معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.3K photos
12.4K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
خدایا دانشی ده ،غم نگیرم
بده آرامشی ،ماتم نگیرم
خدایا از شهامت بی نصیبم
شهامت ده که آرامش بگیرم
خدایا این تفاوت بر من آموز
که در گمراهی مطلق نمیرم

#بابا_طاهر
‏آن که دانست زبان بست

‏وان که میگفت ندانست
‏⁧

#شاملو
Audio
ساز و آواز

اواز: حضرت استاد:
محمدرضاشجریان
سنتور: رامین صفایی
نی: شاهو عندلیبی
شعر :سعدی
کنسرت رندان مست-دبی - ۲۰۱۱

اگرمراد تو ای دوست نامرادی ماست
مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست

This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای اولین بار
اجرای زنده یاد #ایرج_بسطامی در سال 1349
با همراهی زنده یاد یدالله بسطامی
تصنیف ساقی

منتشر شده توسط "بنیاد بسطامی"
راهی و آهی
مژگان شجریان
چه غرببانه توبایادوطن می نالی!!

من چه گویم

که غریب است دلم دروطنم😔👌
گل بی رخ یار خوش نباشد
بی باده بهار خوش نباشد

طرف چمن و طواف بستان
بی لاله عذار خوش نباشد

رقصیدن سرو و حالت گل
بی صوت هزار خوش نباشد


"حافظ
الهی تا بتو آشنا شدم
از خلق جدا شدم
و در هر جهان شیدا شدم
نهان بودم پیدا شدم.

#خواجه_عبدالله_انصاری
مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست

وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست

مبر ظن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست

اگر پیشم نشینی دل نشانی
و گر غایب شوی در دل نشان هست

به گفتن راست ناید شرح حسنت
ولیکن گفت خواهم تا زبان هست

ندانم قامتست آن یا قیامت
که می گوید چنین سرو روان هست

توان گفتن به مه مانی ولی ماه
نپندارم چنین شیرین دهان هست

بجز پیشت نخواهم سر نهادن
اگر بالین نباشد آستان هست

برو سعدی که کوی وصل جانان
نه بازاریست کان جا قدر جان هست...

#سعدی
‌‌

دل به ناخن کَنم و عشق تو پنهان دارم
نکَنم دل ز غمِ عشق تو تا جان دارم

دوش بر سینه زدم سنگ تو، آتش‌ها جست
بس که در جان و دلِ سوخته، پیکان دارم

لاله‌زاری‌ست ز رخسار تو صحرای دلم
منِ دیوانه چه پروای گلستان دارم؟

در هوای تو مرا گریه ز روز سیه است
منم آن ابرِ سیه‌روز که باران دارم

سرنوشتم خطِ فرمان تو شد روز نخست
روزگاری‌ست که سر بر خطِ فرمان دارم

«آصفی!» تا شده آیینه‌ی دل، جلوه‌گهش
سینه را چاک زده، سر به گریبان دارم...


#آصفی_هروی
ای شده چون سنگ سیاهی صبور
پیش دروغ همه لبخندها
بسته چو تاریکی جاویدگر
خانه به روی همه سوگندها
من ز تو باور نکنم ، این تویی ؟
دوش چه دیدی ، چه
شنیدی ، به خواب ؟
بر تو ، دلا ! فرخ و فرخنده باد
دولت این لرزش و این اضطراب
زنده تر از این تپش گرم تو
عشق ندیده ست و نبیند دگر
پاکتر از آه تو پروانه ای
بر گل یادی ننشیند دگر

#مهدی_اخوان_ثالث
غزل
ستار
«غزل»
#ستار
آهنگ #فرید_زلاند
تنظیم #منوچهر_چشم_آذر
شعر #اردلان_سرفراز
اجرا 1354

اسم آهنگ را غزل گذاشتند چون اولین آهنگ پاپ است که به جای ترانه از قالب غزل در آن استفاده شده .


انگار با من از همه‌کس آشناتری
از هر صدای خوب برایم صداتری

آیینه‌ای به پاکی سرچشمهٔ یقین
با اینکه روبروی منی و مکدری

تو عطر هر سپیده و نجوای هر نسیم
تو انتهای هر ره و آنسوی هر دری

لالایی پر نوازش باران نم‌نمی
خاک مرا به خواب گل یاس می‌بری

درهای ناگشودهٔ معنای هر غروب
مفهوم سر به مهر طلوع مکرری

هم روح لحظه‌های شکوفایی و طلوع
هم روح لحظه‌های گل یاس پر‌پری

از تو اگر که بگذرم از خود گذشته‌ام
هرگز گمان نمی‌برم از من تو بگذری

من غرقه تمامی غرقاب های مرگ
تو لحظه عزیز رسیدن به بندری

من چیره میشوم به هراس غریب مرگ
از تو مراست وعدهٔ میلاد دیگری
از مهتابی به کوچه خم می شوم
و به جای همه ی محرومان زمین
می گریم....
آه . . . من حرام شده ام

