هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد و از سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من و از دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود
#حافظ
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت
به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سر نکشد و از سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من و از دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است
درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان
دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود
#حافظ
حتی نمی خواهم نشانم را بگیرید
جای نشان ای کاش جانم را بگیرید
حرفی درون سینه ام هست و چه بهتر
با مشته گل راه دهانم را بگیرید
من شاعرم اما ندارد هیچ سودی
من سوختم! لطفا زبانم را بگیرید
دل را امانت دادم و حالا که دیگر
بر باد رفته آشیانم را بگیرید
می خواهم از امروز بد باشم٬ بیایید
آن قلب خوب و مهربانم را بگیرید
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
جای نشان ای کاش جانم را بگیرید
حرفی درون سینه ام هست و چه بهتر
با مشته گل راه دهانم را بگیرید
من شاعرم اما ندارد هیچ سودی
من سوختم! لطفا زبانم را بگیرید
دل را امانت دادم و حالا که دیگر
بر باد رفته آشیانم را بگیرید
می خواهم از امروز بد باشم٬ بیایید
آن قلب خوب و مهربانم را بگیرید
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
پند گفتن با جهول خوابناک
تخم افکندن بود در شوره خاک
پند دادن بر نادان خواب آلود، تخم در زمين شوره افشاندن است.
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو
تخم حکمت کم دهش ای پند گو
پارگى حماقت و نادانى رفو بر نمى دارد، اى نصيحت گو! در آن زمين دانه حكمت ميفشان.
دفتر چهارم
مثنوی معنوی مولوی
《برگرفته از نی نامه》
.
تخم افکندن بود در شوره خاک
پند دادن بر نادان خواب آلود، تخم در زمين شوره افشاندن است.
چاک حمق و جهل نپذیرد رفو
تخم حکمت کم دهش ای پند گو
پارگى حماقت و نادانى رفو بر نمى دارد، اى نصيحت گو! در آن زمين دانه حكمت ميفشان.
دفتر چهارم
مثنوی معنوی مولوی
《برگرفته از نی نامه》
.
برای با تو نشستن بهانه می خواهم
یکی دوتا غزل عاشقانه می خواهم
نه بحرهای طویل و نه وزن های غریب
که ساده مثل خودم یک ترانه می خواهم
تمام برگ و برم ریخت؛ من زمستانم!
بهار باش برایم! جوانه می خواهم
به آن نشان که هزار آیه خوانده ای از عشق
هزار آیه رها کن، نشانه می خواهم
شبیه موی خودم درهمم، پریشانم
برای تکیه به تو از تو شانه می خواهم
رها نکن به قفس اینچنین مرا، تنها
کبوتر توام و آب و دانه می خواهم
هجوم سرد نگاهی به آشیانم زد
دوباره گرمی یک آشیانه می خواهم
"دراین زمانه رفیقی که خالی از خلل است"
شبیه خواجه، ولی زیرکانه می خواهم
زبان به کام گرفتن از عشق، آسان نیست
من آتشی که بگیرد زبانه می خواهم
تو از کرانه عشقم کناره می گیری
و من دوباره تو را بی کرانه می خواهم
#مریم_مقدم
یکی دوتا غزل عاشقانه می خواهم
نه بحرهای طویل و نه وزن های غریب
که ساده مثل خودم یک ترانه می خواهم
تمام برگ و برم ریخت؛ من زمستانم!
بهار باش برایم! جوانه می خواهم
به آن نشان که هزار آیه خوانده ای از عشق
هزار آیه رها کن، نشانه می خواهم
شبیه موی خودم درهمم، پریشانم
برای تکیه به تو از تو شانه می خواهم
رها نکن به قفس اینچنین مرا، تنها
کبوتر توام و آب و دانه می خواهم
هجوم سرد نگاهی به آشیانم زد
دوباره گرمی یک آشیانه می خواهم
"دراین زمانه رفیقی که خالی از خلل است"
شبیه خواجه، ولی زیرکانه می خواهم
زبان به کام گرفتن از عشق، آسان نیست
من آتشی که بگیرد زبانه می خواهم
تو از کرانه عشقم کناره می گیری
و من دوباره تو را بی کرانه می خواهم
#مریم_مقدم
ای آنکه تو را یار نبودهاست و نباشد
بر طاعت تو نیست کسی جز تو مرا یار
در طاعت تو جان و تنم یار خرد گشت
توفیق تو بودهاست مرا یار و نگهدار
#ناصرخسرو
بر طاعت تو نیست کسی جز تو مرا یار
در طاعت تو جان و تنم یار خرد گشت
توفیق تو بودهاست مرا یار و نگهدار
#ناصرخسرو
امشبم کشت غمت، عشرت فردای تو خوش
کار خود کرد به من غمِ دل، غم های تو خوش
فرصتم نیست که در پای تو جان افشانم
بس که می آیدم از دیدن بالای تو خوش
#عرفی_شیرازی
کار خود کرد به من غمِ دل، غم های تو خوش
فرصتم نیست که در پای تو جان افشانم
بس که می آیدم از دیدن بالای تو خوش
#عرفی_شیرازی
بس سخت گرفتیم به آسان نرسیدیم
ماندیم در آغاز و به پایان نرسیدیم
صد وعده شنیدیم از این اهل تظاهر
عمریست خرابیم و به سامان نرسیدیم
ما تشنه دلان منتظر ابرِ بهاریم
بر آب نشستیم و به باران نرسیدیم
گردی ست بجا مانده از آن قافله سالار
هیهات، دویدیم و به یاران نرسیدیم
دردی ست در این سینه که مرهم نتوانیم
دیری ست دچاریم و به درمان نرسیدیم
صد سال در این بادیه سرگرم خداییم
ما زیره به دستیم وبه کرمان نرسیدیم...
