دلی که شیفته ی یارِ دلربا باشد
همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد
جفای دشمن و جور رقیب و طعنهٔ خلق
خوشست بر دل اگر دوست را وفا باشد
#سلمان_ساوجی
همیشه زار و پریشان و مبتلا باشد
جفای دشمن و جور رقیب و طعنهٔ خلق
خوشست بر دل اگر دوست را وفا باشد
#سلمان_ساوجی
تذکره الاولیاء ، ذکر بایزید بسطامی
نقل است که گفت: مردی در راه پیشم آمد. گفت: کجا میروی؟
گفتم: به حج. گفت: چه داری؟ گفتم: دویست درم. گفت: بیا به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گِردِ من در گرد که حج تو این است.
گفت: چنان کردم و بازگشتم.
و چون کار او بلند شد، سخن او در حوصلهی اهل ظاهر نمیگنجید. حاصل هفت بارش از بسطام بیرون کردند. شیخ میگفت: چه مرا بیرون کنید؟
گفتند: تو مردی بَدی. تو را بیرون میکنیم.
شیخ میگفت: نیکا شهرا! که بَدَش من باشم.
نقل است که گفت: مردی در راه پیشم آمد. گفت: کجا میروی؟
گفتم: به حج. گفت: چه داری؟ گفتم: دویست درم. گفت: بیا به من ده که صاحب عیالم و هفت بار گِردِ من در گرد که حج تو این است.
گفت: چنان کردم و بازگشتم.
و چون کار او بلند شد، سخن او در حوصلهی اهل ظاهر نمیگنجید. حاصل هفت بارش از بسطام بیرون کردند. شیخ میگفت: چه مرا بیرون کنید؟
گفتند: تو مردی بَدی. تو را بیرون میکنیم.
شیخ میگفت: نیکا شهرا! که بَدَش من باشم.
Sim Akhar-ZolFonoun
🔊 ̲B̲̲E̲̲S̲̲T̲💥A̲̲R̲̲C̲̲H̲̲I̲̲V̲̲E̲
سهتار: استاد جلال ذوالفنون
امشب از بوی اقاقی سرخوشم
وز شراب چشم ساقی سرخوشم
من خراب چشم مستت ساقیا
می بده قربان دستت ساقیا
امشب از بوی اقاقی سرخوشم
وز شراب چشم ساقی سرخوشم
من خراب چشم مستت ساقیا
می بده قربان دستت ساقیا
حق تعالی به بایزید گفت که : یا بایزید چه خواهی ؟
گفت : خواهم که نخواهم !
حضرت مولانا
فیه ما فیه
حق تعالی به بایزید گفت که : یا بایزید چه خواهی ؟
گفت : خواهم که نخواهم !
حضرت مولانا
فیه ما فیه
ای بسته بر تو زندگیم هر نفس مرو
دانی چو من برای توأم زنده پس مرو
ترک منِ شکسته دلِ خسته جان مکن
جایی که نیست بر تو مرا دسترس مرو
ای همنفس برای خدا لحظه یی بپای
تا واپسین نفس بکشم، یکنفس مرو
عشقِ مرا چنان تو به هر گوشه مشتری است
ناز تو را چو من نکشد هیچکس مرو
عمری به صحبت تو دلم خو گرفته، حال
این مرغ را فکنده به دام قفس مرو
#محمد_حسین_ساسان
دانی چو من برای توأم زنده پس مرو
ترک منِ شکسته دلِ خسته جان مکن
جایی که نیست بر تو مرا دسترس مرو
ای همنفس برای خدا لحظه یی بپای
تا واپسین نفس بکشم، یکنفس مرو
عشقِ مرا چنان تو به هر گوشه مشتری است
ناز تو را چو من نکشد هیچکس مرو
عمری به صحبت تو دلم خو گرفته، حال
این مرغ را فکنده به دام قفس مرو
#محمد_حسین_ساسان
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق، نامی برای تو نیست
شب و روز تصویر موعود من
در آیینه جز چشمهای تو نیست
تنِ جاده از رفتنت جان گرفت
رگ راه جز ردِّپای تو نیست
مزار تو بی مرز و بی انتهاست
تو پاكیّ و این خاك جای تو نیست
به آن زخمهای مقدّس قسم
كه جز زخم مرهم برای تو نیست
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق، نامی برای تو نیست
#قیصر_امین_پور
به جز عشق، نامی برای تو نیست
شب و روز تصویر موعود من
در آیینه جز چشمهای تو نیست
تنِ جاده از رفتنت جان گرفت
رگ راه جز ردِّپای تو نیست
مزار تو بی مرز و بی انتهاست
تو پاكیّ و این خاك جای تو نیست
به آن زخمهای مقدّس قسم
كه جز زخم مرهم برای تو نیست
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق، نامی برای تو نیست
#قیصر_امین_پور
يکي خرده بر شاه غزنين گرفت
که حسني ندارد اياز اي شگفت
گلي را که نه رنگ باشد نه بوي
غريب است سوداي بلبل بر اوي!
