معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#السلام_علیک_یا_بقیه_الله

 ای چـاره ی
درخــواسـتگان ادرکـنــی

ای مـونـس و
یـار بـی کـسان ادرکـنـی

من بی کسم و
خسته و مهجور و ضعیف

یا حـضـرت
صـاحـب الـزمـان ادرکـنــی

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
از نظر افتادهٔ یاریم مدتها شدست
زخمهای تیغ استغنا جراحتها شدست

پیش ازین با ما دلی زایینه بودش صافتر
آهی از ما سرزدست و این کدورتها شدست

چشم من گستاخ بین ، آن خوی نازک زود رنج
تا نگاهم آن طرف افتاده صحبتها شدست

بر سر این کین همه خواری چرا باید کشید
با دل بیدرد خود ما را خصومتها شدست

زین طرف وحشی یکی سد گشته پیوند امید
گر چه زان جانب به کلی قطع نسبتها شدست

وحشی
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است

دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است

تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است

دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است

واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است

یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است

حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نیایش صبحگاهی🌸🍃

بار خدایا !
کار ما به راهی انداز که فرجامش پسندیده تر ،
و سرانجامش بهتر باشد،
که هر فایده که از تو رسد ،گرانبهاست ،
و هر بخشش که کنی عظیم است،

و هر چه خواهی کنی ،
و تو بر هر چیزی توانایی.

فرازی از دعای
سی و سوم صحیفه سجادیه
حق تعالی نقاب‌ها را برای مصلحت آفریده است که اگر جمال حق بی نقاب ظهور نماید، هیچ کس طاقت بهره مندی از آن را ندارد. حق تعالی چون بر کوه به حجاب تجلی کرد، او نیز پر درخت و پر گل و سبز آراسته می‌گردد.


فیه ما فیه
مولانا
و فرمود ،
الست بربکم را بعض شنیدند که ،
نه من خداام؟
و بعض شنیدند که ، نه من دوست شماام؟
و بعض شنیدند که ،
نه همه منم ؟

شیخ ابوالحسن خرقانی
رفاقت

عشق آمد و گرد فتنه بر جانم بیخت

عقلم شد و هوش رفت و دانش بگریخت

زین واقعه هیچ دوست دستم نگرفت

جز دیده که هر چه داشت بر پایم ریخت


#ابوسعید_ابوالخیر،
عشق
بر عاشق امیر است
امادر قبضه اقتدار
"معشوق اسیر است."

عین القضات همدانی
Az Gham-e Del Nale-ha Daram
Marzieh
از غم دل ناله‌ها دارم
#ابوعطا

خواننده: #مرضیه
ترانه: #رهی_معیری
آهنگ: #مرتضی_محجوبی
برگرفته شده از شاخه گل شماره ۹۷
کلیات سعدی ،بخش هزلیات.pdf
3.8 MB
کلیات سعدی ، بخش هزلیات ، از روی قدیمی ترین نسخه های موجود، به اهتمام محمد علی فروغی


تقدیم ب دوستان🙏🌺
شخصی از روی خشم  مادر خود را کشت.
به قاتل گفتند :
تو به سبب سرشت بد خویش ،حتی از حق مادری یاد نکردی.
بگو که چرا مادر خود را کشتی؟
گفت:
او مرتکب کاری شده بود که برای وی ننگ بود او را کشتم تا خاک عیب او را بپوشاند.
گفتند:
آن مرد را می کشتی .
گفت :
دراین صورت باید هرروز یک نفر را میکشتم.
من او را کشتم و خود را از کشتن خلق رهاندم.
گلوی او را ببرم بهتر است از اینکه گلوی خلق را ببرم.

آن مادر بد خو نفس توست که فسادش همه جا را فرا گرفته.
هوشیار باش و نفس خود را بکش،
زیرا که به خاطر او هر لحظه در صدد کشتن کسی بر می آیی...