#احمد_شاه_مسعود
ماندیم در آغاز و به پایان نرسیدیم
صد وعده شنیدیم از این اهل تظاهر
عمریست خرابیم و به سامان نرسیدیم
ما تشنه دلان منتظر ابرِ بهاریم
بر آب نشستیم و به باران نرسیدیم
گردی ست بجا مانده از آن قافله سالار
هیهات، دویدیم و به یاران نرسیدیم
دردی ست در این سینه که مرهم نتوانیم
دیری ست دچاریم و به درمان نرسیدیم
صد سال در این بادیه سرگرم خداییم
ما زیره به دستیم وبه کرمان نرسیدیم...
#احمد_شاه_مسعود
شب ز غم چون گذرانم
منِ تنها مانده؟
ای خوش آن ڪس ڪه شبش
تڪیه به پهلوی ڪسیست
#امیرخسرو_دهلوی
#شبتون_بخیر_وخوشی
منِ تنها مانده؟
ای خوش آن ڪس ڪه شبش
تڪیه به پهلوی ڪسیست
#امیرخسرو_دهلوی
#شبتون_بخیر_وخوشی
لب شیرین به لبت خورده در این آبادی
بیستون را بکنی یا نکنی فرهادی
تلخ و شیرین به تن هرز زمین چنگ زدی
گفته بودی که در این کوهکنی استادی
آتش عشق خرابات خودش را دارد
دل شیرین ببری یا نبری، آزادی
صحبت از عشق شد و خانه خرابیهایش
تو چه شیرین و چه فرهاد به دست بادی
مثل بیدی که تنش طعم تبر را خورده
کوه را کاه نمودی و از این دلشادی
عشق ای سیب هوس در سبد کال زمین
تو چه کردی که به دستان زمین افتادی
سوخت این عاشق بیچاره به جایی نرسید
آه شیرین چه بلا بود که دستش دادی!
#صفيه_قومنجانی
بیستون را بکنی یا نکنی فرهادی
تلخ و شیرین به تن هرز زمین چنگ زدی
گفته بودی که در این کوهکنی استادی
آتش عشق خرابات خودش را دارد
دل شیرین ببری یا نبری، آزادی
صحبت از عشق شد و خانه خرابیهایش
تو چه شیرین و چه فرهاد به دست بادی
مثل بیدی که تنش طعم تبر را خورده
کوه را کاه نمودی و از این دلشادی
عشق ای سیب هوس در سبد کال زمین
تو چه کردی که به دستان زمین افتادی
سوخت این عاشق بیچاره به جایی نرسید
آه شیرین چه بلا بود که دستش دادی!
#صفيه_قومنجانی
ببوی گل همه ساله چو بلبلم در باغ
که گل برنگ ز رخسار تو نشان دارد
چو گل ز پرده برون آمد و وصال رسید
ز بیم هجر که در پی بود فغان دارد
سیف فرغانی
که گل برنگ ز رخسار تو نشان دارد
چو گل ز پرده برون آمد و وصال رسید
ز بیم هجر که در پی بود فغان دارد
سیف فرغانی
غلام کویتی پور چنگ دل آهنگ دل
@z_m313
#گروه_عشق_و_عرفان_تقدیم_میکند
#تصنیف_عاشقانه_چنگ_دل
#با_صدای_کویتی_پور
چنگ دل آهنگ دلکش می زند
ناله عشق است و آتش می زند
قصه دل دلکش است و خواندنی است
تا ابد این عشق و این دل ماندنی است ...
