از همه اسرار الفی بیش برون نیفتاد، و باقی هرچه گفتند در شرح آن الف گفتند، و آن الف البته فهم نشد.
مقالات #شمس
ص۲۴۱
مقالات #شمس
ص۲۴۱
#چارانه_و_ترانه
در بزمِ جهان شمعِ شبافروزی کو؟
در هفت فلک، اخترِ فیروزی کو؟
گویی: نَبُوَد به یک روش سیرِ فلک
عمریست که شب میگذرد، روزی کو؟
خود کرد به لطف اگرچه اوّل رامم
زود از نظر افکند بتِ خودکامم
خوی فلک است دلبرم را که چو مهر
برداشت صباح و بر زمین زد شامم
هر کام که در جهان میسّر گردد
چون کار به پایان رسد ابتر گردد
نیکو نَبُوَد هیچ مرادی به کمال
چون صفحه تمام شد، ورق برگردد
با رستمِ گُرد اگر هماورد تویی
یا در صفِ کینهآوران فرد تویی
مردی نَبُوَد برآمدن با چو خودی
با نفس خود ار برآمدی مرد تویی
#قدسی_مشهدی (قرن دهم و یازدهم)
در بزمِ جهان شمعِ شبافروزی کو؟
در هفت فلک، اخترِ فیروزی کو؟
گویی: نَبُوَد به یک روش سیرِ فلک
عمریست که شب میگذرد، روزی کو؟
خود کرد به لطف اگرچه اوّل رامم
زود از نظر افکند بتِ خودکامم
خوی فلک است دلبرم را که چو مهر
برداشت صباح و بر زمین زد شامم
هر کام که در جهان میسّر گردد
چون کار به پایان رسد ابتر گردد
نیکو نَبُوَد هیچ مرادی به کمال
چون صفحه تمام شد، ورق برگردد
با رستمِ گُرد اگر هماورد تویی
یا در صفِ کینهآوران فرد تویی
مردی نَبُوَد برآمدن با چو خودی
با نفس خود ار برآمدی مرد تویی
#قدسی_مشهدی (قرن دهم و یازدهم)
دندانهی هر قصری پندی دَهدَت نو نو
پندِ سرِ دندانه بشنو زِ بنِ دندان
#خاقانی
هنگام عبور از مدائن و دیدن طاق کسرا
در بعضی منابع نقل شده ۱۹ اسفند مصادف با اتمام بنای ایوان مدائن
۹ مارس در سال ۵۵۱ میلادی، کار ساختن تالار تازه در کاخ سلطنتی تیسفون ۳۶ کیلومتری جنوب بغداد و پایتخت ایران به مدت ۷۷۲ سال که بقایای آن هنوز باقیست و به طاق کسرا "ایوان مدائن" شهرت یافته است و با شتاب به پایان رسانده شد تا برای آئینهای نوروزی آن سال آماده باشد.
پندِ سرِ دندانه بشنو زِ بنِ دندان
#خاقانی
هنگام عبور از مدائن و دیدن طاق کسرا
در بعضی منابع نقل شده ۱۹ اسفند مصادف با اتمام بنای ایوان مدائن
۹ مارس در سال ۵۵۱ میلادی، کار ساختن تالار تازه در کاخ سلطنتی تیسفون ۳۶ کیلومتری جنوب بغداد و پایتخت ایران به مدت ۷۷۲ سال که بقایای آن هنوز باقیست و به طاق کسرا "ایوان مدائن" شهرت یافته است و با شتاب به پایان رسانده شد تا برای آئینهای نوروزی آن سال آماده باشد.
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
شیخ_بهایی
دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید
ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح!
نصیحت گوش کردن را دل هشیار میباید
مرا امید بهبودی نماندست، ای خوش آن روزی
که میگفتم: علاج این دل بیمار میباید
بهائی بارها ورزید عشق، اما جنونش را
نمیبایست زنجیری، ولی این بار میباید
شیخ_بهایی
ز سرگذشت چمن، دل به درد می آید
ببند پنجره را باد سرد می آید!
دریغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمین و زمان زار و زرد می آید
نمی رود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد می آید
به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...
هوشنگ_ابتهاج
ببند پنجره را باد سرد می آید!
دریغ باغ گل سرخ من که در غم او
همه زمین و زمان زار و زرد می آید
نمی رود ز دل من صفای صورت عشق
و گر بر آینه باران گرد می آید
به شاهراه طلب نیست بیم گمراهی
که راه با قدم رهنورد می آید
تو مرد باش و میندیش از گرانی درد
همیشه درد به سروقت مرد می آید!
