سعدی چنین یاد کرده است:

🔸💢به رسم تضمین این بیت دلکش آوردم / ز شعر شیخ که جانم به طبع دارد دوست

ز دست دشمنم ای دوستان شکایت نیست / شکایتم همه از دوستان دشمن خوست💢🔸

شعر #جهان_فصیح_ودرحوزه_خودآگاه_است،

اما او به شیوۀ معاصران خود بویژه #حافظِ توجه داشته و همچنان که در غزلهای فراوانی به استقبال غزلهای سعدی رفته، در دیوان او غزلهایی هست که ارتباط و مصاحبت او را با حافظ آشکار می کند.

برای نمونه،غزلی مشهور از حافظ با مطع:

💢یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور / کلبۀ احزان شود روزی گلستان غم مخور💢

🔹🔶با غزلی از جهان ملک با مطع:🔶🔹

🔆💢ای دل ار سرگشته ای از جور دوران غم مخور / باشد احوال جهان افتان وخیزان غم مخور💢🔆

نه تنها در #وزن و #ردیف و #قافیه، بلکه در #مفهوم و #مضمون نیز بسیار به هم شبیه هستند.

این شباهتها بگونه ای است که نمیتوان آن را به تصادف حمل کرد و بی تردید می توان گفت که یکی از این دو شاعر از شعر دیگری استقبال کرده است ولی به یقین نمی توان تصریح کرد که حافظ به استقبال شعر جهان رفته یا جهان به استقبال شعر حافظ آمده است.♻️

البته باید گفت غزلهای حافظ عرفانی و سنگینتر از غزلهای جهان است. سراسر #غزلهای_حافظ دارای ایهام است، اما #غزلهای_جهان_ملک #فصیح و روانتر است. شاید بتوان گفت تشابه شعر جهان و حافظ بیشتر #ظاهری است تا #محتوایی، اما این تشابه در مقایسۀ شعر #جهان و #سعدی بیشتر #محتوایی و #درونی است تا #ظاهری.

نمونه هایی از صنایع ادبی در غزلیات جهان ملک:

#تشبیه: شمع جمعی تو و پروانۀ رخسار تو دل / نیست در مجلس ما بی رخ تو نور و صفا

در آن زلفین پیچاپیچ یارم / دل مسکین چو مرغی پایبند است

#جناس: سرو روان به قدش نسبت نمی توان کرد / کردن چرا که ما را هم روح و هم روان است

دُرد دَردت تا به کی نوشیم ما / سرّ عشقت تا به کی پوشیم ما

#نغمه_حروف: صنما، سنگ دلا، سروقدا، مه رویا / دلبرا، حوروشا، لاله رخا، گل بویا

ای طبیب من چو دردم را تو درمانی بگو / کز چه رو آخر تو را پروای این رنجور نیست

#تکرار: ای شده غم یار من، من شده ام یار غم / غم شده غمخوار من، من شده غمخوار غم

گر فتد بر چشم من چشم تو ای چشم و چراغ / چشمه های خون دل بینی ز چشم من روان

#مبالغه: بار عشقی که ز هجران تو بر جان من است / بر دل کوه نهی کوه به آواز آید

#ایهام: گرچه از کار جهان چشم وفا نتوان داشت / در جهان یار وفادار جهان است جهان🖌
Forwarded from Soheyla
در پایان پاره ای از ابیات مشابه در غزلیات حافظ و جهان ملک را مرور می کنیم:🔮🔰🔮

🔸💢پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد / وان راز که در دل بنهفتم به در افتاد (حافظ)💢🔸

🔹💢تا دیدۀ من بر رخ همچون قمر افتاد / راز دلم از پردۀ محنت به درافتاد (جهان)💢🔹

🔶💢از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز / کنار دامن من همچو رود جیحون است (حافظ)💢🔶

🔷💢بیا که دیدۀ ما بی رخ تو پرخون است / ز خون دیده تو گویی کنار جیحون است (جهان)💢🔷

▫️💢آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند / آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند؟ (حافظ)💢▫️

▪️💢آنان که سکۀ غم عشقش همی زنند / شایدکه خاک را به نظر کیمیا کنند (جهان)💢▪️

♻️💢ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر / زار و بیمار غمم، راحت جانی به من آر (حافظ)💢♻️

💠💢ای صبا بویی از آن زلف پریشان به من آر / مژده ای زان گل سیراب به سویچمن آر (جهان)💢💠

🔆💢بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم (حافظ)💢🔆

♦️💢بگو تا چند خون دل به غم در ساغر اندازیم / ز هجر روی آن دلبر ز دیده گوهر اندازیم (جهان)💢♦️
Forwarded from Soheyla
 بهتر است از مقدمه دیوان محفوظ در کتابخانه ملی پاریس به قلم جهان بهره گیریم و دشواریهای پیش روی شاعر را از زبان خودش بشنویم:گاهگاهی برای مشغولی خاطر شعر املا می کرد و حقیقتی بصورت مجاز بر می آورد و به آب اظهار وصف الحال آتش غصه ایام تسکین می داد.

 فراغتی است مرا از جهان و هر چه دراوست 

                          چه باک دارم از اندیشه های دشمن دوست

جمعی بواسطه کم استعدادی و کوته فکری تالیفات مرا در نمی یافتند و بر صورت مجاز آن خرده گرفته و تقبیح می کردند.

