معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram

تا چشم من آن روز، بر آن سیمبر افتاد

از شوق جمالش به دل من اثر افتاد

مرغان چمن را همه سودا به سر افتاد

سرو و سمن و یاسمن و عرعر و شمشاد

#شاطرعباس_صبوحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به مناسبت اول دی
زادروز #محمد_نوری
آهنگ گیلان جان
همراه با تصویرهایی زیبا
از سرزمین گیلان
عافیت سینه‌خراش جگر ریش من است
نیک‌خواهم بود آن‌کس که بداندیش من است
نه ره کعبه بریدم نه در دیر زدم
مرغ نگذشته ازین راه که در پیش من است
نیستم نیست به ارباب تعلق ز جنون
هرکه بیگانه شود از دو جهان خویش من است
رو به سوی حرم و سجده به خاک در بت
در کفم سبحه ولی دین بتان کیش من است
شیوه‌هایی‌ست بتان را که برهمن داند
نمک حسن تو مخصوص دل ریش من است
بر بد کس نرود خامه نیک‌اندیشم
آنچه هرگز نخلد در جگری نیش من است
قدسی از عقل‌زدن لاف چه بی‌توفیقی‌ست
عشق همراه و خرد مصلحت‌اندیش من است
#قدسی_مشهدی
هفت_پیکر_حکیم_نظامی_گنجه_ای_دستگردی.pdf
15.3 MB
هفت پیکر
نظامی گنجه‌ای
تصحیح و حواشی حسن وحید دستگردی
به کوشش سعید حمیدیان
عشق فتوی می دهد کز کعبه در بتخانه شو
یار دعوی می کند کز عاشقی دیوانه شو

عشق زحمت بر نتابد کاشنای خلوت است
چون تو با عشق آشنایی از همه بیگانه شو

گر به کویش بار یابی مرغ غم را دانه باش
گر وصال دوست خواهی شمع را پروانه شو

تا مگر روزی حدیثت بگذرد در پیش او
چون نظامی در زبان هر کسی افسانه شو

#نظامی
چند از دگران وصفِ جمال تو شنیدن
خوش آنکه میسّر شودم روی تو دیدن
ترسم روم از دست اگر روی تو بینم
زین‌سان که شوم مست ز نام تو شنیدن
از اشک خود آموختم ای مردم دیده
آغشته به‌خون پیش تو هر لحظه دویدن
کبک ار چه به رفتار بسی تیز نهد پای
دستش ندهد با تو درین شیوه رسیدن
ما را نبوَد تحفه بجز ناله و آهی
وان هم نتوان پیش تو گستاخ کشیدن
از خون دلم بس که روَد تَف سوی بالا
خونابهٔ دل خواهدم از بام چکیدن

"جامی"که بوَد تا گلی از باغ تو چیند
ای‌کاش تواند خسی از راه تو چیدن.

#عبدالرحمن جامی
مؤذن بانگ بی هنگام برداشت

نمی‌داند که چند از شب گذشته است

درازیّ شب از مژگان من پرس

که یک دم خواب در چشمم نگشته است

سعدی
عاشق که بشی
احسان خواجه امیری
احسان خواجه امیری
عاشق که بشی
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی؟
یا به قول خواهرم فروغ
دستهای خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی؟
این قرارداد تا ابد میان ما برقرار باد:
چشمهای من به جای دستهای تو
من به دست تو آب می دهم
تو به چشم من آبرو بده
من به چشمهای بی قرار تو قول می دهم:
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!

قیصر_امین_پور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عشق به دانستن ، فلسفه است


دانستنِ عشق ، عرفان است.


#دکتر_دینانی
ای گل‌فروش! گل چه فروشی برای سیم؟
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل؟

#کسایی_مروزی

من در عَجَبَم ز مِی‌ْفروشان، کاینان
بِهْ ز آنچه فروشند، چه خواهند خرید؟

#خیام
ای که گویی که تو را دینی و آئینی نیست
عـــاشــقی دینِ من و مِهرِ بتان ، آئین است

ای که گفتی که چرا دیـن بـه نکویان دادی
اولین تحفه ی عشّاق به خوبان ، دین ست

#قاآنی
.
بگویید ابرها انبانه ی اسفنجهاشان را
ز دریاهای پاک دور پر سازند،
نه از مرداب های گنده ی نزدیک.

و من در حیرتم ، ازاینکه در شهر شما بینم
به هر گامی چراغی هست ، با نورافکنی پرزور
و شب ها باز هم تاریک ...؟!

خدارا "یک ستاره از فساد خاک وارسته"
چو قندیلی بیاویزید از سقف سیاه شهر
بدرّد شاید این تاریکی نه تو
و لختی روشنای زنده ای تابد به راه شهر...

ببینید آی مردم! با شما هستم...
درین تنگ غروب تار
ازینجا
از فراز برج خود،
این برج زهر مار ....

#مهدی_اخوان_ثالث
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مجموعه اجراهای #محمد_نوری
در پارک جمشیدیه تهران
تلویزیون ملی ایران
Audio
منتخبی از ترانه های #محمد_نوری
جان مریم، سوگند ، مهری، آرزو، عشق من با تو بدرود، روزی تو خواهی آمد، قصه از شب و گل برافشانید
زندگینامه
محمد نوری
برنامه رادیویی پیشگامان موسیقی ایران

زندگینامه #محمدنوری
خموشی های ساحل
محمد نوری
«خموشی های ساحل»

شب پریشان می خرامد در خموشی های ساحل
می تپد در سینه ام دل تو می آیی تو می آیی
می‌تراود عطر بوسه از گل سرخ لبانت
می درخشد دیدگانت چه زیبایی چه زیبایی
می گشایی پرده راز با نگاهی پر ز تشویش
من به گوشت می سرایم نغمه ای از غم خویش
در خموشی های ساحل این منم تنهای تنها
خفته در آغوش رویا چه رویایی چه رویایی...



صدا #محمدنوری
شعر #فروغ_فرخزاد
سلاما علی من یعرفون معنی الحُب،
و لایملکون حبیبا..

سلام بر کسانی که معنی عشق را می‌دانند
اما محبوبی ندارند..

#جبران_خلیل_جبران
#رباعی شمارهٔ ۱۳۵

دیوان شمس، مولوی،رباعیات

آن سایهٔ تو جایگه و خانهٔ ما است

وان زلف تو بند دل دیوانهٔ ما است

هر گوشه یکی شمع و دو سه پروانه است

اما نه چو شمع که پروانهٔ ما است
تشنگان گر آب جویند درجهان
آب هم جوید، به عالم، تشنگان

این طور نیست که فقط تشنه به دنبال چشمه باشد بلکه چشمه هم منتظر لب تشنه است. یکی از اساسی ترین مسائل الهیّات نیز همین است که همیشه عنایت وفیض از جانب فیّاض بدون تقاضا نیست و باید تقاضایی باشد تا عنایتی باشد؛ اصلا درتمام عالم همین است، شما تا تشنه نشوی دنبال آب نمی روی.
آب کم جو تشنگی آور به دست / تا بجوشد آبت از بالا و پست
همه چیز تقاضاست که در لسان عرفا وفلاسفه، از آن به استعداد یاد میکنند. زبان استعداد، زبان تقاضاست یعنی می خواهد و آن خواستن هم از مراتب عشق است. اصلا خود خواستن هم عشق است.

استاد دینانی