#شبتون_پر_از_امید🙏
#تصنیف_عاشقانه_چنگ_دل
#با_صدای_کویتی_پور
چنگ دل آهنگ دلکش می زند
ناله عشق است و آتش می زند
قصه دل دلکش است و خواندنی است
تا ابد این عشق و این دل ماندنی است ...
#شبتون_پر_از_امید🙏
از عشق ندانم که کیم یا به که مانم
شوریده تنم عاشق و سرمست و جوانم
از بهر طلب کردن آن یار جفا جوی
دل سوخته پوینده شب و روز دوانم
با کس نتوانم که بگویم غم عشقش
نه نیز کسی داند این راز نهانم
ده سال فزونست که من فتنهٔ اویم
عمری سپری گشت من اندوه خورانم
از بس که همی جویم دیدار فلان را
ترسم که بدانند که من یار فلانم
از ناله که مینالم مانندهٔ نالم
وز مویه که میمویم چون موی نوانم
ای وای من ار من ز غم عشق بمیرم
وی وای من ار من به چنین حال بمانم
#سنایی
شوریده تنم عاشق و سرمست و جوانم
از بهر طلب کردن آن یار جفا جوی
دل سوخته پوینده شب و روز دوانم
با کس نتوانم که بگویم غم عشقش
نه نیز کسی داند این راز نهانم
ده سال فزونست که من فتنهٔ اویم
عمری سپری گشت من اندوه خورانم
از بس که همی جویم دیدار فلان را
ترسم که بدانند که من یار فلانم
از ناله که مینالم مانندهٔ نالم
وز مویه که میمویم چون موی نوانم
ای وای من ار من ز غم عشق بمیرم
وی وای من ار من به چنین حال بمانم
#سنایی
جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها از آدماند، چرا جملگی خَرند؟
دعوی کنند چه؟ که براهیم زادهایم!!
چون ژرف بنگری همه شاگردِ آزرند
خَوشّی کجاست اینجا؟ کاینجا برادران
از بهرِ لقمهای هم خصمِ برادرند
هان! تا از آن گروه نباشی که در جهان
چون گاو میخورند و چو گرگان همی درند
یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق
همسایگانِ من نه مسلمان نه کافرند!
#ناصر_خسرو_بخشی_از_قصیده
ـ ـ
جز آدمی نزاد ز آدم در این جهان
وینها از آدماند، چرا جملگی خَرند؟
دعوی کنند چه؟ که براهیم زادهایم!!
چون ژرف بنگری همه شاگردِ آزرند
خَوشّی کجاست اینجا؟ کاینجا برادران
از بهرِ لقمهای هم خصمِ برادرند
هان! تا از آن گروه نباشی که در جهان
چون گاو میخورند و چو گرگان همی درند
یا کافری به قاعده یا مؤمنی به حق
همسایگانِ من نه مسلمان نه کافرند!
#ناصر_خسرو_بخشی_از_قصیده
ـ ـ
چه شود اگر که بری ز دل همه دردهای نهانیم
به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم
نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی
تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم
ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم
ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من
نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم
بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین
نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم
#هاتف_اصفهانی
به کرشمههای نهانی و به تفقدات زبانیم
نه به ناز تکیه کند گلی نه به ناله دلشده بلبلی
تو اگر به طرف چمن دمی بنشینی و بنشانیم
ز غم تو خون دل ناتوان، ز جفات رفته ز تن توان
به لب است جان و تو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم
ز سحاب لطف تو گر نمی، برسد به نخل امید من
نه طمع ز ابر بهاری و نه زیان ز باد خزانیم
بودم چو رشحه دلی غمین، الم و فراق تو در کمین
نشوی به درد و الم قرین، گر از این الم برهانیم
#هاتف_اصفهانی
آگه نهای ز حالم ای جان و زندگانی
دردا که در فراقت میبگذرد جوانی
عمری همی گذارم روزی همی شمارم
روزی چنان که آید عمری چنانک دانی
هرگز ز من ندیدی یک روز بیوفایی
هرگز ز تو ندیدم یک روز مهربانی
در کار من نظر کن بر حال من ببخشای
تا چند بیوفایی تا کی ز بدگمانی
ای یار ناموافق رنجیست بینهایت
وی بخت نامساعد کاریست آسمانی
انوری
دردا که در فراقت میبگذرد جوانی
عمری همی گذارم روزی همی شمارم
روزی چنان که آید عمری چنانک دانی
هرگز ز من ندیدی یک روز بیوفایی
هرگز ز تو ندیدم یک روز مهربانی
در کار من نظر کن بر حال من ببخشای
تا چند بیوفایی تا کی ز بدگمانی
ای یار ناموافق رنجیست بینهایت
وی بخت نامساعد کاریست آسمانی
انوری