موج صدا اگر چه فراموش لحظه هاست
شب تا سحر صدای تو در گوش لحظه هاست
دریاب لحظه را که به تاراج می رود!
تابوت عمر ماست که بر دوش لحظه هاست
ای عشق، بی حضور تو هر لحظه بگذرد
چون روز های رفته، فراموش لحظه هاست
#بهمن_رافعی_بروجنی
#شبتون_پرستاره
شب تا سحر صدای تو در گوش لحظه هاست
دریاب لحظه را که به تاراج می رود!
تابوت عمر ماست که بر دوش لحظه هاست
ای عشق، بی حضور تو هر لحظه بگذرد
چون روز های رفته، فراموش لحظه هاست
#بهمن_رافعی_بروجنی
#شبتون_پرستاره
ضیافتی که در آنجا توانگران باشند
شکنجه ای است فقیران بی بضاعت را
درین زمان که عقیم است جمله صحبت ها
کناره گیر و غنیمت شمار عزلت را
اگر قدم نتوانی ز بزم خلق کشید
به گوش جان بشنو صائب این نصیحت را
جناب صائب تبریزی
شکنجه ای است فقیران بی بضاعت را
درین زمان که عقیم است جمله صحبت ها
کناره گیر و غنیمت شمار عزلت را
اگر قدم نتوانی ز بزم خلق کشید
به گوش جان بشنو صائب این نصیحت را
جناب صائب تبریزی
درویشی که بسیار فقیر بود و در زمستان لباس و غذا نداشت. هر روز در شهر هرات غلامان حاکم شهر را میدید که جامههای زیبا و گران قیمت بر تن دارند و کمربندهای ابریشمین بر کمر میبندند.
روزی با جسارت رو به آسمان کرد و گفت خدایا! بنده نوازی را از رئیس بخشنده شهر ما یاد بگیر. ما هم بنده تو هستیم.
زمان گذشت و روزی شاه خواجه را دستگیر کرد و دست و پایش را بست.
میخواست ببیند طلاها را چه کرده است؟ هرچه از غلامان میپرسید آنها چیزی نمیگفتند. یک ماه غلامان را شکنجه کرد و میگفت بگویید خزانه طلا و پول حاکم کجاست؟ اگر نگویید گلویتان را میبرم و زبانتان را از گلویتان بیرون میکشم.
اما غلامان شب و روز شکنجه را تحمل میکردند و هیچ نمیگفتند. شاه آنها را پاره پاره کرد ولی هیچ یک لب به سخن باز نکردند و راز خواجه را فاش نکردند.
شبی درویش در خواب صدایی شنید که میگفت: ای مرد! بندگی و اطاعت را از این غلامان یاد بگیر.
📚مثنوى معنوى، مولانا جلال الدّين
روزی با جسارت رو به آسمان کرد و گفت خدایا! بنده نوازی را از رئیس بخشنده شهر ما یاد بگیر. ما هم بنده تو هستیم.
زمان گذشت و روزی شاه خواجه را دستگیر کرد و دست و پایش را بست.
میخواست ببیند طلاها را چه کرده است؟ هرچه از غلامان میپرسید آنها چیزی نمیگفتند. یک ماه غلامان را شکنجه کرد و میگفت بگویید خزانه طلا و پول حاکم کجاست؟ اگر نگویید گلویتان را میبرم و زبانتان را از گلویتان بیرون میکشم.
اما غلامان شب و روز شکنجه را تحمل میکردند و هیچ نمیگفتند. شاه آنها را پاره پاره کرد ولی هیچ یک لب به سخن باز نکردند و راز خواجه را فاش نکردند.
شبی درویش در خواب صدایی شنید که میگفت: ای مرد! بندگی و اطاعت را از این غلامان یاد بگیر.
📚مثنوى معنوى، مولانا جلال الدّين
در فقر فقیر باش و در صفوت صاف
با فقر و صفا درآ تو در کار مصاف
گر خصم تو صد تیغ برآرد ز غلاف
چون هیچ نبیند نزند زخم گزاف
#حضرت_عشق_مولانا
با فقر و صفا درآ تو در کار مصاف
گر خصم تو صد تیغ برآرد ز غلاف
چون هیچ نبیند نزند زخم گزاف
#حضرت_عشق_مولانا
من
مست به واژگانت شده ام
مخمور دوچشم و
دیدگانت شده ام
گر جان بدهی
به ما و جانم گیری
صد بار دگر
فدای جانت شده ام
#هما_کشتگر
مست به واژگانت شده ام
مخمور دوچشم و
دیدگانت شده ام
گر جان بدهی
به ما و جانم گیری
صد بار دگر
فدای جانت شده ام
#هما_کشتگر
من که با صاعقهای میشکنم داس چرا؟
بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟
خودِ بارانم و تو پاکترم میخواهی!
آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟
خستهام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا
شدهام عاشق یک آینهنشناس چرا؟
گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی
لک شده دست تو از شاخهی گیلاس چرا؟
از درختان دلم عشق بچین، نوبری است
فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟
#اخوان_ثالث
بر دل از جور شما این همه آماس چرا؟
خودِ بارانم و تو پاکترم میخواهی!
آب را غسل نده، این همه وسواس چرا؟
خستهام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا
شدهام عاشق یک آینهنشناس چرا؟
گفته بودی که تماشاگر باغ دلمی
لک شده دست تو از شاخهی گیلاس چرا؟
از درختان دلم عشق بچین، نوبری است
فرصتی نیست بیا، کشتن احساس چرا؟
#اخوان_ثالث
تصنیف "بس کن ای دل" (بیات ترک)
صدیق تعریف، کیوان ساکت، اردشیر کامکار، ارژنگ کامکار
"بس کن ای دل"
آواز: #صدیق_تعریف
آهنگساز: #مرتضی_نی_داوود
مایه #بیات_ترک
شعر: #پژمان_بختیاری
از آلبوم ماه بانو
بس کن ایدل آه و زاری
آه دلخستگان را ثمر نیست
گریه تا کی، ناله تا چند
ناله عاشقان را ثمر نیست
از گذشته یاد کن، یاد
تـا نماید خاطرت شاد
کـز پی شام هجران سحر نیست
یاد از آن شب که با دوست
در چمن در پـی دوست
فارغ از غم بـودیـم بـر لب جـو
عـشـق او در دل مـن
مـهـر مـن در دل او، دل او
از جـهـان وارسـتـه
جان بـه جان پیوسته
لب ز گفتن بسته، دل سخن گـو
عشق من جاودانی است
مـاه من آسمـانی است
کاین چنین زیبایی در بشر نیست...
آواز: #صدیق_تعریف
آهنگساز: #مرتضی_نی_داوود
مایه #بیات_ترک
شعر: #پژمان_بختیاری
از آلبوم ماه بانو
بس کن ایدل آه و زاری
آه دلخستگان را ثمر نیست
گریه تا کی، ناله تا چند
ناله عاشقان را ثمر نیست
از گذشته یاد کن، یاد
تـا نماید خاطرت شاد
کـز پی شام هجران سحر نیست
یاد از آن شب که با دوست
در چمن در پـی دوست
فارغ از غم بـودیـم بـر لب جـو
عـشـق او در دل مـن
مـهـر مـن در دل او، دل او
از جـهـان وارسـتـه
جان بـه جان پیوسته
لب ز گفتن بسته، دل سخن گـو
عشق من جاودانی است
مـاه من آسمـانی است
کاین چنین زیبایی در بشر نیست...
گلهای تازه 129
ایرج
گلهای تازه
برنامه شماره 129 (بیات ترک)
اساتید:
#ایرج
#اسدالله_ملک
#محمدحیدری
#جهانگیر_ملک
شعر: #پژمان_بختیاری
دیوانه ی محبت جانانه ام هنوز
دست از دلم بدار ، که دیوانه ام هنوز
عمری به گرد شمع جمال تو گشته ام
آتش ندیده دامن پروانه ام هنوز...
برنامه شماره 129 (بیات ترک)
اساتید:
#ایرج
#اسدالله_ملک
#محمدحیدری
#جهانگیر_ملک
شعر: #پژمان_بختیاری
دیوانه ی محبت جانانه ام هنوز
دست از دلم بدار ، که دیوانه ام هنوز
عمری به گرد شمع جمال تو گشته ام
آتش ندیده دامن پروانه ام هنوز...
غزلی از حضرت مولانا
برآ ای صبح...
اگر سرمست اگر مخمور باشم
مَهِل کز مجلسِ تو دور باشم
رخم از قبلهٔ جان نور گیرد
چو با یادِ تو اندر گور باشم
قرارم کی بُوَد؟ خود در تگِ گور
چو بر دَمگاه نَفْخِ صور باشم
شوم شیرین ز لطفِ گوهرِ تو
اگر چون بحر تلخ و شور باشم
اگر غم، همچو شب، عالم بگیرد
برآ ای صبح تا منصور باشم
تویی روز و منم استارهٔ روز
عجب نَبْوَد اگر مشهور باشم
به من شادند جمله یْ روزجویان
چو پیشاهنگِ چون تو نور باشم
خمُش کردم ولیکن عشق خواهد
که پیشِ زخمه اش طنبور باشم
برآ ای صبح...
