#صرفا_برای_اندیشیدن
شرایط تسلطی بر شما ندارند. یک روز ترافیک آزارتان میدهد، روز دیگر آنقدر سرحال هستید که در همان ترافیک عین خیالتان نیست. مساله ترافیک نیست؛ رویدادها اهمیتی ندارند؛ همواره وضعیت ذهنی شماست که تعیین کننده است.
#جان گوردون
شرایط تسلطی بر شما ندارند. یک روز ترافیک آزارتان میدهد، روز دیگر آنقدر سرحال هستید که در همان ترافیک عین خیالتان نیست. مساله ترافیک نیست؛ رویدادها اهمیتی ندارند؛ همواره وضعیت ذهنی شماست که تعیین کننده است.
#جان گوردون
در دفتر پنجم میخوانیم :
معشوقی از عاشق پرسید که خود را بیشتر دوست داری یا مرا ؟گفت :
من از خود فانی و به تو زنده ام . از صفات خود نیست و به تو هست شده ام قدرت خود را از یاد داده و از قدرت تو قادر شده ام .اگر خود را دوست دارم تو را دوست داشته ام و نیز در مثنوی میخوانیم که
مجنون از رنج دوری لیلی بیمار و رنجور شد .
پس طبیب به نزدش آمد و گفت : چاره ای جز رگ زدن ( حجامت) نیست.
تا خون زائد از بدنت خارج شود .
پس بازوی مجنون را بست تا بر آن سوزن بزند چون ناله و فریاد مجنون بلند شد و گفت :
دستمزدت رابگیر و برو .
طبیب که تعجب کرده بود پرسید تو که از شیر بیشه زارها هم نمیترسی چه شده که حالا می ترسی ؟
مجنون گفت من صبرم از کوه ها هم بیشتر است اما چون وجودم پر از لیلی است ازین ترسیدم که اگر رگم را بزنی نیشتر بر بدن لیلی زده باشی .
لیک از لیلی وجود من پر است
این صدف پر از صفات آن دُر است
ترسم ای فساد اگر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی.
داند آن عقلی که او دل روشنی است
در میان لیلی و من فرق نیست
مثنوی دفتر ۵
به عقیده مولانا میان عاشق و معشوق در حقیقت امر پیوند و اتحادی بر قرار است .
#گنجینه_معنوی_مولانا
معشوقی از عاشق پرسید که خود را بیشتر دوست داری یا مرا ؟گفت :
من از خود فانی و به تو زنده ام . از صفات خود نیست و به تو هست شده ام قدرت خود را از یاد داده و از قدرت تو قادر شده ام .اگر خود را دوست دارم تو را دوست داشته ام و نیز در مثنوی میخوانیم که
مجنون از رنج دوری لیلی بیمار و رنجور شد .
پس طبیب به نزدش آمد و گفت : چاره ای جز رگ زدن ( حجامت) نیست.
تا خون زائد از بدنت خارج شود .
پس بازوی مجنون را بست تا بر آن سوزن بزند چون ناله و فریاد مجنون بلند شد و گفت :
دستمزدت رابگیر و برو .
طبیب که تعجب کرده بود پرسید تو که از شیر بیشه زارها هم نمیترسی چه شده که حالا می ترسی ؟
مجنون گفت من صبرم از کوه ها هم بیشتر است اما چون وجودم پر از لیلی است ازین ترسیدم که اگر رگم را بزنی نیشتر بر بدن لیلی زده باشی .
لیک از لیلی وجود من پر است
این صدف پر از صفات آن دُر است
ترسم ای فساد اگر فصدم کنی
نیش را ناگاه بر لیلی زنی.
داند آن عقلی که او دل روشنی است
در میان لیلی و من فرق نیست
مثنوی دفتر ۵
به عقیده مولانا میان عاشق و معشوق در حقیقت امر پیوند و اتحادی بر قرار است .
