معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.1K photos
13K videos
3.25K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#موزیک_ویدیو زیبای: #بن_بست

خاطره کوچه قدیمی با صدای
جاودانه بی تکرار #داریوش

ایرج جنتی عطایی/بابک بیات




▫️
اگه کسی به تو لقب بدی داد،
لازم نیست بهت بربخوره!
این لقب به تو صدمه نمی زنه،
برعکس نشون میده که
خود گوینده
از لحاظ اخلاقی،
چقدر فقیره!

#هارپر_لی

‍‌
یـادم نکرد و شـاد ، حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او




دلشـاد باد آن که دلـــم شاد از او نگشت
وان گـل که یادِ مـن نکند یـــاد باد از او

#شهریار
#غزل


هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد
هر قطره ازو در دل، دریای دگر دارد

در حلقهء زلف او، دل راست عجب شوری
در سلسله دیوانه، غوغای دگر دارد

در سینهء خم هر چند، بی جوش نمی‌ باشد
در کاسهء سر ها می غوغای دگر دارد

نبضِ دلِ بیتابان، زین دست نمی‌ جنبد
این موجِ سبک جولان، دریای دگر دارد

در دایرهء امکان، این نشاه نمی‌ باشد
پیمانهء چشم او، صهبای دگر دارد

در شیشهء گردون نیست، کیفیتِ چشم او
این ساغر مرد افکن، مینای دگر دارد

شوخی که دلم خون کرد، از وعده خلافیها
فردای قیامت هم، فردای دگر دارد

ای خواجهء کوته بین، بیداد مکن چندین
کاین بندهء نافرمان، مولای دگر دارد

از گفتهٔ مولانا، مدهوش شدم #صائب
این ساغرِ روحانی، صهبای دگر دارد


#صائب_تبریزی
آری ! هر که وصل ما جوید و قرب ما خواهد ، ناچار است او را بار محنت کشیدن و شربت اندوه چشیدن.
آسـیـه زن فرعون همسایگی حق طلب کرد و قربت وی خواست . گفت : خداوندا در همسایگی تو حجره ای خواهم ، که در کوی دوست حجره نیکوست ، آری نیکوست ولکن بهای آن بس گرانست ، گر هر چیزی به زر فروشند ، این را به جان و دل فروشند ، آسـیـه گفت : باکی نیست وگر به جای جانی هزار جان بودی دریغ نیست . پس آسـیـه را چهار میخ کردند و در چشم وی میخ آهنین فروبردند و او در آن تعذیب میخندید و شادمانی همی کرد ...

#کشف_الاسرار
به لب داغ چو با خنده به مرهم زده ایم
طعن شادی به دل سوخته از غم زده ایم



دل به رسوایی ما خوش مکن ای عشق که ما
طبل ناموس تو بر بام دو عالم زده ایم



بزم مقصود بچینید کز آشوب جنون
صد ره این بزم فروچیده و برهم زده ایم



برو ای غیر که خاموش لبان می دانند
که بر این رشته گره بهر که محکم زده ایم



مژده ای زخم که ناموس کلیدش گم کرد
قفل الماس که ما بر در مرهم زده ایم



عرفی از بادهٔ غم نشإ ی شادی مطلب
این نه جامی است که در انجمن جم زده ایم

 

عرفی شیرازی

‎‌‌‌
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
دکتر_الهی_قمشه_ای

‎‌‌
Audio
شعر _ مولانا

خوانش دکتر سروش


‎‌
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود

حال من از اقبال تو فرخنده شود

وز غیر تو هر جا سخن آید به میان

خاطر به هـزار غم پراگنــده شود


#رودکی
@sedaybehesht
تصنیف بی همگان. شجریان
بی همگان بسر شود

استاد محمد رضا شجریان


بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود
گر ز ویرانْ آشیانی یاد میشد بد نمیشد
یا دلِ بی خانمانی شاد میشد بد نمیشد
رفته ایم از یاد یاران با گذشت روزگاران
گر ز ما وآن روزگاران یاد میشد بد نمیشد
گر به شادی خاطر آزردهٔ آزاد مردان
از غم دنیای دون آزاد میشد بد نمیشد
گنج در ویرانه پنهان داشتن سودی نبخشد
گر از آن ویرانه یی آباد میشد بد نمیشد
هر کسی را خسروآسا شور شیرینی است بر سر
گر به جانبازی یکی فرهاد میشد بد نمیشد
گَردِ اندوهی که بنشسته است بر آیینهٔ دل
از نسیمِ شوق اگر بر باد میشد بد نمیشد
تا که داد خویشتن گیرد ز صیّاد ستمگر
صید هم روزی اگر صیّاد میشد بد نمیشد
گونهٔ طفلِ سخن در مکتب اندیشه مشفق
سرخ اگر از سیلی استاد میشد بد نمیشد


