بازو به دور گردنم از مهر حلقه کن
بر آسمان بپاش
شراب نگاه را
بگذار
از دریچه چشم تو بنگرم
لبخند ماه را
#فریدون_مشیری
بر آسمان بپاش
شراب نگاه را
بگذار
از دریچه چشم تو بنگرم
لبخند ماه را
#فریدون_مشیری
ماییم و شب تار و غم یار و دگر هیچ
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری ؟
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ
عرفی شیرازی
🌿💝🌿
🌾🌾 نام اثر : گوشه_ویلا
#ادوارد_پوینتر
1889
Edward Poynter
(۲۰ مارس سال ۱۸۳۶ در پاریس - ٢٦ ژوئيه ۱۹۱۹ در لندن)، نقاش و طراح انگلیسی بود که به عنوان رئیس آکادمی سلطنتی خدمت می کرد.
این نقاشی ، از آثار بسیار شناخته شده او در جهان می باشد.
صبر کم و بی تابی بسیار و دگر هیچ
در حشر چو پرسند که سرمایه چه داری ؟
گویم که غم یار و غم یار و دگر هیچ
عرفی شیرازی
🌿💝🌿
🌾🌾 نام اثر : گوشه_ویلا
#ادوارد_پوینتر
1889
Edward Poynter
(۲۰ مارس سال ۱۸۳۶ در پاریس - ٢٦ ژوئيه ۱۹۱۹ در لندن)، نقاش و طراح انگلیسی بود که به عنوان رئیس آکادمی سلطنتی خدمت می کرد.
این نقاشی ، از آثار بسیار شناخته شده او در جهان می باشد.
Koodaki
Soheil_Maleki
اولین روز دبستان بازگرد
کودکی ها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی ...
با هم از اين صداى ناب لذت ببريم
#سهیل ملکی
کودکی ها شاد و خندان بازگرد
بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی ...
با هم از اين صداى ناب لذت ببريم
#سهیل ملکی
بعضی اول نگرند و بعضی آخر نگرند.
این ها که آخر نگرند،
عزیزند و بزرگند؛
زیرا نظرشان بر عاقبت است و آخرت
و آنها که به اول نظر می کنند، ایشان خاص ترند؛
می گویند:
چه حاجت است که به آخر نظر کنیم؟
چون گندم کشته اند در اول، جو نخواهد رستن در آخر
پس نظرشان به اول است
و قومی دیگر خاص ترند؛
که نه به اول نظر می کنند و نه به آخر!
و ایشان را اول و آخر یاد نمی آید؛
غرقند در حق
و قومی دیگرند که ایشان غرقند در دنیا، به اول و آخر نمی نگرند از غایت غفلت.
ایشان علف دوزخند.
مولانا جلال الدین🍀
تصویر...عمارت مستوفی الممالک
بنای تاریخی دوره قاجار
این ها که آخر نگرند،
عزیزند و بزرگند؛
زیرا نظرشان بر عاقبت است و آخرت
و آنها که به اول نظر می کنند، ایشان خاص ترند؛
می گویند:
چه حاجت است که به آخر نظر کنیم؟
چون گندم کشته اند در اول، جو نخواهد رستن در آخر
پس نظرشان به اول است
و قومی دیگر خاص ترند؛
که نه به اول نظر می کنند و نه به آخر!
و ایشان را اول و آخر یاد نمی آید؛
غرقند در حق
و قومی دیگرند که ایشان غرقند در دنیا، به اول و آخر نمی نگرند از غایت غفلت.
ایشان علف دوزخند.