 دارم از جور تو بسیار شکایت لیکن           پیش کس زهره گفتار ندارم چه کنم

 من هم به تقلید و با این قیاس که شعر گفتن برای زن یک نوع پستی و بی عفتی است ازسرودن شعر خودداری کردم.ولی بعد از تفکر و ممارست به این نتیجه رسیدم که غرض از شعر معانی ظاهر و مجاز نیست بلکه مقصود کلی #فهم_اسرار آنست.♻️♻️

 حدیث نظم کار هر کسی نیست         متاع شعر بار هرکسی نیست

 و همینطور اگر شعر گفتن فضیلتی خاص و منقبتی بر خواص نبودی صحابه کبار و علمای نامدار در طلب آن مساعی به جای نمی آوردندو خواتین عرب و عجم شعر نمی سرودند.💠💠

 بعد از ملاحظات همه جانبه این ضعیفه هم به آنها اقتدا کردم و امید وارم که ارباب عقل و ادب چون قلت بضاعت و خفت استطاعت این ضعیفه معلوم دارند بسهولت از آن در گذرندو بر آن خرده نگیرند.

 تو را ای نور چشم اهل بینش             شبم تاریک و امید سحر نیست

 چرا بر حال مسکینان نظر نیست          مرا جز لطفش امید دگر نیست جهان

دیوان اشعارش را به #سلطان_احمدجلایر که همزمان خودش بوده #تقدیم_کرده و این یکی از کتابهای نفیس دنیاست که با مقدمه ای فصیح و در قاب منیاتور که ویژه شهر شیراز بوده مصور است.📚🖌

به عقیده پروفسور هانری ماسه چون سلطان احمد کتابشناس بوده به نظر می رسد که نسخه خطی کتابخانه پاریس همان نسخه لوکسی است که از کتابخانه این شاهزاده بیرون آمده باشد. هانری ماسه می نویسد:

 مجموع اشعار جهان ملک یک مدیحه است در وصف عشق .عشقی پاک و پر شور و در عین حال انسانی. نه عشقی که سعدی بیان می کند و نه آن عشق اسرار آمیزی که نبوغ حافظ را تشکیل می دهد .بلکه مخلوط مبهمی از عشق عارفانه و عامیانه می باشد.

 فرانسویان بعد از خواندن اشعار جهان ملک خاتون که به وسیله هانری ماسه ترجمه شده است اندیشه و احساس اورا به یکی از شاعران کشور خودشان موسوم به «#مارسلین_بوردیس» نزدیک دیدند و جهان ملک خاتون را «#مارسلین_ایران » نامیدند.🖌♦️

 با دو چشمت عشق بازی می کنم         با دو زلفت سرفرازی می کنم

 گفته بـودم ترک جان بازی کنـم            چون توانم کرد؟بازی می کنم

 روز و شب در بوتـه هجـران تو                زآتش دل جان گدازی می کنم

 در خـم محـراب ابـرویت زچشم            خرقه دل را نمـازی می کنم

 زاهـدا آخــر چــرا منعم کنـی؟                 نیست کفری عشق بازی می کنم
Forwarded from Soheyla
در پایان بنا به اهمیتی که این شاعره در تاریخ ادبیات فارس و حتی ایران دارد انصاف نیست که در وطن خود نا شناخته باشد و حتی دوستداران ادب از داشتن دیوان او محروم باشند. بنابر این انتظار می رود استادان و ادیبان فارس و حتی بنیاد فارس شناسی و هر شخص دلسوز این سرزمین به منظور چاپ دیوان اشعار این بانوی بی بدیل گمنام تلاش کنند.🖌♦️

⚫️💢شب های دراز تا سحر بیدارم
نزدیک سحر، روی به بالین آرم
می پندارم که دیده بی دیدن دوست
در خواب رود …. خیال می پندارم

آن دوست که آرام دل ما باشد
گویند که زشت است، بهل تا باشد
شاید که به چشم کس نه زیبا باشد،
تا باری از آن ِ من ِ تنها باشد💢⚫️
Forwarded from Soheyla
🔶🔸🔸🔸🔸

رخی داشتم چون گل اندر چمن 
قدی داشتم راست چون سرو ناز

دو ابرو که بودی چو محراب دل
که جان‌ها ببستند در وی نماز 

دو چشمم به نوعی که نرگس به باغ 
یقینش به دیدار بودی نیاز 

دو گیسو که بودی بسان کمند
به دستان دو راهم  بُدی جمله ساز

صبا گر گذشتی به راهم دمی
به گوشم سخن نرم گفتی به راز 

دو لب همچو شکر، دو رخ همچو گل 
به درد دل عاشقان چاره ساز

#جهان_ملک_خاتون✏️
Forwarded from Soheyla
جز جفا نیست نصیب من دلخسته ز دوست
برگرفتند ز عالم مگر آیین وفا؟


دردم از حد بگذشت و جگرم خون بگرفت
چون طبیب دل مایی ز که جوییم دوا؟

#جهان_ملک_خاتون✏️
Forwarded from Soheyla
دردا و حسرتا که مرا کام ِ جان برفت 
وان جان نازنین جوان، از جهان برفت

بلبل بگو که باز نخواند میان باغ 
کان روی همچو گل ز در ِ بوستان برفت

ای دل بگو به منزل جانان تو کی رسی؟
کارام جان من ز پی کاروان برفت


سلطان بخت ِ من به سر تخت وصل بود
آخر چرا به بخت من او ناگهان برفت؟ 

#جهان_ملک_خاتون✏️