از مجنون پرسیدند وصال را دوست داری یا فراق را ؟
گفت فراق را ....
چونکه در فراق امید وصال هست در وصال بیم فراق!....
#مولانا
گفت فراق را ....
چونکه در فراق امید وصال هست در وصال بیم فراق!....
#مولانا
#برکت_پادشاهی
پادشاهی در شهر گذر می کرد.
مردی را دید که بزغاله ای با خود می برد.
شاه گفت بزغاله را به چند خریده ای؟
گفت خانه ای داشتم، به این بزغاله فروختم.
گفت خانه ای دادی و بزغاله گرفتی؟
مرد گفت به برکت پادشاهی شما، سال دیگر مرغی توانم خرید.
#منبع:
#مخزن_الاسرار،
#نظامی_گنجوی
پادشاهی در شهر گذر می کرد.
مردی را دید که بزغاله ای با خود می برد.
شاه گفت بزغاله را به چند خریده ای؟
گفت خانه ای داشتم، به این بزغاله فروختم.
گفت خانه ای دادی و بزغاله گرفتی؟
مرد گفت به برکت پادشاهی شما، سال دیگر مرغی توانم خرید.
#منبع:
#مخزن_الاسرار،
#نظامی_گنجوی
تا نَکَنی کوه بَسی
دست به لَعلی نَرَسَد
تا سوی دریا نروی
گوهر و مَرجان نبری
تا نشوی مست خدا
غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دَری
یوسف کنعان نَبَری
#غزل_مولانا
دست به لَعلی نَرَسَد
تا سوی دریا نروی
گوهر و مَرجان نبری
تا نشوی مست خدا
غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دَری
یوسف کنعان نَبَری
#غزل_مولانا
داریوش/گلایه
@DARIUSH0ATFSDAA
گلايه
ترانه سرا:اردلان سرفراز
آهنگساز:منوچهر چشم آذر
تنظیم :منوچهر چشم آذر
آلبوم: گلایه
ترانه سرا:اردلان سرفراز
آهنگساز:منوچهر چشم آذر
تنظیم :منوچهر چشم آذر
آلبوم: گلایه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرخ آن بیدل
که یابد هر سحر
از گل گلزار عالم "بوی" تو....
جناب فخرالدین عراقی
که یابد هر سحر
از گل گلزار عالم "بوی" تو....
جناب فخرالدین عراقی
محبوب در آئینه هر لحظه رویی دیگر نماید و هر دم به صورتی دیگر بر آید، زیرا که صورت به حکم اختلاف آینه هر دم دیگر میشود و آینه هر نفس به حسب اختلاف احوال دیگر میگردد.
از اینجاست که هرگز در یک صورت دو بار روی ننماید و در دو آینه به یک صورت پیدا نیاید، لاجرم هر عاشقی از او نشانی دیگر دهد و هر عارفی عبارتی دیگر گوید،
دانی که بر این شهود کرا اطلاع دهند؟ آنرا که به تقلیبِ خود در احوال تقلیبِ او در صور مطالعه داند کرد و از آن مطالعه فهم داند کرد،
که مصطفی (ص) چرا فرماید:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
اگر خواهی که از نفحاتِ این نفس بوئی به مشام تو رسد در کارستان کل یوم هو فی شأن نظاره شو تا عیان بینی که تنوع تو در احوال، از تنوع اوست در شئون و افعال.....
جناب فخرالدین عراقی
از اینجاست که هرگز در یک صورت دو بار روی ننماید و در دو آینه به یک صورت پیدا نیاید، لاجرم هر عاشقی از او نشانی دیگر دهد و هر عارفی عبارتی دیگر گوید،
دانی که بر این شهود کرا اطلاع دهند؟ آنرا که به تقلیبِ خود در احوال تقلیبِ او در صور مطالعه داند کرد و از آن مطالعه فهم داند کرد،
که مصطفی (ص) چرا فرماید:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
اگر خواهی که از نفحاتِ این نفس بوئی به مشام تو رسد در کارستان کل یوم هو فی شأن نظاره شو تا عیان بینی که تنوع تو در احوال، از تنوع اوست در شئون و افعال.....