#گنجینه_معنوی_مولانا
هلا بشکن دل و دام حســـودان
وگر نی پشت بخت خود شکستی
اگر حاســــد دو پایت را ببوسد
به باطن میزند خنجر دودستی
#مولانا
وگر نی پشت بخت خود شکستی
اگر حاســــد دو پایت را ببوسد
به باطن میزند خنجر دودستی
#مولانا
گدایی در میخانه طرفه اکسیریست
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
#حضرت_حافظ
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
#حضرت_حافظ
گر بخوانی پادشاهی ور برانی بندهایم
رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو
سعدی
رای ما سودی ندارد تا نباشد رای تو
ما قلم در سر کشیدیم اختیار خویش را
نفس ما قربان توست و رخت ما یغمای تو
سعدی
با آنڪه رفته ای و
مرا برده ای ز یاد
میخواهمت هنوز و
به جان دوست دارمت
فروغ_فرخزاد
مرا برده ای ز یاد
میخواهمت هنوز و
به جان دوست دارمت
فروغ_فرخزاد
#حسین_پژمان_بختیاری (۱۳۵۳ – ۱۲۷۹) محقق، مترجم و شاعر معاصر اهل ایران است
در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در محله حسنآباد تهران به دنیا آمد. پدر پژمان، «علیمرادخان میرپنج» از سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک بختیاری سکونت داشت و در دوره مظفرالدین شاه برای تصدی مناصب نظامی به تهران مهاجرت کرد و صاحب عنوان لشکری میرپنج (سرتیپ) شد. خواهر علیمرادخان مادر علیقلی خان سردار اسعد بختیاری بود. مادر پژمان عالمتاج قائم مقامی متخلص به (ژاله) از شاعران آن زمان بود که نسبش به خاندان میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی میرسید.
پژمان نخستین بار در روستای دشتک به مکتبخانه رفت و نزد ملاعلی بنده بهرامی خواندن و نوشتن آموخت. سپس در تهران در مدرسه فرانسوی «سن لویی» تحصیلات خود را ادامه داد و با زبان و ادبیات فرانسه آشنا شد. ابتدا مدتی در خدمت وزارت پست و تلگراف بود و سپس به شعر و تصنیف روی آورد. پژمان از شاعران سنتگرا اما نوپرداز معاصر است و این ارادت او به ادبیات کهن انگیزهساز تصحیح دیوان حافظ توسط وی شد. تصحیحی که به واسطه زاویه دید و حاشیه نویسیهای وی بر اشعار دارای شیرینی و لطافت خاصی است و شاید هم از این رو تصحیح حسین پژمان در حوزه حافظ پژوهی از جایگاه ویژهای برخوردار است. وی در نظم و نثر آثار فراوانی را برجای گذاشت
وی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۳ درگذشت و در گورستان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد
در سال ۱۲۷۹ خورشیدی در محله حسنآباد تهران به دنیا آمد. پدر پژمان، «علیمرادخان میرپنج» از سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک بختیاری سکونت داشت و در دوره مظفرالدین شاه برای تصدی مناصب نظامی به تهران مهاجرت کرد و صاحب عنوان لشکری میرپنج (سرتیپ) شد. خواهر علیمرادخان مادر علیقلی خان سردار اسعد بختیاری بود. مادر پژمان عالمتاج قائم مقامی متخلص به (ژاله) از شاعران آن زمان بود که نسبش به خاندان میرزا ابوالقاسم قائممقام فراهانی میرسید.
