معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم و از پي جانان بروم
گر چه دانم که به جايي نبرد راه غريب
من به بوي سر آن زلف پريشان بروم
دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سليمان بروم
چون صبا با تن بيمار و دل بي طاقت
به هواداري آن سرو خرامان بروم
در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت
با دل زخم کش و ديده گريان بروم
نذر کردم گر از اين غم به درآيم روزي
تا در ميکده شادان و غزل خوان بروم
به هواداري او ذره صفت رقص کنان
تا لب چشمه خورشيد درخشان بروم
تازيان را غم احوال گران باران نيست
پارسايان مددي تا خوش و آسان بروم
ور چو حافظ ز بيابان نبرم ره بيرون
همره کوکبه آصف دوران بروم

#حافظ

‎‌‌‌‌‎
پشت هـر غم شادیی بنهفته بنگر آسمان
ابر گریان داردو خورشیدخندان غم‌مخور

پای دار ای عاشق مسکین که آخر می دهد
صبح وصلی ازدل شبهای هجران غم‌مخور


#شهریار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‎
نیایش_استاد شجریان
@Sohrab_Sepehrei
ای دور از دست ! پرتنهایی خسته است
گه گاه شوری بوزان
باشد که شیار پریدن در تو شود خاموش!

#سهراب_سپهری
با صدای:
#استادمحمدرضا_و_همایون_شجریان
خطیبی کریه الصوت خود را خوش آواز پنداشتی، و فریاد بیهده برداشتی. گفتی نعیب غُرابَ البَین در پرده الحان اوست، یا آیت اِنَّ انکَرَ الاصوات در شأن او.

اذا نَهَقَ الخَطیبُ اَبوالفَوارِس

لَهُ شَغَبٌ یَهُدُّ اصطَخرَ فارِس

مردم قریه به علت جاهی که داشت بلیتش می‌کشیدند و اذیتش را مصلحت نمی‌دیدند. تا یکی از خطبای آن اقلیم که با او عداوتی نهانی داشت، باری به پرسش آمده بودش. گفت: تو را خوابی دیده‌ام، خیر باد. گفتا: چه دیدی؟ گفت: چنان دیدمی که تو را آواز خوش بود و مردمان از انفاس تو در راحت.

خطیب اندر این لختی بیندیشید و گفت: این مبارک خواب است که دیدی که مرا بر عیب خود واقف گردانیدی. معلوم شد که آواز ناخوش دارم و خلق از بلند خواندن من در رنج. توبه کردم کز این پس خطبه نگویم مگر به آهستگی.

از صحبت دوستی برنجم

کاخلاق بدم حسن نماید

عیبم هنر و کمال بیند

خارم گل و یاسمن نماید

کو دشمن شوخ چشم ناپاک

تا عیب مرا به من نماید

#سعدی
#گلستان
آرامگاه هخامنشی در فوچا ( به یونانی: فوکایا )، ترکیه - آرامگاهی به جا مانده از دوره هخامنشی در مسیر ازمیر به اسکی فوچا قرار گرفته است که در بین افراد محلی به « برج سنگی » ( به ترکی استانبولی: تاش کوله ) و مزار پارسی معروف است. این بنا همانند آرامگاه کوروش بزرگ به شکل هرم است و برای ساخت آن از سنگ آهک استفاده شده است.
کردم از عقل سوالی که مگر ایمان چیست

عقل بر گوش دلم گفت که ایمان ادب است

آدمیزاد اگر بی ادب است، آدم نیست

فرق ما بین بنی آدم و حیوان، ادب است

#سعدي
وقتے دیدید سایه انسان هاے ڪوچک در حال بلند شدن است؛
بدانید آفتاب سرزمین شما در حال غروب ڪردن است...

سقراط
‏دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود!

#حافظ
بستگی در کار هر کس هست بگشاید به صبر



یک کلید است و هزاران قفل از آن وا می شود

#کلیم_کاشانی
آن «لذت طاعت» را دیدی، مزد خود را بستدی.
بایستی که تو آن را ندیدیی و در نیافتیی، تا غرق عالم ربانی بودیی،
و از آن بزرگ‌تر، بلندتر، بلندتر، بلندتر جویی، که الله اکبر عبارت ازین است که

بردار فکرت را از آنچه در وهم تو می‌آید، و اندیشه‌ی تست.

و نظر را بلندتر دار که او اکبر است از آن همه تصورها،
اگر چه تصور نبی است و مرسل و اولوالعزم؛
از آن اکبر است.

#حضرت_شــــــــــمس_تــبــریــزے
فضل ما بر شما بدان است که شما با ما گوئید ، ما با او گوئیم . شما از ما شنوید ، ما از وی شنویم ، شما با ما باشید ما با او باشیم.