دگر به سوز دل عاشقان که خواهد خواند
دلم ز ناله ی بلبل به درد می آید ...
هوشنگ_ابتهاج
@Original_IR_Music
یه دختر دارم شاه نداره، حسن شماعی زاده
یه دختر دارم شاه نداره❤️❤️ آمیتیسم
حسن شماعی زاده
حسن شماعی زاده
گر کسی گوید که: از عمرت همین
هفت روزی مانده، وان گردد یقین
تو در این یک هفته، مشغول کدام
علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟
#شیخ بهایی -نان و حلوا
هفت روزی مانده، وان گردد یقین
تو در این یک هفته، مشغول کدام
علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟
#شیخ بهایی -نان و حلوا
دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس
دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس
دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار
دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس
دوباره باد بهاری همان نه گرم و نه سرد
دوباره آن وزش مِیخوش آن نسیم ملس
دوباره مزمزهای از شراب کهنهی عشق
دوباره جامی از آن تند تلخوارهی گس
دوباره هم سفری با تو تا حوالی وصل
دوباره طنطنهی کاروان طنین جرس
نگویمت که بیامیز با من اما آه
بعیدتر منشین از حدود زمزمه رس
که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم
که با بسامدش این عمرها نیاید بس ...
#حسین_منزوی
دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس
دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار
دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس
دوباره باد بهاری همان نه گرم و نه سرد
دوباره آن وزش مِیخوش آن نسیم ملس
دوباره مزمزهای از شراب کهنهی عشق
دوباره جامی از آن تند تلخوارهی گس
دوباره هم سفری با تو تا حوالی وصل
دوباره طنطنهی کاروان طنین جرس
نگویمت که بیامیز با من اما آه
بعیدتر منشین از حدود زمزمه رس
که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم
که با بسامدش این عمرها نیاید بس ...
#حسین_منزوی
معرفی عارفان
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد هم رونق زمان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب بر دولت آشیان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه…
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشتہ شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
مولانا
در بادیه سرگشتہ شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
مولانا
تو با چراغ دل خویش آمدی بر بام
ستارهها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهوارهی روز
سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
#هوشنگ_ابتهاج
ستارهها به سلام تو آمدند : سلام
سلام بر تو که چشم تو گاهوارهی روز
سلام برتو که دست تو آشیانه مهر
سلام بر تو که روی تو روشنایی ماست
#هوشنگ_ابتهاج
Parvaz Homay نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
هماى مستان
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
هوشنگ ابتهاج
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
هوشنگ ابتهاج
💚
خانه یی معمور و ، سقفش بس بلند
معتدل ارکان و ، بی تخلیط و پند
پیش از آن که ایّامِ پیری در رسد
گَردنت بندد به حَبْلٍ مِنْ مَسَد
ایام جوانی مانند خانه ای است که سقف آن بسیار بلند و افراشته است و پایه های آن متناسب و هیچ گونه خرابی و رخنه ای در آن پدید نیامده و هیچ گونه شمع و ستونی به آن نزده اند زیرا چهار ستون آن معتدل و سازوار است و سر پا ایستاده است .
برعکس خانهٔ سالخوردگان رو به ویرانی است و چهار ستونش متزلزل است .
پیش از آنکه زمان پیری فرا رسد و گردنت را با ریسمان ببندد ، باید فرصت جوانی را غنیمت شمرد .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهٔ ۵ سورهٔ تبّت :
في جيدِهٰا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
و طنابی تابیده از لیف خرما به گردن دارد .
” مَسَد ” به معنای طنابی است که از لیف خرما بافته شده است و ظاهراً مراد آیه همسر ابولهب است که شاخه های خاربن و بته هایی دیگر را با طناب می پیچید و حمل می کرد و شبانه آنها را بر سرِ راه پیامبر (ص) می ریخت تا به این وسیله آن جناب را آزار دهد .
او را وعده می دهد که به زودی در آتش دوزخ در روز قیامت با همین حال ، یعنی طناب به گردن و هیزم به پشت مُمَثل گشته و عذاب می شود .
در مجمع البیان گوید : این نفرین خداوند در حقّ او جهنمی بودن اورا جبری می کند ، اما نفرین تکلیف ِ ثابت را برنمی دارد ، زیرا نفرین خداوند بر او در حقیقت ، تهدیدش است به اینکه اگر ایمان نیاوری چنین کنیم .
این گفته غفلت از این حقیقت است که تعلّق قضایِ حتمیِ الهی به فعلی از افعال اختیاری انسان ، باعث بطلان اختیار نمی شود .