به محمود گفت اين حکايت کسي
بپيچيد از انديشه بر خود بسي
که عشق من اي خواجه بر خوي اوست
نه بر قد و بالاي نيکوي اوست
شنيدم که در تنگنايي شتر
بيفتاد و بشکست صندوق در
به يغما ملک آستين برفشاند
وزان جا بتعجيل مرکب براند
سواران پي در و مرجان شدند
ز سلطان به يغما پريشان شدند
نماند از وشاقان گردن فراز
کسي در قفاي ملک جز اياز
نگه کرد کاي دلبر پيچ پيچ
ز يغما چه آورده اي؟ گفت هيچ
من اندر قفاي تو مي تاختم
ز خدمت به نعمت نپرداختم
گرت قربتي هست در بارگاه
به خلعت مشو غافل از پادشاه
خلاف طريقت بود کاوليا
تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خويشي نه در بند دوست
تو را تا دهن باشد از حرص باز
نيايد به گوش دل از غيب راز
حقايق سرايي است آراسته
هوي و هوس گرد برخاسته
نبيني که جايي که برخاست گرد
نبيند نظر گرچه بيناست مرد
بوستان سعدی
که حسني ندارد اياز اي شگفت
گلي را که نه رنگ باشد نه بوي
غريب است سوداي بلبل بر اوي!
به محمود گفت اين حکايت کسي
بپيچيد از انديشه بر خود بسي
که عشق من اي خواجه بر خوي اوست
نه بر قد و بالاي نيکوي اوست
شنيدم که در تنگنايي شتر
بيفتاد و بشکست صندوق در
به يغما ملک آستين برفشاند
وزان جا بتعجيل مرکب براند
سواران پي در و مرجان شدند
ز سلطان به يغما پريشان شدند
نماند از وشاقان گردن فراز
کسي در قفاي ملک جز اياز
نگه کرد کاي دلبر پيچ پيچ
ز يغما چه آورده اي؟ گفت هيچ
من اندر قفاي تو مي تاختم
ز خدمت به نعمت نپرداختم
گرت قربتي هست در بارگاه
به خلعت مشو غافل از پادشاه
خلاف طريقت بود کاوليا
تمنا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خويشي نه در بند دوست
تو را تا دهن باشد از حرص باز
نيايد به گوش دل از غيب راز
حقايق سرايي است آراسته
هوي و هوس گرد برخاسته
نبيني که جايي که برخاست گرد
نبيند نظر گرچه بيناست مرد
بوستان سعدی
آهِ مظلوم تیرِ دِل دوزیست
که زِ شَستِ قضا رَها گردد
گر رسد بر نشان عجب نبُود
تیر از آن شست کی رَها گردد
#قاآنی_شیرازی
که زِ شَستِ قضا رَها گردد
گر رسد بر نشان عجب نبُود
تیر از آن شست کی رَها گردد
#قاآنی_شیرازی
در دلم جا کرد عشقش اختیار از من گرفت
چون مرا از من برون کرد اختیار آمد بدست
نیش مژگان در دلم چندی بحسرت میشکست
خار در دل کاشتم تا گلعذار آمد بدست
#فیض_کاشانی
چون مرا از من برون کرد اختیار آمد بدست
نیش مژگان در دلم چندی بحسرت میشکست
خار در دل کاشتم تا گلعذار آمد بدست
#فیض_کاشانی
نالم از دست تو ای ناله که تاثیر نکردی
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
#شهریار
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصیر نکردی
شرمسار توام ای دیده ازین گریه خونین
که شدی کور و تماشای رخش سیر نکردی
#شهریار
گویند برو تا برود صحبتت از دل
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
#سعدی
ترسم هوسم بیش کند بعد مسافت
آن را که دلارام دهد وعده کشتن
باید که ز مرگش نبود هیچ مخافت
#سعدی
بگذار بگریم من و بگذار بگریم
بگذار در این نیمه شب تار بگریم
در ماتم پژمردن گل های امیدم
بگذار که چون ابر به گلزار بگریم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش
بگذار بر این مرغ گرفتار بگریم
غمخوار من خسته بجز دیدهٔ من نیست
بگذار به غمخواری خود زار بگریم
او رفت و امید دل من دور شد از من
بگذار که در دوری دلدار بگریم
در ورطهٔ دیوانگیم می کشد این عشق