پژمان نخستین بار در روستای دشتک به مکتبخانه رفت و نزد ملاعلی بنده بهرامی خواندن و نوشتن آموخت. سپس در تهران در مدرسه فرانسوی «سن لویی» تحصیلات خود را ادامه داد و با زبان و ادبیات فرانسه آشنا شد. ابتدا مدتی در خدمت وزارت پست و تلگراف بود و سپس به شعر و تصنیف روی آورد. پژمان از شاعران سنتگرا اما نوپرداز معاصر است و این ارادت او به ادبیات کهن انگیزهساز تصحیح دیوان حافظ توسط وی شد. تصحیحی که به واسطه زاویه دید و حاشیه نویسیهای وی بر اشعار دارای شیرینی و لطافت خاصی است و شاید هم از این رو تصحیح حسین پژمان در حوزه حافظ پژوهی از جایگاه ویژهای برخوردار است. وی در نظم و نثر آثار فراوانی را برجای گذاشت
وی در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۳ درگذشت و در گورستان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد
Khaneh Viraneh
Habib
"خانه ویرانه"
ترانه از پژمان بختیاری به بهانه ی سالمرگ این محقق، مترجم و شاعر نامی کشورمان
یادش گرامی
ترانه از پژمان بختیاری به بهانه ی سالمرگ این محقق، مترجم و شاعر نامی کشورمان
یادش گرامی
@yadeAyyaam
بس کن - معصومه مه
بس کن ای دل آه و زاری
آه دل خستگان را اثر نیست
گریه تا کی ناله تا چند
ناله ی عاشقان را ثمر نیست
از گذشته یاد کن یاد
تا نماید خاطرت شاد
کز پی شام هجران سحر نیست
یاد از آن شب که با او بودمان بر لب جو سینه پر شور و دل پر هیایو
عشق او در دل من کرده صد شعله روشن مهر من در دل او دل او
از جهان وارسته
جان به جان پیوسته
لب ز گفتن بسته دل سخنگو
عشق من جاودانیست
ماه من آسمانیست
کاین چنین زیبایی در بشر نیست
رشته ها بگسستم
حلقه ها بشکستم
دل به مهرش بستم زین محبت دانی بیشتر نیست
با چنین مهر آن پری رو حیف کاخر شد جفا جو
حالش از حال پژمان خبر نیست
#پژمان_بختیاری
آه دل خستگان را اثر نیست
گریه تا کی ناله تا چند
ناله ی عاشقان را ثمر نیست
از گذشته یاد کن یاد
تا نماید خاطرت شاد
کز پی شام هجران سحر نیست
یاد از آن شب که با او بودمان بر لب جو سینه پر شور و دل پر هیایو
عشق او در دل من کرده صد شعله روشن مهر من در دل او دل او
از جهان وارسته
جان به جان پیوسته
لب ز گفتن بسته دل سخنگو
عشق من جاودانیست
ماه من آسمانیست
کاین چنین زیبایی در بشر نیست
رشته ها بگسستم
حلقه ها بشکستم
دل به مهرش بستم زین محبت دانی بیشتر نیست
با چنین مهر آن پری رو حیف کاخر شد جفا جو
حالش از حال پژمان خبر نیست
#پژمان_بختیاری
هجر روی تو- شعر از پژمان بختیاری
ملوک ضرابی، موسی و مرتضی نی داوود
«هجر روی تو»
مه من تا کی به حسرت
به هجر روی ماهت سوزم...
آواز #ملوک_ضرابی
شعر #پژمان_بختیاری
ویلن #موسی_نی_داوود
آهنگ وتار #مرتضی_نی_داوود
مه من تا کی به حسرت
به هجر روی ماهت سوزم...
آواز #ملوک_ضرابی
شعر #پژمان_بختیاری
ویلن #موسی_نی_داوود
آهنگ وتار #مرتضی_نی_داوود
آتـــشی در سینــــه دارم جاودانی
عمــر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
بیش از اینم طاقت هجران ندارم
#حسین_پژمان_بختیاری
عمــر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن کز غمت جان می سپارم
بیش از اینم طاقت هجران ندارم
#حسین_پژمان_بختیاری
نوبهار است و جوانید و نشاطی دارید
محمدرضا شجریان
نوبهار است و جوانید و نشاطی دارید
همه دانید چه گویم که چهها باید کرد
وحشی آسا به دل سبزه مکان باید جست
خویش را از ادب خشک، رها باید کرد
پژمان بختیاری
محمدرضا شجریان
همه دانید چه گویم که چهها باید کرد
وحشی آسا به دل سبزه مکان باید جست
خویش را از ادب خشک، رها باید کرد
پژمان بختیاری
محمدرضا شجریان
زندگی نامه حسین پژمان بختیاری (۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹)
حسین پژمان بختیاری، شاعر بزرگ معاصر و محقق و مترجم چهارم آبانماه۱ سال ۱۲۷۹ هجری شمسی در محله حسن آباد تهران به دنیا آمد. اما زادگاه اصلی و سرزمین پدری وی «دشتک بختیاری» است که در ۸۵ کیلومتری مرکز استان چهارمحال بختیاری، در دامنه کوهساران بلند، منتهی به «زردکوه بختیاری» و در کنار سرچشمه های اصلی «رود کارون» واقع است.
