This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای درویش!
تمامت عالم همچون حقّه ئی است پر از افراد موجودات، و ازین موجودات هیچ چیز و هیچکـس را از خود و ازین حقّه خبر نیست، الا انسان کامل را،که ازخود وازین حقّه خبر دارد ودر ملک و ملکوت و جبروت هیچ چیز بروی پوشیده نمانده است؛ اشیا راکماهی و حکمت اشیا راکماهی میداند و مـیبینـد.
آدمیـان زبـده و خلاصۀکاینات اند و میوۀ درخت موجودات اند و انسان کامل زبده و خلاصۀ موجودات آدمیان است.
موجـودات جمله بیک بار در تحت نظر انسان کامل اند، هم بصورت و هم بمعنی ،
از جهت آنکه معراج ازین طرف است هم بصورت و هم بمعنی !
#انسان_کامل
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
تمامت عالم همچون حقّه ئی است پر از افراد موجودات، و ازین موجودات هیچ چیز و هیچکـس را از خود و ازین حقّه خبر نیست، الا انسان کامل را،که ازخود وازین حقّه خبر دارد ودر ملک و ملکوت و جبروت هیچ چیز بروی پوشیده نمانده است؛ اشیا راکماهی و حکمت اشیا راکماهی میداند و مـیبینـد.
آدمیـان زبـده و خلاصۀکاینات اند و میوۀ درخت موجودات اند و انسان کامل زبده و خلاصۀ موجودات آدمیان است.
موجـودات جمله بیک بار در تحت نظر انسان کامل اند، هم بصورت و هم بمعنی ،
از جهت آنکه معراج ازین طرف است هم بصورت و هم بمعنی !
#انسان_کامل
#شیخ_عزیزالدین_نسفی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر کبوتر می پرد در مذهبی
وین کبوتر جانب بی جانبی
ما نه مرغان هوا، نه خانگی
دانه ی ما دانه ی بی دانگی
#مولانا
وین کبوتر جانب بی جانبی
ما نه مرغان هوا، نه خانگی
دانه ی ما دانه ی بی دانگی
#مولانا
نیست ممکن که دل ما ز وفا برگردد
ما همانیم اگر یار همان است که بود
گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
دل ز داغت به همان مهر و نشان است که بود
#صائب_تبریزی
ما همانیم اگر یار همان است که بود
گرچه نگذاشت اثر عشق تو از نام و نشان
دل ز داغت به همان مهر و نشان است که بود
#صائب_تبریزی
چند باشم در امید و بیم وصل و هجر تو
دل مبر یا جان ببـــر ای دلنواز جان گداز
در فراق خود مسوزانم بده کامم ز وصل
رحــم کن بر زاریم جز تو ندارم چاره ساز
َ#فیض_کاشانی
دل مبر یا جان ببـــر ای دلنواز جان گداز
در فراق خود مسوزانم بده کامم ز وصل
رحــم کن بر زاریم جز تو ندارم چاره ساز
َ#فیض_کاشانی
همان که چشم تو را طرز دلربایی داد
دل مرا به نگاه تو آشنایی داد
چنان ز زلف تو مرغ دلم به دام افتاد
که گر بمیرد نتوانمش رهایی داد
َ#فروغی_بسطامی
دل مرا به نگاه تو آشنایی داد
چنان ز زلف تو مرغ دلم به دام افتاد
که گر بمیرد نتوانمش رهایی داد
َ#فروغی_بسطامی
چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم
برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی
کسی که دین و دل از کف به باد غارت زلفت
چو من نداده چه داند که غارت دل و دینی
َ#شهریار
برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی
کسی که دین و دل از کف به باد غارت زلفت
چو من نداده چه داند که غارت دل و دینی
َ#شهریار
مادرم می گفت:
خوبست پنجشنبه ها
در خانه بوی حلوا بپیچد
کودک که بودم می پرسیدم
مگر آنها به ما احتیاج دارند؟
میگفت: ما محتاجیم به دعای خیرشان
#شادی_روح_رفتگان،
#فاتحه_و_صلوات🥀🙏
خوبست پنجشنبه ها
در خانه بوی حلوا بپیچد
کودک که بودم می پرسیدم
مگر آنها به ما احتیاج دارند؟
میگفت: ما محتاجیم به دعای خیرشان
#شادی_روح_رفتگان،
#فاتحه_و_صلوات🥀🙏
شادیهای شما همان غمهای شماست که نقابش را برداشته است. و چاهی که خنده هایتان از آن می جوشد، همان است که از اشکهایتان پرشده است.