جناب فخرالدین عراقی
تنها نه صبرم از دلِ ناشاد رفته است
خوابم فسانهای است که از یاد رفته است
مشت غبار مانده ز سامانِ هستیام
تا میکشم نفس همه بر باد رفته است
دانم همینقدَر که سراسیمهام، ولی
آگه نیام کجا دلم از یاد رفته است
بر ما ز خارخارِ هوس رفته بیش از آن
از عشق آنچه بر سرِ فرهاد رفته است
باشد دلم همیشه به دنبالِ آرزو
این صید دایم از پیِ صیاد رفته است
تن مکتب است و عشقِ ادیب و دلِ ضعیف
غمگین چو کودکِ سبقازیادرفته است
راقم مرمتِ دلِ پرآرزو مکن
این خانهی شکسته ز بنیاد رفته است
#راقم_مشهدی
خوابم فسانهای است که از یاد رفته است
مشت غبار مانده ز سامانِ هستیام
تا میکشم نفس همه بر باد رفته است
دانم همینقدَر که سراسیمهام، ولی
آگه نیام کجا دلم از یاد رفته است
بر ما ز خارخارِ هوس رفته بیش از آن
از عشق آنچه بر سرِ فرهاد رفته است
باشد دلم همیشه به دنبالِ آرزو
این صید دایم از پیِ صیاد رفته است
تن مکتب است و عشقِ ادیب و دلِ ضعیف
غمگین چو کودکِ سبقازیادرفته است
راقم مرمتِ دلِ پرآرزو مکن
این خانهی شکسته ز بنیاد رفته است
#راقم_مشهدی
به صحرا آن کمان ابرو، پیِ نخجیر می آید
غزالان مژده آن آهویِ آهوگیر می آید
چو سویِ صیدگاه آید، ز ذوقِ او غزالان را
صدایِ خنده یِ زخم از سرِ یک تیر می آید
هوس در جلوه گاهِ عشق دایم پیشِ رو باشد
مشو مشغولِ این آهو، که از پی شیر می آید
#سلیم_طهرانی
غزالان مژده آن آهویِ آهوگیر می آید
چو سویِ صیدگاه آید، ز ذوقِ او غزالان را
صدایِ خنده یِ زخم از سرِ یک تیر می آید
هوس در جلوه گاهِ عشق دایم پیشِ رو باشد
مشو مشغولِ این آهو، که از پی شیر می آید
#سلیم_طهرانی
از عاقلی نباشد الفت به عشق کردن
تابوتِ ناخدا را دریا به دوش دارد!
دیوانه را غباری بر خاطر از جهان نیست
داند که من چه گفتم، هر کس که هوش دارد
سیارگانِ افلاک، خصمند منعمان را
از کیسه باخبر باش، این خانه موش دارد
راحت 'سلیم' خواهی، کوتاه کن زبان را
آسودگی به محفل، شمعِ خموش دارد
#سلیم_طهرانی
تابوتِ ناخدا را دریا به دوش دارد!
دیوانه را غباری بر خاطر از جهان نیست
داند که من چه گفتم، هر کس که هوش دارد
سیارگانِ افلاک، خصمند منعمان را
از کیسه باخبر باش، این خانه موش دارد
راحت 'سلیم' خواهی، کوتاه کن زبان را
آسودگی به محفل، شمعِ خموش دارد
#سلیم_طهرانی
آلبوم "بگو کجایی"
جاودانه های زنده یاد #مجید_وفادار
صدا #محمد_معتمدی
۲مهر زادروز #محمدمعتمدی خواننده خجسته باد.
جاودانه های زنده یاد #مجید_وفادار
صدا #محمد_معتمدی
۲مهر زادروز #محمدمعتمدی خواننده خجسته باد.
به دعا آمدهام هم به دعا دست بر آر
که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما
حضرت حافظ
که وفا با تو قرین باد و خدا یاور ما
حضرت حافظ
✍💎
انــســان ها
به ميزان "حقارتشان" "توهين" ميكنند.
به ميزان "فرهنگشان" "عشق ميورزند".
و به ميزان "كمبودهايشان" "آزارت ميدهند".
هرچه "حقيرتر" باشند، بيشتر "توهين ميكنند" تا حقارتشان را جبران كنند.
هر چه "فرهنگشان غني تر باشد"، بيشتر به ديگران "عشق ميدهند".
وهرچه "هويّتشان عميق تر باشد"، "محترمانه تر رفتار ميكنند".
به اندازه "دركشان" ميفهمند،
و به اندازه "شعورشان" به "باورها و حرف هايشان عمل ميكنند.
انــســان ها
به ميزان "حقارتشان" "توهين" ميكنند.