پدرش،«علیمرادخان میرپنج» از سلسله معروف خوانین بختیاری، و از سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک سکونت داشت و در اواخر قاجاریه، به منظور تصدی مناصب نظامی به تهران می رود و در دستگاه مظفر الدین شاه صاحب عنوان لشگری میرپنج (سرتیپ) می شود. وی در دوران مشروطیت به همراه خواهرزاده ی خود، علیقلی خان سردار اسعد بختیاری (ازسران بزرگ مشروطیت) در مبارزات مشروطه نقش فعالی داشت. علیمرادخان که قبلا” در دشتک ازدواج کرده بود، در زمان اقامت در تهران نیز با دختری جوان از خاندانی مشهور ازدواج می کند، که از نوادگان قائم مقام فراهانی (وزیر مشهور دوره ی قاجاریه) بود. پژمان ثمره ی این ازدواج است.
مادر پژمان «عالمتاج قائم مقامی متخلص به ژاله» از شاعران نامدار اواخر قاجاریه و از سلسله شریف سادات بود که اشعار زیبا و پر خروش وی در باب حقوق زن معروف است. این وصلت نامتناسب به دلیل فاصله ی سنی و ناسازگاری اندکی بعد به جدایی انجامید. و پژمان که نوزادی بیش نبود در رنج و آوارگی به زندگی خود ادامه می دهد در چنین شرایطی پیرمردی از اهالی دشتک به نام «کاکا اواسعلی» که از ملازمان علیمرادخان بود، از پژمان مواظبت و نگهداری می کند (بعدها در سن ۲۷ سالگی دوباره مادر را می بیند و با وی زندگی می کند) از سن سه سالگی به بعد پدرش اصرار داشت که به وی خواندن و نوشتن و بویژه قرآن بیاموزد و در این راه سخت گیری می کند. علیمرادخان که در آن دوران به دلیل جنگ های بعد از مشروطه فرمانده بخشی از قشون بختیاری در آذربایجان بود، نمی توانست در کنار وی باشد، بنابر این پژمان را در حدود سال ۱۲۸۵ هـش. در معیت برادر و خواهرش و چهل نفر سوار بختیاری به دشتک بختیاری (زادگاه خود) می فرستد.
پژمان درشرح زندگینامه ی خود،که در مقدمه ی «خاشاک» و دیوان اشعار آمده است به این سفر اشاره می کند و به توصیف از زندگی در دشتک و مناظر زیبای آن (در بیش از یکصد سال قبل) می پردازد: «چند روز بعد به «دشتک» رسیدیم این قریه زادگاه اعضای خاندان ما بود که در پشت رشته مرتفع «زردکوه» بر کنار شعبه ی اصلی «کارون» جای داشت». پژمان در دشتک زندگی تازه و سرشار از شادی و شور را تجربه می کند. در آنجا اسب سواری، تیراندازی و فنون رزم را فرا می گیرد. زندگی در دامان طبیعت زیبا و مناظر دل انگیز اطراف دشتک، برای او شگفت انگیز و اثرگذار بود تا جائی که آن را سرآغاز تحولات روحی و الهام بخش زندگی شاعرانه ی خود می داند: «دیدن و بهره بردن از آن همه چیزهای زیبا از آن همه کوه و بیشه و دشت و صحرا از آن زندگی بی تکلف برای من و روح من عوالم تازه ای به وجود می آورد و افکار کودکانه ی مرا دچار تشنجها و هیجانهای بی سابقه ای می ساخت». محیط آرام و شاعرانه منطقه دشتک بختیاری با طبیعت زیبا و کوهساران بلند و باشکوه به تدریج الهام بخش افکار و اندیشه های شاعرانه ی او می گردد: «در آن مدت و این سفر، چیزهائی دیدم که می توانم آنها را محرک اصلی شعر خود بدانم…