« شاعر بامداد»
#احمدشاملو

#احمد_شاملو_و_موسیقی

سروده‌های آهنگین و دلنشینِ زنده یاد #شاملو نشان از آمیزشِ آنها با #موسیقی دارد و ظاهراً ریشه‌ی آن را می توان در دلبستگیِ شاعر، به موسیقیِ کلاسیک غربی جستجو کرد. اما #شاملو به همان نسبت که به موسیقیِ کلاسیکِ غربی علاقه نشان داده است، به موسیقی سنتی ایرانی، بی‌مهر بود. عموماً مقوله شاملو و موسیقی را می توان در بخشهای زیر جستجو نمود:
موسیقیِ شعرِ شاملو، نقش و تأثیر مستقیمِ موسیقی در شعرِ "شاملو" و نقش و تأثیر سروده‌های او بر موسیقی ایرانی.

#شاملو در گفتگو با #محمدمحمدعلی"، _نویسنده ی معاصرِ ایرانی_، موسیقی، شعر، رقص، نقاشی، معماری و ریاضیات را، از لحاظ جنبه‌های شهودی، دختران یک خانواده می‌نامد. وی در مقایسه‌ی شعر با موسیقی، این سخن را از #کافکا بازمی‌گوید که: «لذت پیچیده‌ای که از موسیقی حاصل می‌شود، لذت خطرناکی است. اما شعر می‌کوشد پیچیدگی لذت را از بین ببرد و آن را به سطح هوشیاری برساند و انسانی کند. موسیقی، زندگی احساسی را دو چندان می‌کند اما شعر به آن مهار می‌زند و اعتلایش می‌بخشد.» نگاهی به کار و آثار پربار "احمد شاملو" در زمینه‌های گوناگون نشان می‌دهد که اگرچه موسیقی به گفته‌ی او تأثیر ژرفی در هنر او داشته، اما نوشته یا اثری که مستقیماً درباره‌ی موسیقی باشد، از او در دست نیست. تنها در برخی نوشته‌ها و گفتگوهایش اشاره‌‌‌ای به موسیقی هست که آخرین آنها اظهارِ بی‌مهریِ شدیدِ او به موسیقی سنتی ایرانی بود. اگر #شاملو در شعر، از هرگونه قالب پیش‌ساخته می‌گریزد یا حتی با آن می‌ستیزد، در موسیقی منظور و مهرش به فرمِ کلاسیک، به ویژه رومانتیسم آن است که آن را موسیقی جهانی می‌داند. این در حالی است که از زمان "آرنولد شونبرگ" و "اشتوکهاوزن"، آهنگسازان اروپایی تلاش می‌کنند موسیقی ارکسترال را از قالب‌های کلاسیک آزاد سازند.
"شاملو" در گفتگو با #ناصرحریری درباره ی پیوندش با موسیقی می‌گوید:
«روزگاری همه‌ی آرزوهایم در موسیقی دان شدن به بن‌بست رسید. بعد به شعر پرداختم. ... شعر در من، التیام یافتن زخمِ موسیقی است. من می‌بایست یک آهنگساز می‌شدم، که فقر مادی و فرهنگی خانواده غیرممکن‌‌اش کرد».

"دکتر #محمودخوشنام، ناقدِ موسیقی درباره‌ی پیشینه‌ی برخورد #شاملو با این هنر می‌گوید: «علاقه به موسیقی از نوجوانی در او پدید آمده بود. به گفته‌ی خودش، در همسایگی‌شان خانواده‌ی ارمنی بودند که دختران‌شان پیانو می‌نواختند و او به نوای پیانوی آنها گوش می‌سپرد. سرانجام هم راهی پیدا می‌کند که از پشت‌بام دقیق‌تر و عمیق‌تر به آن نواها، گوش بسپارد. همین بود که او را «هوایی و دیوانه‌ی موسیقی» کرد. آنها بیشتر اتودهای "شوپن" را می‌نواختند. علاقه‌ی "شاملو" به همین محدود نشد. او دو سالی نزد معلمی، درس هارمونی و کمپوزیسیون گرفت که به ثمر نرسید. خودِ او علتِ این ناکامی را فقر فرهنگی و مادی خانواده معرفی کرده که فکر می‌کنم اغراق است، چون خانواده‌ی او از نظر فرهنگی و مادی در مضیقه نبود. به هر ترتیب این عقده‌ی سرکوفته‌ی موسیقی در او، او را به سوی شعر و راه شعر راهنمایی کرده است».