#اسرار_التوحید
باز شیری با شکر آمیختند
عاشقان با همدگر آمیختند

روز و شب را از میان برداشتند
آفتابی با قمر آمیختند

رنگ معشوقان و رنگ عاشقان
جمله همچون سیم و زر آمیختند

چون بهار سرمدی حق رسید
شاخ خشک و شاخ تر آمیختند

رافضی انگشت در دندان گرفت
هم علی و هم عمر آمیختند

بر یکی تختند این دم هر دو شاه
بلک خود در یک کمر آمیختند

هم شب قدر آشکارا شد چو عید
هم فرشته با بشر آمیختند

هم زبان همدگر آموختند
بی نفور این دو نفر آمیختند

نفس کل و هر چه زاد از نفس کل
همچو طفلان با پدر آمیختند

خیر و شر و خشک و تر زان هست شد
کز طبیعت خیر و شر آمیختند

من دهان بستم تو باقی را بدان
کاین نظر با آن نظر آمیختند

بهر نور شمس تبریزی تنم
شمع وارش با شرر آمیختند

#مولانا
#غزل_شماره۸۱۰
تصویری قدیمی از آرامگاه کوروش
#پاسارگاد
یکی را شکنجه می کنند
هم می جنبد
از زخم چوب
وان دگر در لاله زار و ریاحین و نسرین هم می جنبد
پی هر جنبش مرو

مقالات-ص۹۲

*مولانا در دفتر اول ،آغازین بیت ۲۳۶۵ چنین عنوانی را آورده:
((در بیان آنکه جنیبدن هر کسی از آن جای که وی است؛هر کس را از چنبره ی وجود خود بیند...))

بخش نخست عنوان را درست به همین شکل در صفحه ی ۱۳۶ مقالات می یابیم.
در باری دیگر مولانا یکی از رباعیات خود را اینگونه آغاز می کند:
((جنبیدن هر شاخ ز اصلی دگر است...))
رباعی ۲۲۹
۱ مهر زادروز #محمدرضا_شجریان

( زاده‌ ۱ مهر ۱۳۱۹ مشهد ) موسیقیدان، آهنگساز، خواننده و خوشنویس

شجریان از برجسته‌ترین هنرمندان موسیقی میهنی ایران است که آلبومهای بسیاری را در این زمینه انتشار داده است. او را با ویژگی صدا و سبک مخصوص به خود و اجرای تصنیف‌های ملی - میهنی می‌شناسند.
سایت انجمن آسیا، وی را پرآوازه‌ترین هنرمند موسیقی اصیل ایرانی، روزنامه‌ ونکوور سان او را یکی از مهم‌ترین هنرمندان موسیقی جهان و همچنین رادیو عمومی ملی (NPR) در سال ۲۰۱۰ وی را یکی از ۵۰ صدای برتر جهان معرفی کرده‌‌اند.
او رییس کنونی شورای‌عالی خانه‌ موسیقی ایران، بنیان‌گذار گروه شهناز و ابداع کننده‌ چندین ساز موسیقی است. همچنین از فرزندانش، همایون و مژگان در زمینه‌ موسیقی فعالیت دارند. شجریان در قرائت قرآن نیز فعالیت داشته و دعای ربنا از معروف‌ترین تلاوت‌های اوست. خوانندگان سرشناسی چون ایرج بسطامی، شهرام ناظری، حسام‌الدین سراج، حمیدرضا نوربخش و همایون شجریان از شاگردان او هستند.
محمدرضا شجریان در پیام ویدیویی نوروز ۱۳۹۵ با چهره‌ای متفاوت و موهای بسیار کوتاه حاضر شد. برخی سایت‌ها از ابتلای او به سرطان کلیه خبر دادند.
او در این پیام ویدیویی گفت:
" خود من هم با یک میهمان ۱۵ ساله‌ای سال‌هاست که آشنا هستم و دوست شدیم و الآن هم من به خاطر همان اینجا ایستاده‌ام و طبق دستور ایشان موهای سرم را هم کوتاه کردم و بچه‌ حرف ‌گوش‌کنی شدم و چند وقت دیگر هم در این‌جا هستم، چون آرامش خوبی دارم و خیلی راحتم، برای این‌که با این میهمان بتوانیم به تفاهم برسیم، ان‌شاءالله ؛ به تفاهم که رسیدیم، راه می‌افتم می‌آیم به سراغ شما هم‌میهنان عزیزم و کارهای هنری‌ام را دنبال خواهم کرد."