پژمان بختیاری نخستین بار در دشتک بختیاری به مکتبخانه می رود و نزد «ملاعلی بنده بهرامی» به تحصیل علم مشغول می شود «مکتبخانه ما مسجدی تاریک بود که چنار بسیار عظیم و چند صد ساله ای بر آن سایه می افکند.«ملاعلی بنده» استاد مکتب ما بود و تمام دختران و پسران «دشتکی» در محضرش درس می خواندند.».۲ وی پس از چند سال به تهران برمی گردد و تحصیلات خود را ابتدا در مدرسه «اشرف» سپس در مدرسه فرانسوی «سن لویی» ادامه می دهد. در این مدرسه با «نیما یوشیج» همدرس بود. پدرش اگر چه به زندگی وی چندان توجهی نداشت اما نسبت به درس خواندن او اهتمام خاص داشت. در سن ده سالگی پدر را از دست می دهد علیمرادخان قبل از مرگ سرپرستی وی را به علیقلی خان سردار اسعد بختیاری محول می کند و ثروت قابل توجه خود را در تهران در اختیار او می گذارد مشروط بر آنکه پژمان را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد. اما این امر با بی توجهی تحقق نمی یابد. سردار اسعد کمی بعد بیمار و فلج می شود.
حسین پژمان بختیاری، شاعر بزرگ معاصر و محقق و مترجم چهارم آبانماه۱ سال ۱۲۷۹ هجری شمسی در محله حسن آباد تهران به دنیا آمد. اما زادگاه اصلی و سرزمین پدری وی «دشتک بختیاری» است که در ۸۵ کیلومتری مرکز استان چهارمحال بختیاری، در دامنه کوهساران بلند، منتهی به «زردکوه بختیاری» و در کنار سرچشمه های اصلی «رود کارون» واقع است.
پدرش،«علیمرادخان میرپنج» از سلسله معروف خوانین بختیاری، و از سرداران دوران مشروطه بود که در دشتک سکونت داشت و در اواخر قاجاریه، به منظور تصدی مناصب نظامی به تهران می رود و در دستگاه مظفر الدین شاه صاحب عنوان لشگری میرپنج (سرتیپ) می شود. وی در دوران مشروطیت به همراه خواهرزاده ی خود، علیقلی خان سردار اسعد بختیاری (ازسران بزرگ مشروطیت) در مبارزات مشروطه نقش فعالی داشت. علیمرادخان که قبلا” در دشتک ازدواج کرده بود، در زمان اقامت در تهران نیز با دختری جوان از خاندانی مشهور ازدواج می کند، که از نوادگان قائم مقام فراهانی (وزیر مشهور دوره ی قاجاریه) بود. پژمان ثمره ی این ازدواج است.
مادر پژمان «عالمتاج قائم مقامی متخلص به ژاله» از شاعران نامدار اواخر قاجاریه و از سلسله شریف سادات بود که اشعار زیبا و پر خروش وی در باب حقوق زن معروف است. این وصلت نامتناسب به دلیل فاصله ی سنی و ناسازگاری اندکی بعد به جدایی انجامید. و پژمان که نوزادی بیش نبود در رنج و آوارگی به زندگی خود ادامه می دهد در چنین شرایطی پیرمردی از اهالی دشتک به نام «کاکا اواسعلی» که از ملازمان علیمرادخان بود، از پژمان مواظبت و نگهداری می کند (بعدها در سن ۲۷ سالگی دوباره مادر را می بیند و با وی زندگی می کند) از سن سه سالگی به بعد پدرش اصرار داشت که به وی خواندن و نوشتن و بویژه قرآن بیاموزد و در این راه سخت گیری می کند. علیمرادخان که در آن دوران به دلیل جنگ های بعد از مشروطه فرمانده بخشی از قشون بختیاری در آذربایجان بود، نمی توانست در کنار وی باشد، بنابر این پژمان را در حدود سال ۱۲۸۵ هـش. در معیت برادر و خواهرش و چهل نفر سوار بختیاری به دشتک بختیاری (زادگاه خود) می فرستد.