#مشفق_کاشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من
الهی خون شوی ای دل! تو هم گشتی رقیب من

خیال خود به شبگردی، به زلفش دیدم و گفتم
رقیب من! چه می خواهی تو از جان حبیب من

نهیبی می زدم با دل که زلفت را نلرزاند
ندانستم که زلفت هم، بلرزد با نهیب من

خوشم من با تب عشقت، طبیب آمد جوابش کن
حبیبم! چشم بیمار تو بس باشد طبیب من

من از صبر و شکیبم شهریارا شهره ی آفاق
همه آفاق هم حیران از این صبر و شکیب من
.
شعر و صدای زیبای استاد شهریار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
نیست ممکن
هرکه مجنون شد
دگر عاقل شود

صائب تبریزی
فرامرز اصلانی _ اگه یه روز
@tanehayeghadimi
#فرامرز_اصلانی

اگه یه روز بری سفر
بری زپیشم بی خبر
اسیر رویاها می‌شم
دوباره باز تنهامی‌شم
#جان اگر خواهی
مَده تا می‌توانی ِل زِ دَست

دِل چو رَفت از دَست
غیر از #جان سپُردن #چارهِ نیست....

#هاتف_اصفهانی
هنوز ما را اهلیتِ گفت نیست
کاشکی اهلیت شنودن بودی

تمام گفتن می‌باید
و تمام شنوندن

بر دل‌ها مُهر است
بر زبان‌ها مُهر است
و بر گوش‌ها مُهر است.



#مقالات_شمس_تبریزی
" فضيلت نيكويى "

نيكى و خدمت به خلق و بر‌آوردن آرزو‌های مردمان و مقدم شمردن دیگران بر نفس خویشتن جزءِ شرايطى‌ست که برای رسیدن به مقام نیکویی لازم است، به‌خصوص اگر آدمی آنچه را که خود دوست می‌دارد و نیاز دارد به دیگران هدیه کند، مُهر و نشان نيكويى را خواهد يافت زيرا معلوم است كه نيكويى را بيش از خود دوست دارد و مقام نيكويى همين است كه آدمى فضيلت نيكويى را بيش از هر چيز طالب باشد و حتى نظر به پاداش و جزاى آن نداشته باشد و نفس آن نيكويى را از هر پاداش برتر داند.

برگرفته از كتاب " در صحبت قرآن "
به قلم حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن
شخصیّتِ انسان است که حالِ خوب یا بد در او ایجاد می‌کند. محیط البته که در احوالِ آدمی نقش دارد و مهّم است اما مهم‌تر از محیط، خودِ انسان است که چگونه سرشتی دارد. هستند کسانی که اگر در جایی چون بهشت هم زندگی کنند از آنجا لذّت نمی‌برند و گاه حتّی گِله و شکایت نیز می‌کنند و عیب‌جویی و ایرادگیری خویِ آنهاست. برعکس، کسانی هم هستند که در سخت‌ترین شرایط دچارِ شکستگی و ناامیدی نمی‌شوند و حتّی اندکی لب به شکایت نمی‌گشایند‌. مولانا از تمثیلِ یوسف در چاه استفاده می‌کند و می‌گوید یوسف همچون ماه بود امّا در چاهی تنگ و تاریک گرفتار آمده بود. گرچه محیطِ او بسیار عذاب‌آور بود؛ امّا شخصیّتِ یوسف همچون ماهی بود که پرتوِ آن بر محیطِ بد غلبه می‌کرد. این تنها محیط نیست که تعیین‌کنندهٔ احوالِ ماست بلکه نوعِ شخصیّت ما بیشترین سهم را در احوالِ ما دارد.

هر کجا که یوسفی باشد چو ماه
جنّت است، ارچه که باشد قعرِ چاه

مثنوی شریف
‍ دست های تو کلید صبح است
که سوی مشرق می چرخد
و سپیدی را
از پسِ نرده ی سایه روشن
به سوی پنجره ها می خواند

چشم های تو به دیوارِ بلندِ باغِ عشق
روزنِ سبزی ست
که من از آنجا در لحظه ی مشتاقی
به درون می خزم آهسته و
با دامنی از سیبِ سرخِ راز
باز می گردم
چشم های تو
پنجره های بلند ابدیت هستند...


منوچهر_آتشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من غلام قمرم
مولانا
باصدای #احمد_شاملو
موسیقی فرهاد فخرالدینی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نهایت حس زیبایی ...

خواستنش
تمنایِ هر رگ
بی‌آنکه در میان باشد
خواهشی حتی؟
نهایتِ عاشقی‌ست این؟
آن وعده‌ی دیدار

#احمد_شاملو