به ميزان "فرهنگشان" "عشق ميورزند".
و به ميزان "كمبودهايشان" "آزارت ميدهند".
هرچه "حقيرتر" باشند، بيشتر "توهين ميكنند" تا حقارتشان را جبران كنند.
هر چه "فرهنگشان غني تر باشد"، بيشتر به ديگران "عشق ميدهند".
وهرچه "هويّتشان عميق تر باشد"، "محترمانه تر رفتار ميكنند".
به اندازه "دركشان" ميفهمند،
و به اندازه "شعورشان" به "باورها و حرف هايشان عمل ميكنند.
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دلها که بیآرام کردند
چو گوی حسن در میدان فکندند
به یک جولان دو عالم رام کردند
به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
عراقی
ز چشم مست ساقی وام کردند
چو با خود یافتند اهل طرب را
شراب بیخودی در جام کردند
سر زلف بتان آرام نگرفت
ز بس دلها که بیآرام کردند
چو گوی حسن در میدان فکندند
به یک جولان دو عالم رام کردند
به غمزه صد سخن با جان بگفتند
به دل ز ابرو دو صد پیغام کردند
جمال خویشتن را جلوه دادند
به یک جلوه دو عالم رام کردند
عراقی
دعوی عشق مطلق مشنو ز نسلِ انسان
کانجا که شیر عشق است انسان چه کار دارد؟!...
هر چه بینی جمال اوست، پس همه جمیل باشد، لاجرم همه را دوست دارد، و چون در نگری خود را دوست داشته باشد؛
هر عاشقی که بینی جز خود او را دوست ندارد، زیرا که در آینه ز روی معشوقی جز خود را نبیند، لاجرم جز خود را دوست نگیرد؛
" المومن مرآت المومن، والله المومن "
تو دیده به دست آر که هر ذره ز خاک
جامی ست جهان نمای چون در نگری
اینکه بینی که محب در آئینه ی ذات خود محبوب بیند، آن محبوب باشد که صورت خود را در آینه ی محب می بیند ، زیرا که شهود محب به بصر بُوَد، و بصرِ او به مقتضای : کنت سمعه و بصره و یده و لسانه، عین محبوب است؛
پس هر چند عاشق بیند و داند و گوید و شنود، همه عین محبوب آمد؛
لباس محب و محبوب و طالب و مطلوب و مستمع و سمیع و مطاع و مطیع از روی ظهور همه یکی آمد، اما فهم هر کس کجا رسد !!؟
هر گدایی مرد سلطان کی شود ؟
پشّه ای آخر سلیمان کی شود
نی عجب این است کان مرد گدا
چونکه سلطان است، سلطان کی شود!؟
بوالعجب کاری ست، بس نادر رهی
کاین چو عین او بود، آن کی شود!!؟
لمعات - لمعه هفتم
فخرالدین عراقی
کانجا که شیر عشق است انسان چه کار دارد؟!...
هر چه بینی جمال اوست، پس همه جمیل باشد، لاجرم همه را دوست دارد، و چون در نگری خود را دوست داشته باشد؛
هر عاشقی که بینی جز خود او را دوست ندارد، زیرا که در آینه ز روی معشوقی جز خود را نبیند، لاجرم جز خود را دوست نگیرد؛
" المومن مرآت المومن، والله المومن "
تو دیده به دست آر که هر ذره ز خاک
جامی ست جهان نمای چون در نگری
اینکه بینی که محب در آئینه ی ذات خود محبوب بیند، آن محبوب باشد که صورت خود را در آینه ی محب می بیند ، زیرا که شهود محب به بصر بُوَد، و بصرِ او به مقتضای : کنت سمعه و بصره و یده و لسانه، عین محبوب است؛
پس هر چند عاشق بیند و داند و گوید و شنود، همه عین محبوب آمد؛
لباس محب و محبوب و طالب و مطلوب و مستمع و سمیع و مطاع و مطیع از روی ظهور همه یکی آمد، اما فهم هر کس کجا رسد !!؟
هر گدایی مرد سلطان کی شود ؟
پشّه ای آخر سلیمان کی شود
نی عجب این است کان مرد گدا
چونکه سلطان است، سلطان کی شود!؟
بوالعجب کاری ست، بس نادر رهی
کاین چو عین او بود، آن کی شود!!؟
لمعات - لمعه هفتم
فخرالدین عراقی