پژمان درشرح زندگینامه ی خود،که در مقدمه ی «خاشاک» و دیوان اشعار آمده است به این سفر اشاره می کند و به توصیف از زندگی در دشتک و مناظر زیبای آن (در بیش از یکصد سال قبل) می پردازد: «چند روز بعد به «دشتک» رسیدیم این قریه زادگاه اعضای خاندان ما بود که در پشت رشته مرتفع «زردکوه» بر کنار شعبه ی اصلی «کارون» جای داشت». پژمان در دشتک زندگی تازه و سرشار از شادی و شور را تجربه می کند. در آنجا اسب سواری، تیراندازی و فنون رزم را فرا می گیرد. زندگی در دامان طبیعت زیبا و مناظر دل انگیز اطراف دشتک، برای او شگفت انگیز و اثرگذار بود تا جائی که آن را سرآغاز تحولات روحی و الهام بخش زندگی شاعرانه ی خود می داند: «دیدن و بهره بردن از آن همه چیزهای زیبا از آن همه کوه و بیشه و دشت و صحرا از آن زندگی بی تکلف برای من و روح من عوالم تازه ای به وجود می آورد و افکار کودکانه ی مرا دچار تشنجها و هیجانهای بی سابقه ای می ساخت». محیط آرام و شاعرانه منطقه دشتک بختیاری با طبیعت زیبا و کوهساران بلند و باشکوه به تدریج الهام بخش افکار و اندیشه های شاعرانه ی او می گردد: «در آن مدت و این سفر، چیزهائی دیدم که می توانم آنها را محرک اصلی شعر خود بدانم…
پژمان بختیاری نخستین بار در دشتک بختیاری به مکتبخانه می رود و نزد «ملاعلی بنده بهرامی» به تحصیل علم مشغول می شود «مکتبخانه ما مسجدی تاریک بود که چنار بسیار عظیم و چند صد ساله ای بر آن سایه می افکند.«ملاعلی بنده» استاد مکتب ما بود و تمام دختران و پسران «دشتکی» در محضرش درس می خواندند.».۲ وی پس از چند سال به تهران برمی گردد و تحصیلات خود را ابتدا در مدرسه «اشرف» سپس در مدرسه فرانسوی «سن لویی» ادامه می دهد. در این مدرسه با «نیما یوشیج» همدرس بود. پدرش اگر چه به زندگی وی چندان توجهی نداشت اما نسبت به درس خواندن او اهتمام خاص داشت. در سن ده سالگی پدر را از دست می دهد علیمرادخان قبل از مرگ سرپرستی وی را به علیقلی خان سردار اسعد بختیاری محول می کند و ثروت قابل توجه خود را در تهران در اختیار او می گذارد مشروط بر آنکه پژمان را برای ادامه تحصیل به اروپا بفرستد. اما این امر با بی توجهی تحقق نمی یابد. سردار اسعد کمی بعد بیمار و فلج می شود.
یکی از زیباترین شعرهای این شاعر که توسط آواز خوانان مطرح ایرانی خوانده شدهاست آتش دل میباشد. تصنیف آتش دل (آتشی در سینه دارم) اولین بار با صدای قمرالملوک وزیری و آهنگ سازی مرتضی نی داود در مایهٔ دشتی خوانده شد. این تصنیف بعدها توسط خوانندگان دیگری همچون صدیق تعریف و همایون شجریان و سالار عقیلی و مهدیه محمدخانی و گروه پالت بازخوانی شد. متن کامل شعر:
آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن که از غماَت جان میسپارم بیش از این من طاقتِ هجران ندارم
کِی نَهی بر سرم پای اِی پَری، از وفاداری؟ شد تمام اشک من، بس در غمت کردهام زاری
نوگلی زیبا بُوَد حُسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مِهربانی
ناپسندیده بُوَد دل شکستن رشتهٔ اُلفت و یاری گسستن
کِی کنی اِی پَری، تَرکِ ستمگری میفکنی نظری آخر به چشمِ ژاله بارم
گر چه نازِ دلبران دل تازه دارد ناز هم بر دل من اندازه دارد!