اگر فعلِ انسان و به عبارتی فعلِ ابولهب و همسرش به اختیارِ خودِ آنها صادر نشود ، باعث می شود که ارادهٔ خدا از مرادش تخلّف کند و این محال است .
وقتی فعلی که متعلقِ قضاء را موجب است اختیاری شد ، ترکش هم اختیاری خواهد بود ، هر چند که ترک واقع نشود .
پس روشن شد که ابولهب و همسرش می توانستند ایمان آورند و از اتش نجات پیدا کنند ، آتشی که در صورت کافر مردن آنها حتمی بوده و قضایش رانده خواهد شد .
از این باب است همهٔ آیاتی که دربارهٔ کفار نازل شده و خبر می دهد به اینکه اینان ایمان نخواهند آورد و آیاتی که سخن از مُهر زدن بر دلها دارد ، هیچ یک از این آیات مستلزم جبر نیست .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
خانه یی معمور و ، سقفش بس بلند
معتدل ارکان و ، بی تخلیط و پند
پیش از آن که ایّامِ پیری در رسد
گَردنت بندد به حَبْلٍ مِنْ مَسَد
ایام جوانی مانند خانه ای است که سقف آن بسیار بلند و افراشته است و پایه های آن متناسب و هیچ گونه خرابی و رخنه ای در آن پدید نیامده و هیچ گونه شمع و ستونی به آن نزده اند زیرا چهار ستون آن معتدل و سازوار است و سر پا ایستاده است .
برعکس خانهٔ سالخوردگان رو به ویرانی است و چهار ستونش متزلزل است .
پیش از آنکه زمان پیری فرا رسد و گردنت را با ریسمان ببندد ، باید فرصت جوانی را غنیمت شمرد .
مثنوی دفتر دوم
استاد کریم زمانی
اشاره است به آیهٔ ۵ سورهٔ تبّت :
في جيدِهٰا حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ
و طنابی تابیده از لیف خرما به گردن دارد .
” مَسَد ” به معنای طنابی است که از لیف خرما بافته شده است و ظاهراً مراد آیه همسر ابولهب است که شاخه های خاربن و بته هایی دیگر را با طناب می پیچید و حمل می کرد و شبانه آنها را بر سرِ راه پیامبر (ص) می ریخت تا به این وسیله آن جناب را آزار دهد .
او را وعده می دهد که به زودی در آتش دوزخ در روز قیامت با همین حال ، یعنی طناب به گردن و هیزم به پشت مُمَثل گشته و عذاب می شود .
در مجمع البیان گوید : این نفرین خداوند در حقّ او جهنمی بودن اورا جبری می کند ، اما نفرین تکلیف ِ ثابت را برنمی دارد ، زیرا نفرین خداوند بر او در حقیقت ، تهدیدش است به اینکه اگر ایمان نیاوری چنین کنیم .
این گفته غفلت از این حقیقت است که تعلّق قضایِ حتمیِ الهی به فعلی از افعال اختیاری انسان ، باعث بطلان اختیار نمی شود .
اگر فعلِ انسان و به عبارتی فعلِ ابولهب و همسرش به اختیارِ خودِ آنها صادر نشود ، باعث می شود که ارادهٔ خدا از مرادش تخلّف کند و این محال است .
وقتی فعلی که متعلقِ قضاء را موجب است اختیاری شد ، ترکش هم اختیاری خواهد بود ، هر چند که ترک واقع نشود .
پس روشن شد که ابولهب و همسرش می توانستند ایمان آورند و از اتش نجات پیدا کنند ، آتشی که در صورت کافر مردن آنها حتمی بوده و قضایش رانده خواهد شد .
از این باب است همهٔ آیاتی که دربارهٔ کفار نازل شده و خبر می دهد به اینکه اینان ایمان نخواهند آورد و آیاتی که سخن از مُهر زدن بر دلها دارد ، هیچ یک از این آیات مستلزم جبر نیست .
تفسیر المیزان
علامه طباطبائی
#قرآن_در_مثنوی
.
بار دگر آن صبح بخندید و بتابید
تا خفته صدساله هم از خواب درآمد
بار دگر آن قاضی حاجات ندا کرد
خیزید که آن فاتح ابواب درآمد
#مولانا
بار دگر آن صبح بخندید و بتابید
تا خفته صدساله هم از خواب درآمد
بار دگر آن قاضی حاجات ندا کرد
خیزید که آن فاتح ابواب درآمد
#مولانا
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
#حافظ
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی
به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند
یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
#حافظ