اگر سرمست اگر مخمور باشم
مَهِل کز مجلسِ تو دور باشم
رخم از قبلهٔ جان نور گیرد
چو با یادِ تو اندر گور باشم
قرارم کی بُوَد؟ خود در تگِ گور
چو بر دَمگاه نَفْخِ صور باشم
شوم شیرین ز لطفِ گوهرِ تو
اگر چون بحر تلخ و شور باشم
اگر غم، همچو شب، عالم بگیرد
برآ ای صبح تا منصور باشم
تویی روز و منم استارهٔ روز
عجب نَبْوَد اگر مشهور باشم
به من شادند جمله یْ روزجویان
چو پیشاهنگِ چون تو نور باشم
خمُش کردم ولیکن عشق خواهد
که پیشِ زخمه اش طنبور باشم
@MouseighiGolha
گلهای تازه برنامه شماره 162
گلهای تازه ۱۶۲
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
🎤استاد شجریان
خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
🎤استاد شجریان
کجایی نازنین یارم ؟ ببینی حال بیمارم
طبیبان یک به یک گفتن به درد تو گرفتارم
نه درمان میشود دردم نه جانی در بدن دارم
هم آغوش غمم هرشب،چه مهمانیست که من دارم؟
شدم رسوا و سرگردان میان شهر غم دیده
بیا امشب به بالینم که مجنون تو رنجیده
اگر آمد به بالینم آن لیلای سرگردان
بگوییدش همین امشب دل من را برگردان
بگوییدش دلم دیگر به دنیا برنمیگردد
به این باغ ستم دیده قناری بر نمیگرد....
مولانا
طبیبان یک به یک گفتن به درد تو گرفتارم
نه درمان میشود دردم نه جانی در بدن دارم
هم آغوش غمم هرشب،چه مهمانیست که من دارم؟
شدم رسوا و سرگردان میان شهر غم دیده
بیا امشب به بالینم که مجنون تو رنجیده
اگر آمد به بالینم آن لیلای سرگردان
بگوییدش همین امشب دل من را برگردان
بگوییدش دلم دیگر به دنیا برنمیگردد
به این باغ ستم دیده قناری بر نمیگرد....
مولانا
همراه آفتاب
بيدار مىشوم
باران صبحگاهى
همبسترم زمين را
با يك پشنگ آب
از خواب بيدار کرده است
اى روح تازهى خاک
اى پاک!
اى صبح تابناک!
سلام
#حسین_منزوی
بيدار مىشوم
باران صبحگاهى
همبسترم زمين را
با يك پشنگ آب
از خواب بيدار کرده است
اى روح تازهى خاک
اى پاک!
اى صبح تابناک!
سلام
#حسین_منزوی
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم
تو را نمی دهم از دست ، تا توان دارم
سری به مستی نیلوفران صحرایی
دلی به روشنی باغ ارغوان دارم
اگرچه مرده ای ، ای عشق ! نعش نامت را
هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم
چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم
کز این کبود نفس گیر در امان دارم ؟
میان سینه ی من آتشی است چون فانوس
اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم
#عبدالجبار_کاکایی
تو را نمی دهم از دست ، تا توان دارم
سری به مستی نیلوفران صحرایی
دلی به روشنی باغ ارغوان دارم
اگرچه مرده ای ، ای عشق ! نعش نامت را
هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم
چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم
کز این کبود نفس گیر در امان دارم ؟
میان سینه ی من آتشی است چون فانوس
اگرچه خواستم این شعله را نهان دارم
#عبدالجبار_کاکایی
Jade (Instrumental)
Shadmehr Aghili
شادمهر عقیلی- جاده (موزیک بدون کلام)
Khorshid Khanoom [www.CAmusic.ir]
Habib [www.CAmusic.ir]
🔺حبیب
خورشید خانوم
بودنت زیباست
مثل تابیدن آفتاب
بر ساقههای تُرد بابونه ،
بر تن درخت ایستاده بر من ،
ماه در آغوش تو به خواب میرود ،
خورشید با چشمهای تو بیدار میشود ...
#عباس_معروفی
خورشید خانوم
بودنت زیباست
مثل تابیدن آفتاب
بر ساقههای تُرد بابونه ،
بر تن درخت ایستاده بر من ،
ماه در آغوش تو به خواب میرود ،
خورشید با چشمهای تو بیدار میشود ...
#عباس_معروفی