حیف اگر ترحمی نمیکنی بر حال زارم جز دَمی که بگذرد از چاره کارم
دانمات که بر سرم گذر کنی به رحمت اما آن زمان که بَرکِشد گیاهِ غم سر از مزارم
از نظرهای تو بی مهری عیان است جان گداز است و نظر که آرام جان است
سیل اشکم با زبان بی زبانی با تو گوید
آتشی در سینه دارم جاودانی عمر من مرگی است نامش زندگانی
رحمتی کن که از غماَت جان میسپارم بیش از این من طاقتِ هجران ندارم
کِی نَهی بر سرم پای اِی پَری، از وفاداری؟ شد تمام اشک من، بس در غمت کردهام زاری
نوگلی زیبا بُوَد حُسن و جوانی عطر آن گل رحمت است و مِهربانی
ناپسندیده بُوَد دل شکستن رشتهٔ اُلفت و یاری گسستن
کِی کنی اِی پَری، تَرکِ ستمگری میفکنی نظری آخر به چشمِ ژاله بارم
گر چه نازِ دلبران دل تازه دارد ناز هم بر دل من اندازه دارد!
حیف اگر ترحمی نمیکنی بر حال زارم جز دَمی که بگذرد از چاره کارم
دانمات که بر سرم گذر کنی به رحمت اما آن زمان که بَرکِشد گیاهِ غم سر از مزارم
از نظرهای تو بی مهری عیان است جان گداز است و نظر که آرام جان است
سیل اشکم با زبان بی زبانی با تو گوید
زبان پارسی از فردوسی نامه
گر آگاهی از دوره ی باستان
شوی خود بر این گفته همداستان
که پیوند هر کشور است از زبان
زبان در تن ملک باشد چو جان
زبان است مایه ی برازندگی
برازندگی میوه ی زندگی
چرا شد زبان نیاکان ز دست
ز آزادگی دیده باید ببست
زبان گر برون شد ز همخانگی
کشد کار خویشان به بیگانگی
زبان است پیوند همکشوران
درود خدا بر زبان پروران
چو تازی زبان گرم بازار شد
زبان نیاکان ما خوار شد
پژمان بختیاری
گر آگاهی از دوره ی باستان
شوی خود بر این گفته همداستان
که پیوند هر کشور است از زبان
زبان در تن ملک باشد چو جان
زبان است مایه ی برازندگی
برازندگی میوه ی زندگی
چرا شد زبان نیاکان ز دست
ز آزادگی دیده باید ببست
زبان گر برون شد ز همخانگی
کشد کار خویشان به بیگانگی
زبان است پیوند همکشوران
درود خدا بر زبان پروران
چو تازی زبان گرم بازار شد
زبان نیاکان ما خوار شد
پژمان بختیاری
شهریار، از جمله سرایندگانی است که شعر را محلی نیک برای بیان این تفکرات تأمل گونه و نصیحت آموز دانسته، و بسیاری از مواعظ اخلاقی، تربیتی را در قالبهای گوناگون شعری (به ویژه در قطعات، رباعیات و دوبیتیها) بیان میکند. مخاطب این افکار و مفاهیم نیز نوع بشر و انسان در طول تاریخ است نه خطابی شخصی و منحصر به فرد.
سریال شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوههایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شدهاست، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکه دوم سیما به نمایش درآمد که اعتراض دختر شهریار، «مریم بهجت تبریزی» به همراه داشت مبنی بر اینکه «نود درصد سریال شهریار ساختگی است»، اما پسر شهریار «هادی بهجت تبریزی» معتقد است: «این سریال در کلیات هیچ مشکلی نداشت و در جزئیات هم دست هنرمند باز است که تغییراتی را بهوجود آورد تا مجموعه برای مخاطب جذابیت داشته باشد».