حضرت مولانا رحمت الله علیه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام دوستان خوبم
صبحتان بخیر و نیکی
صبحتان پراز برکت
صبحتان پراز آرامش
صبحتان پراز تازگی
صبحتان پراز موفقیت و
صبحتان پراز خوشبختی
یا ابا صالح المهدی ادرکنی

🌕💔🌕یا
🌕💔🌕رب
🌕💔🌕الحسین
🌕💔🌕بحق
🌕💔🌕الحسینِ
🌕💔🌕اشف
🌕💔🌕الصدر
🌕💔🌕الحسین
🌕💔🌕بظهور
🌕💔🌕الحجه
🌕💔🌕اللهم
🌕💔🌕عجل
🌕💔🌕لولیک
🌕💔🌕الفرج

نیمه شعبان پیشاپیش مبارک ماروهم دعا کنید🙏🙏🙏🌹🌹🌺🌺💞
ذرات جهان به
عشق آن خورشید

رقصان ز عدم به سوی هست آمد

حضرت مولانا
دردا که درین بادیه بسیـار دویدیم
در خود برسیدیم و بجایی نرسیدیم

بسیار درین بادیه شوریــده برفتیم
بسیار درین واقعه مردانه چرخیدیم

گه نعره‌زنان معتکف صومعه بودیم
گه رقص‌کنان گوشهٔ خمار گزیــدیم

کردیم همه کار ولی هیــچ نکردیم
دیدیم همه چیز ولی هیچ ندیدیم

#عطار
شیخ احمد خضرویه گفت:« جمله‌ی خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می‌خوردند.
یکی گفت: «خواجه! پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم
اما فرق، آن بود که
ایشان می‌خوردند و می‌خندیدند و بر هم می‌جستند و می‌ندانستند؛
و من می‌خوردم و می‌گریستم و سر بر زانو نهاده بودم
و می‌دانستم»...


#عطار_نیشابوری_تذکره_الاولیاء
مولانا شادی و شادمانی و بشاشت روح را یک لطیفه ی خدایی می داند که با عشق حاصل می شود و آن کس که عاشق شد دیگر از هر غمی رها می شود سینه اش از فلک فراختر است و چهره اش از قمر لطیف تر.بدیهی است همنشینی با چنین کسانی باعث می شود تا از قید و بند غصه ها رها شده و سعادت و دوای هر دردی بهتر حاصل شود.
از مولانا بشنویم که به مرتبه شادی و شیرینی دست یافته بود و شادمان زندگی می کرد و هیچ پیشامدی مکدرش نمی ساخت و این همه از دولت"عشق خوش سودایی "بود که طبیب جمله علتهایش می نامید

فراختر ز فلک گشت سینه تنگم
لطیفتر ز قمر گشت چهره زردم

دکان جمله طبیبان خراب خواهم کرد
که من سعادت بیمار و داروی دردم

شرابخانه عالم شده‌ست سینه من
هزار رحمت بر سینه جوامردم

هزار حمد و ثنا مر خدای عالم را
که دنگ عشقم و از ننگ خویشتن فردم

چو خاک شاه شدم ارغوان ز من رویید
چو مات شاه شدم جمله لعب را بردم

منم بهشت خدا لیک نام من عشق است
که از فشار رهد هر دلی کش افشردم

رهد ز تیر فلک وز سنان مریخش
هر آن مرید که او را به عشق پروردم

چو آفتاب سعادت رسید سوی حمل
دو صد تموز بجوشید از دی سردم

خموش باش که گر نی ز خوف فتنه بدی
هزار پرده دریدی زبان من هر دم

رها شدن از غم در دورانی که فشارهای روحی از هر طرف تیغ کشیده اند شاید با مصاحبت بزرگانی چون مولانا حاصل شود و آدمی را لحظه ای از چاهسار اندوه و ناکامی به باغ سبز و بی منتهای عشق و به روضه و عیون فرح بخش شادمانی رهنمون شوند:

در بن چاهی همی‌بودم زبون
در همه عالم نمی‌گنجم کنون

آفرینها بر تو بادا ای خدا
ناگهان کردی مرا از غم جدا

گر سر هر موی من یابد زبان
شکرهای تو نیاید در بیان

می‌زنم نعره درین روضه و عیون
خلق را یا لیت قومی یعلمون

 مثنوی دفترپنجم
 
بعضی را گشایش بود دررفتن ، بعضی راگشایش بود درآمدن

هشدارو نیکوببین که این گشایش تودررفتن است یادرآمدن...

مقالات شمس
هر آينه ،اگر چه بعد هزار سال باشد
اين سخن به آن کس برسد که من خواسته ام....

مقالات شمس
شمس الدين محمد تبريزى