سه شنبه ۴ شهریور ۱۳۹۹
استاد محمدرضا شجریان به خانه رفت.
بیمارستان جم که در روزهای اخیر، در صفحه اینستاگرام خود در اطلاعیه‌های مکرر وضعیت سلامتی استاد محمدرضا شجریان را گزارش کرده است، ‌در اطلاعیه شماره ۱۰ از ترخیص شهسوار آواز ایران خبر داد. در متن اطلاعیه بیمارستان جم، پس از آرزوی سلامتی برای استاد، آمده است:
«شرایط عمومی قلبی، ریوی، تنفسی ایشان پایدار است و بعد از اتمام دوره نیاز به بستری در بیمارستان، با حال عمومی قابل‌قبول جهت ادامه درمان زیرنظر پزشکان معالج به منزل ترخیص شدند.»
دکتر حسن عباسی، پزشک معتمد محمدرضا شجریان نیز با انتشار عکسی قدیمی از ایشان در حیاط بیمارستان جم، در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«استاد از بیمارستان ترخیص شدند. ادامه درمان در خارج از بیمارستان خواهد بود. کادر پزشکی همیشه در خدمت ایشان حاضر است.»
یک حکایت

مولانا در برابر هیچ صاحب منصبی سر فرود نیاورد. مکتب او مکتب آزادی و آزادگی و انسان دوستی بود. او فارغ از نژاد و فرقه و آیین ، انسان ها را دوست می داشت و با عمل خود به آنان درس آزادگی می آموخت. این رباعی نشان دهنده راه و روش او در زندگی است:

تا کاسهء دوغِ خویش باشد پیشم
والله که ز انگبینِ کس نندیشم
ور بی برگی به مرگ مالَد گوشم
آزادگی را به بندگی نفروشم

مولانا از مقامات، چیزی برای خود دریافت
نمی کرد. اگر هم هدیه ای می رسید
بدون آنکه به آن دست بزند یکراست به خانه حسام الدین می فرستاد تا میان مریدان و دیگر نیازمندان تقسیم کند ، و برای خود و خانواده خود سهمی بر نمی داشت .

روزی معین الدین پروانه صدراعظم مقتدر سلجوقیان روم، مهمانی ای ترتیب داد و سفره ای رنگین گسترد و در کنار ظرف غذای مولانا
کیسه ای پر از طلا قرار داد. مولانا نه از آن طعام خورد و نه کیسه زر را قبول کرد. برخاست و سماع کنان خواند :
به خدا ميل ندارم نه به چرب و نه به شیرین
نه بدان کیسهء پر زر ، نه بدین کاسهء زرین


استاد کریم زمانی
عشق ،
در مقام خود محمود است ؛

زیرا که ،

عشقِ طبیعی (عشق انسانی) ،
منهاجِ [۱] عشق روحانیست ،

و عشقِ روحانی ،
منهاجِ عشق ربّانی است.




#روزبهان_بقلی_شیرازی
📕 عبهرالعاشقین


[۱] راه آشکار
استاد شجریان - دل خویش را بگفتم
⚽️ @FootballBokan
تو که گفته‌ای تأمل نکنم جمال خوبان

بکنی اگر چو سعدی نظری بیازمایی
به‌جز من کز فروغِ عارضت از خویشتن رفتم
ندیدم نخلِ مومینی که در مهتاب بگدازد

#سالک_قزوینی

#تابلوی_نقاشی
اثر: Jan van Beers
صبا ضایع مکن گَردی که یار از دامن افشانَد
به‌سوی خلد بَر تا حور بر پیراهن افشاند

ز بیتابی سرِ سودایی‌ام بالین نمی‌گیرد
مگر مژگان او بر بسترِ من سوزن افشاند

به‌بازار آورَد هر صبح از خورشید دامانی
غبار کوی او گر باغبان بر گلشن افشاند

گل افشان می‌کنند اهل هوس، من هم دلی دارم
نسیم آه کو تا مشتِ داغی بر من افشاند

"شفایی" آرزو دارد که چون جولان‌کنان آیی
به هر گامی دل و جانی به‌پای توسن افشاند.

#شفایی اصفهانی
دی به جای گل به گلشن دست بر سر می‌زدم
سوسن ار می‌خواستم خود را به خنجر می‌زدم

می‌نوشتم بی تو هر گه صورتِ احوالِ خویش
صفحهٔ رخسار را از پنجه مُسطر می‌زدم

نشنود اکنون فغانم آن‌که شب در خوابِ ناز
می‌شد آگه چشمْ اگر بر حلقهٔ در می‌زدم

هرگزم از سرکشی ناید به بالینْ سر فرود
گرچه در افتادگی پهلو به بستر می‌زدم

آمدندی سوی من یارانه از آغاز عشق
دست اگر در دامن سرو و صنوبر می‌زدم

مانده بود از کارْ دستم بس که بر سر کوفتم
ورنه از ناخن به دل صد زخم منکر میزدم

فصل گل "شاپور" دورانْ بالِ پروازم شکست
بال اگر می‌داشتم گِردِ چمن پر می‌زدم.

#شاپور تهرانی