شهریار اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد.
سریال شهریار که به کارگردانی کمال تبریزی در سال ۱۳۸۴ ساخته شده و در آن جلوههایی از زندگی این شاعر به تصویر کشیده شدهاست، در سال ۱۳۸۶ از طریق شبکه دوم سیما به نمایش درآمد که اعتراض دختر شهریار، «مریم بهجت تبریزی» به همراه داشت مبنی بر اینکه «نود درصد سریال شهریار ساختگی است»، اما پسر شهریار «هادی بهجت تبریزی» معتقد است: «این سریال در کلیات هیچ مشکلی نداشت و در جزئیات هم دست هنرمند باز است که تغییراتی را بهوجود آورد تا مجموعه برای مخاطب جذابیت داشته باشد».
شهریار اولین دفتر شعر خود را در سال ۱۳۱۰ با مقدمه ملک الشعرای بهار، سعید نفیسی و پژمان بختیاری منتشر کرد.
Forwarded from Alireza ghiameh
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم /
از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت
اوحدی مراغه ای
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
بیرون رو، ای خیال پراکنده، از دلم /
از دیگری مگوی، که این خانه او گرفت
اوحدی مراغه ای
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
بختیاری
به پیرامن کوهساری بلند
دیاری است پر مایه و ارجمند
ده و بیشه و دشت و آب روان
زمینی چو خورشید روشن روان
گرانبار کوهی بلند اختری
سپهرافسری ایزدی گوهری
زیک سو به ماهی فروهشته یال
وزان سوی بر ماه گسترده بال
همانا که آن مرز مینو سرشت
بود لختی از خاک خرّم بهشت
گریبانش از گوهر آکنده است
عبیرش به دامان پراکنده است
در آن سرزمین کرده جای نشست
نژادی جوانمرد و «ایران پرست»
دلیر و گرانست و پولاد خای
سرافراز و بانام و جنگ آزمای
گه آشتی آب آتش نورد
چو دریای آتش به گاه نبرد
سواران شیرافکن و پیلتن
پدر بر پدر گرّد و شمشیر زن
همه از در فرّ فرماندهی
پدید آور روزگار بهی
گروهی چو خورشید روشن گرا
تباری چو خورشید روشن تو را
به پیرامن کوهساری بلند
دیاری است پر مایه و ارجمند
ده و بیشه و دشت و آب روان
زمینی چو خورشید روشن روان
گرانبار کوهی بلند اختری
سپهرافسری ایزدی گوهری
زیک سو به ماهی فروهشته یال
وزان سوی بر ماه گسترده بال
همانا که آن مرز مینو سرشت
بود لختی از خاک خرّم بهشت
گریبانش از گوهر آکنده است
عبیرش به دامان پراکنده است
در آن سرزمین کرده جای نشست
نژادی جوانمرد و «ایران پرست»
دلیر و گرانست و پولاد خای
سرافراز و بانام و جنگ آزمای
گه آشتی آب آتش نورد
چو دریای آتش به گاه نبرد
سواران شیرافکن و پیلتن
پدر بر پدر گرّد و شمشیر زن
همه از در فرّ فرماندهی
پدید آور روزگار بهی
گروهی چو خورشید روشن گرا
تباری چو خورشید روشن تو را
Forwarded from Alireza ghiameh
✨🍃🍂🌺🍃🍂🍀🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
باریک تر ز موی سؤالیست در دلم /
شیرینتر از لب تو نگوید کسی جواب
رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد /
در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟
اوحدی مراغهای
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃
🍃🍂🍀🍃🍂
🍂🌺🍂
🍀 🍂
🌺
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
باریک تر ز موی سؤالیست در دلم /
شیرینتر از لب تو نگوید کسی جواب
رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد /
در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟
اوحدی مراغهای
🍀
🌺🍂
🍂🍀🍂
🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🍀🍃🍂🌺🍃