مولانا جلال الدین🍀
تصویر...عمارت مستوفی الممالک
بنای تاریخی دوره قاجار
جز آن نشاط که از چشم یار می بینم
همه نشاطِ جهان را خمار می بینم
به جز قرارِ دلِ خویشتن در آن خمِ زلف
جهان و هر چه در او، بی قرار می بینم
خدای را چه زمینی است خانقَه که در او
نُه آسمان را مُشتی غبار می بینم
حدیثِ توفان با من مگو که که من خود را
فرازِ کشتیِ گردون سوار می بینم
به غیرِ خود که نخست آیتم ز خطِ وجود
هویّتِ دگران بر کنار می بینم
حدیثِ هجرِ عبث پیشِ من مگوی که من
به هر چه می نگرم رویِ یار می بینم
ندانم این چه ودیعه ست در طبیعتِ عشق
که نیش و نوش به هم سازگار می بینم
به طورِ سینا آن جلوه ای که موسی دید
نهان به سینۀ خود آشکار می بینم
" ادیبِ " کُلّم و خود را ز یمنِ همّتِ عشق
به جزو و کل همه فرمان گذار می بینم
#ادیب_نیشابوری
همه نشاطِ جهان را خمار می بینم
به جز قرارِ دلِ خویشتن در آن خمِ زلف
جهان و هر چه در او، بی قرار می بینم
خدای را چه زمینی است خانقَه که در او
نُه آسمان را مُشتی غبار می بینم
حدیثِ توفان با من مگو که که من خود را
فرازِ کشتیِ گردون سوار می بینم
به غیرِ خود که نخست آیتم ز خطِ وجود
هویّتِ دگران بر کنار می بینم
حدیثِ هجرِ عبث پیشِ من مگوی که من
به هر چه می نگرم رویِ یار می بینم
ندانم این چه ودیعه ست در طبیعتِ عشق
که نیش و نوش به هم سازگار می بینم
به طورِ سینا آن جلوه ای که موسی دید
نهان به سینۀ خود آشکار می بینم
" ادیبِ " کُلّم و خود را ز یمنِ همّتِ عشق
به جزو و کل همه فرمان گذار می بینم
#ادیب_نیشابوری
آشفته حالی
آشفته حالی
این همه آشفته حالی،
این همه نازک خیالی
ای بدوش افکنده گیسو،
از تو دارم ، از تو دارم
این غرور عشق و مستی،
خنده برغوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو،
از تو دارم ، از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من، درس وفا را
این تو بودی، آشنا کردی به عشق، این مبتلا را
من که این حاشا نکردم،
ازغمت پروا نکردم
دین من، دنیای من،
از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من، سودای من،
از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا، میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را، میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان،
از نگاهم رو مگردان
دین من، دنیای من،
از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من، سودای من،
از نور بی پایان تو رونق گرفته
معینی کرمانشاهی
این همه آشفته حالی،
این همه نازک خیالی
ای بدوش افکنده گیسو،
از تو دارم ، از تو دارم
این غرور عشق و مستی،
خنده برغوغای هستی
ای سیه چشم سیه مو،
از تو دارم ، از تو دارم
این تو بودی کز ازل خواندی به من، درس وفا را
این تو بودی، آشنا کردی به عشق، این مبتلا را
من که این حاشا نکردم،
ازغمت پروا نکردم
دین من، دنیای من،
از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من، سودای من،
از نور بی پایان تو رونق گرفته
من خود آتشی که مرا داده رنگ فنا، میشناسم
من خود شیوه نگه چشم مست تو را، میشناسم
دیگر ای برگشته مژگان،
از نگاهم رو مگردان
دین من، دنیای من،
از عشق جاویدان تو رونق گرفته
سوز من، سودای من،
از نور بی پایان تو رونق گرفته
معینی کرمانشاهی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
دنیا دنیا سپاس
از پیامهای پر مهر شما
عشق میهمان همیشگی دلهایتان
دنیا دنیا سپاس
از پیامهای پر مهر شما
عشق میهمان همیشگی دلهایتان
کردهام توبه به دست صنم باده فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر ، از پی نابینایی
#حافـــــظ
که دگر می نخورم بی رخ بزم آرایی
نرگس ار لاف زد از شیوه چشم تو مرنج
نروند اهل نظر ، از پی نابینایی
#حافـــــظ
هزار قطعهٔ موزون به هیچ بر نگرفت
چو زر ندید پریچهره در ترازویم
پری ندیدهام و آدمی نمیگویم
بهشت بود که در باز کرد بر رویم
#سعدی
چو زر ندید پریچهره در ترازویم
پری ندیدهام و آدمی نمیگویم
بهشت بود که در باز کرد بر رویم
#سعدی