و چگونه جز این تواند بود؟ هرچه غم ژرفتر وجود شما را می کاود، گنجایشی فراختر برای شادی خواهید. داشت آیا سبوی شرابتان همان سوخته جانی نیست که، از کوره کوزه گران بیرون آمده است؟ وقتی شاد و خرم هستی به ژرفای قلبت نظر کن، تا ببینی که این قلب، همان است که تو را غمگین کرده بود. و هنگامی که غم بر تو چیره شده است، باز در قلب خود نگاه کن تا ببینی که، براستی در فراق آنچه قلبت را از شادی پر کرده بود، گریه می کنی بعضی گویند شادی از غم عظیمتر است. بعضی گویند چنین نیست، بلکه غم بر شادی چیرگی دارد. اما من با تو می گویم که غم و شادی از هم جدایی ناپذیرند. آنها با هم نزد تو می آیند و هنگامی که یکی از آن دو در کنارت نشسته است، بیاد آر که آن دیگری نیز در بستر تو به خواب رفته است. و همانا که تو چون دو کفه ترازو میان شادی و غم آویخته ای. و تنها هنگامی که به کلی تھی باشی، دو کفه در حال توازن کنار هم خواهند بود. اما وقتی که خزانه دار هستی، تو را برمی دارد تا زر و نقره خویش را بسنجد، در آن هنگام بناچار دو کفه غم و شادی تو بالا و پایین می رود. "
#جبران_خليل_جبران
و چگونه جز این تواند بود؟ هرچه غم ژرفتر وجود شما را می کاود، گنجایشی فراختر برای شادی خواهید. داشت آیا سبوی شرابتان همان سوخته جانی نیست که، از کوره کوزه گران بیرون آمده است؟ وقتی شاد و خرم هستی به ژرفای قلبت نظر کن، تا ببینی که این قلب، همان است که تو را غمگین کرده بود. و هنگامی که غم بر تو چیره شده است، باز در قلب خود نگاه کن تا ببینی که، براستی در فراق آنچه قلبت را از شادی پر کرده بود، گریه می کنی بعضی گویند شادی از غم عظیمتر است. بعضی گویند چنین نیست، بلکه غم بر شادی چیرگی دارد. اما من با تو می گویم که غم و شادی از هم جدایی ناپذیرند. آنها با هم نزد تو می آیند و هنگامی که یکی از آن دو در کنارت نشسته است، بیاد آر که آن دیگری نیز در بستر تو به خواب رفته است. و همانا که تو چون دو کفه ترازو میان شادی و غم آویخته ای. و تنها هنگامی که به کلی تھی باشی، دو کفه در حال توازن کنار هم خواهند بود. اما وقتی که خزانه دار هستی، تو را برمی دارد تا زر و نقره خویش را بسنجد، در آن هنگام بناچار دو کفه غم و شادی تو بالا و پایین می رود. "
#جبران_خليل_جبران
محمل لیلی از این بادیه چون برق گذشت
همچنان گردن آهو به تماشاست بلند
صایب تبریزی
همچنان گردن آهو به تماشاست بلند
صایب تبریزی
روز از برم چو رفتی، شب آمدی به خوابم
اینَست اگر کسی را عمری بُوَد دوباره!
کلیم کاشانی
اینَست اگر کسی را عمری بُوَد دوباره!
کلیم کاشانی
چه طفلست اینکه گاهِ مشقِ بیداد
خطش زخم است و لوحش استخوان است
جَهَد از خاک ما فوّاره ی خون
همین شمعِ مزارِ کشتگان است...
کلیم کاشانی
خطش زخم است و لوحش استخوان است
جَهَد از خاک ما فوّاره ی خون
همین شمعِ مزارِ کشتگان است...
کلیم کاشانی
دوش از برای مطبخش هیزم ز مژگان برده ام
گفت از کجا آورده ای، خاشاکِ آب آورده را
کلیم کاشانی
گفت از کجا آورده ای، خاشاکِ آب آورده را
کلیم کاشانی
زان می عشق کز او پخته شود هر خامی
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی
#حضرت_حافظ
گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت
زلف شمشادقدی ساعد سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل
صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد
که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بدخو نکنم رسم این است
که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
یار من چون بخرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد
بود آیا که کند یاد ز دردآشامی
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد
کام دشوار به دست آوری از خودکامی
#حضرت_حافظ