بگذار بر این عاقبت کار بگریم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد
بگذار بگریم من و بگذار بگریم
#مریم_ملک_ابراهیمی
بگذار در این نیمه شب تار بگریم
در ماتم پژمردن گل های امیدم
بگذار که چون ابر به گلزار بگریم
مرغ دل من پر زد و افتاد به دامش
بگذار بر این مرغ گرفتار بگریم
غمخوار من خسته بجز دیدهٔ من نیست
بگذار به غمخواری خود زار بگریم
او رفت و امید دل من دور شد از من
بگذار که در دوری دلدار بگریم
در ورطهٔ دیوانگیم می کشد این عشق
بگذار بر این عاقبت کار بگریم
او خنده زنان رفت و مرا اشک فشان کرد
بگذار بگریم من و بگذار بگریم
#مریم_ملک_ابراهیمی
از عالم معنی الفی بیرون تاخت که هر که آن الف را فهم کرد همه را فهم کرد، هر که این الف را فهم نکرد، هیچ فهم نکرد. طالبان چون بید می لرزند از برای فهم آن الف، اما برای طالبان سخن دراز کردند شرح حجاب هارا ، که هفتصدحجاب است از نور و هفتصد حجاب است از ظلمت، به حقیقت رهبری نکردند، رهزنی کردند بر قومی، ایشان را نومید کردند که ما این همه حجاب هارا کی بگذریم؟ همه حجاب ها یک حجاب است، چون آن یکی هیچ حجابی نیست،❗️ آن حجاب، این وجود است.❗️
#مقالات_شمس
#مقالات_شمس
شب از شبهای پاییزیست_پیربادیان
@bazmemusighi
"شب از شبهای پاییزیست"
شعر: #مهدی_اخوان_ثالث
دکلمه: #رضا_پیربادیان
شب از شبهای پاییزیست.
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شکآور،
ملول و خستهدل، گریان و طولانی.
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد،
و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی.
و اینک خیره در من مهربان بینم
که دست سرد و خیسش را
چو بالشتی سیه زیر سرم ـ بالین سوداها ـ گذارد شب
من این میگویم و دنباله دارد شب.
خموش و مهربان با من
به کردار پرستاری سیه پوشیده پیشاپیش، دل برکنده از بیمار،
نشسته در کنارم، اشک بارد شب.
من این میگویم و دنباله دارد شب.
شعر: #مهدی_اخوان_ثالث
دکلمه: #رضا_پیربادیان
شب از شبهای پاییزیست.
از آن همدرد و با من مهربان شبهای شکآور،
ملول و خستهدل، گریان و طولانی.
شبی که در گمانم من که آیا بر شبم گرید، چنین همدرد،
و یا بر بامدادم گرید، از من نیز پنهانی.
و اینک خیره در من مهربان بینم
که دست سرد و خیسش را
چو بالشتی سیه زیر سرم ـ بالین سوداها ـ گذارد شب
من این میگویم و دنباله دارد شب.
خموش و مهربان با من
به کردار پرستاری سیه پوشیده پیشاپیش، دل برکنده از بیمار،
نشسته در کنارم، اشک بارد شب.
من این میگویم و دنباله دارد شب.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا...
دستانمان خالیست ..
اما دلمان قرصه!
چون تو هستی!
به تو توکل میکنیم و
اطمینان داریم به قدرتت
دلخوشیم به بودنت
که تنهایمان نمیگذاری..
بیشتر از همیشه مراقبمان باش!
شبتون در پناه خدا
دستانمان خالیست ..
اما دلمان قرصه!
چون تو هستی!
به تو توکل میکنیم و
اطمینان داریم به قدرتت
دلخوشیم به بودنت
که تنهایمان نمیگذاری..
بیشتر از همیشه مراقبمان باش!
شبتون در پناه خدا
صبح دولت میدمد، کو جامِ
همچون آفتاب
فرصتی زین بِه، کجا باشد؟
بده جام شراب!
شاهد و مطرب به دست افشان
و مستان پایکوب
غمزهٔ ساقی زچشمِ مِیپرستان
بُرده خواب!
#حافظ
#صبحتون_بخیر_وشادی
همچون آفتاب
فرصتی زین بِه، کجا باشد؟
بده جام شراب!
شاهد و مطرب به دست افشان
و مستان پایکوب
غمزهٔ ساقی زچشمِ مِیپرستان
بُرده خواب!
#حافظ
#صبحتون_بخیر_وشادی