بی‌گمان تنها کلام آهنگین و دلنشین سروده‌های "شاملو"، نیست که او را یک آگاه و علاقمند به موسیقی نشان می‌دهد، بلکه تأثیرپذیری مستقیم از این هنر تا جایی است که از نخستین آثار تا آخرینِ آنها جای پای موسیقی را در شعر او می‌بینیم. این تأثیرها از لحاظ صوری در کاربرد اصطلاحات موسیقی مانند "گیتار شکسته"، "سمفونی تاریک"، "نت‌های بی‌شتاب سکوت" و نام سازها و جز اینها آشکارند...
#جدال_با_خاموشی

اشعار #احمد_شاملو (صدای شاعر)
شب شعر، تهران ۱۳۵۲

شعرخوانی #احمد_شاملو با صدای خودش

از به‌یاد مانده‌ترین شب‌های شعرخوانی «احمد شاملو»، یکی هم همان است که بعدها به همت #فرهنگ_فرهی در آمریکا منتشر شد. مجموعه‌ای با نام «جدال با خاموشی»، شامل مقدمه‌ای در معرفی شاعر، با صدای «فرهنگ فرهی»، و شانزده سروده از اشعار «شاملو»،‌ که او در جمع پُر شور دوستدارن شعر خود می‌خواند. سه سروده از این مجموعه به زبان انگلیسی ترجمه شده بود که به شکل همزمان با دکلمهٔ اصل آن، در آن شب خوانده شد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای خوشا مستانه سر
در پای دلبر داشتن

دل تهی از خوب و
زشت چرخ اخضر داشتن

نزد شاهین محبت
بی پر و بال آمدن

پیش باز عشق
آئین کبوتر داشتن

#پروین_اعتصامی
#مثنوي_بخوانيم
#مثنوي_معنوي
#حضرت_مولانا
#شرح_مثنوي_ني_نامه
#شرح_مثنوي_كريم_زماني

12) همچو نَي زهريّ و تَرياقي كه ديد؟
همچو ني دمساز و مشتاقي كه ديد؟

آيا تاكنون كسي زهر و پادزهري مانند ني ديده است؟ معلوم است كه نديده است و آيا تاكنون كسي همدم و مشتاقي مانند ني ديده است؟ مسلماً نديده است.
همانطور كه حضرت حق با صفت قهر و لطف موصوف شده، انسان كامل نيز به صفت قهر و لطف متصف است. انسان كامل، زهر است نسبت به اهل فسق و ارباب فجور، و پادزهر است نسبت به اهل صلاح و اصحاب معرفت. البته مي‌تواند نسبت به شخص واحد هم زهر باشد و هم پادزهر، زيرا همينكه بيان فراق و هجران مي‌كند، زهر مي‌شود و چون مژده قرب و وصال مي‌دهد پادزهر مي‌گردد:

گاه شـــرح محنــــت هجران دهم
بيــــدلان را داغ‌ها بر جـــان نهـم

گــاهــي آرَم مــژده قرب و وصال
بخشم اهل ذوق را صد وجد و حال

يعقوب چرخي نيز گويد: انفاس شريفه ايشان كه از سر حال و وجدان مي‌بود ترياقي است مر مريدان را و زهري است مر منكران را همچون آب نيل كه قبطي را خون بود و سبطي را آب.
Audio
شُعَیب از شوقِ حق ده سال بگریست
ازان پس چشم پوشیده همی زیست

خدا بیناش کرد از بعدِ آن باز
بشد ده سالِ دیگر خون فشان باز

دگر ره تیره شد دو چشمِ گریانش
دگر ره چشم روزی کرد یزدانش

دگر ده سالِ دیگر زار بگریست
از آن پس نیز نتوانست نگریست

چو نابینا شد و گریان بیفتاد
خداوند جهان وَحیَش فرستاد

که گر از بیمِ دوزخ خون فشانی
ترا آزاد کردم جاودانی

وگر بهر بهشتی زار و گریان
ترا بخشم بهشت و حور و رضوان

شعیب آنگه زبان بگشاد حالی
که ای حکم تو حکم لایزالی

من از شوق تو می‌گریم چنین زار
که من بس فارغم ازنور وز نار

نه یکدم از بهشتم یاد آید
نه از دوزخ مرا فریاد آید

مرا قرب تو باید جاودانی
بگفتم دردِ خود دیگر تو دانی

خطاب آمد ز اوج آشنائی
که چون گریان برای شوق مائی

کنون پس می‌گری و می‌گری زار
که تا وقتی که آید وقت دیدار

پس آنگه گفت ای دانندهٔ راز
مده بینائی من بعد ازین باز

که تا وقتی که آن دیدار نبوَد
مرا با دیده خود کار نبوَد

عزیزا چون نه این دیدار داری
بسی بگری که عمری کار داری




الهی نامه، عطار
خوانش استاد ساعد باقری
 
الهی،

او که یک نظر دید
عقل او پاک رمید
پس او که همیشه به دیده دل بدید چگونه بیارمید....


خواجه عبدالله انصاری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خواستن توانستن است یا دانستن توانستن است؟



دکتر دینانی
این عرصه که عرض آن ندارد طولی
بگذار عمارتش بهر مجهولی

پولیست جهان که قیمتش نیست جوی
یا هست رباطی که نیرزد پولی

#مولانای_جان