معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
«الهى!
همين عزّت مرا بس كه بنده تو هستم و همين افتخار مرا بس كه تو خداوندگار من هستى»

به نام خدای همه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سه شنبتون معطر
با عطر صلوات بر محمد و آل محمد
اللّهمَّ صَلِّ عَلی محمَّد و
آلِ مُحَمَّد و عجل فرجهم
#یک حبه نور

أَلَمْ يَرَوْا إِلَى
الطَّيْرِ مُسَخَّرَاتٍ
فِي جَوِّ السَّمَاءِ
مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ
إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ
لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ﴿۷۹﴾

آيا به سوى
پرندگانى كه در فضاى
آسمان رام شده‏ اند
ننگريسته‏ اند جز خدا
كسى آنها را نگاه نمى دارد
راستى در اين قدرت‏ نمايى
براى مردمى كه ايمان مى ‏آورند
نشانه‏ هايى است (۷۹)

سوره مبارکه النحل
آیهٔ ۷۹
جام می الست خود
خویش دهد به سمت خود

طبل زند به دست خود،باز دل پریده را


#مولانا
بشکن سبو و کوزه ای میرآب جان‌ها
تا وا شود چو کاسه در پیش تو دهان‌ها

عاشق خموش خوشتر دریا به جوش خوشتر
چون آینه‌ست خوشتر در خامشی بیان‌ها

#مولانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه دانستم که این سودا
مرا زین سان کُند مَجنون
دِلَم را دوزخی سازد
دو چَشمَم را کُند جیحون

چه دانستم که سیلابی
مرا ناگاه بِرْبایَد
چو کَشتی‌اَم دَراَنْدازد
میانِ قُلْزُمِ پُرخون

#غزل_مولانا
#همایون_شجریان
اندازه معشوق بود عزت عاشق
ای عاشق بیچاره ببین تا ز چه تیری


زیبایی پروانه به اندازه شمع است
آخر نه که پروانه این شمع منیری


مولانا
تو هستی من شدی

از آنی همه من...

#مولانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
تو شادی کن ز
شمس الدین تبریزی
و از عشقش
که از عشقش صفا یابی و
از لطفش حمایت‌ها

#مولانــــا
Selseley E Moo
Hesameddin Seraj
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوست‌تر از جان ماست

سلسله موی دوست | غزل #سعدی
با صدای حسام‌الدین #سراج
کانال مثنوی خوانی
عبدالکریم سروش
#دیوان_شمس_تبریزی غزل شماره ۱۷۹۸

#دکلمه_شماره_۲۵۸

ای یار من ای یار من ای یار بی زنهار من
ای دلبر و دلدار من ای محرم و غمخوار من

مولانا
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید

زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

حافظ
اگر بین قلب و ذهنت
جنگ و جدالی در گرفت ،
فراموش نڪن، همیشه حق با قلب توست . . .

چرا ڪه ذهن توسط جامعه بنا می شود.
ذهن ، حاصل تعلیم و تربیت جامعه است.
جامعه ، ساختار ذهن را به میل خودش شڪل میدهد . . .

ذهن ، هدیه ی زندگی نیست . . .

اما قلب(منظورم روح است)بڪر است.
هدیه ی آفرینش است . . .

از ازل پاڪ بوده و تا ابد ، پاڪ و پاڪیزه خواهد ماند ...

#اوشو
سعدی رحمەالڵە

کوتاه‌ترین و در عین حال بلندترین #تعریف_دنیا یک بیت از سعدی است:

شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون صبح شد او مـُرد و بیمار بِزیست
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر و صدای شمس لنگرودی

آرام باش عزیز من
آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم، چشم‌هایمان را می‌بندیم، همه جا تاریکی است

آرام باش عزیز من
آرام باش

دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلالو آفتاب را می‌بینیم
زیر بوته‌ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری، طالع می‌شود

آرام باش عزیز من
آرام باش ...

شمس لنگرودی
#حافظ

تحصیل عشق و رندی
آسان نمود اول
آخر بسوخت جانم
در کسب این فضایل
#حضرت_مولانــــا

عشق معراجیست
سوی بام سلطان جمال
از رخ عاشق فروخوان ،
قصه معراج را

‌‌
جز عشقت نپذیرم
جز زلف تو نگیرم

که در این عهد چو تیرم
که بر این چنگ چو تارم

#حضرت_مولانــــا
خالق خلق و نگارنده ایوان رفیعی
خالق صبح و برآرنده خورشید منیری

حاجت موری و اندیشه کمتر حیوانی
بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری

#شیخ اجل سعدی مواعظ
سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من
گفت ای رخ‌های زرد و زعفرانستان من

زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب
زعفران را گل کنم از چشمه حیوان من

زرد و سرخ و خار و گل در حکم و در فرمان ماست
سر منه جز بر خط فرمان من فرمان من

ماه رویان جهان از حسن ما دزدند حسن
ذره‌ای دزدیده‌اند از حسن و از احسان من

عاقبت آن ماه رویان کاه رویان می شوند
حال دزدان این بود در حضرت سلطان من

روز شد ای خاکیان دزدیده‌ها را رد کنید
خاک را ملک از کجا حسن از کجا ای جان من

شب چو شد خورشید غایب اختران لافی زنند
زهره گوید آن من دان ماه گوید آن من

مشتری از کیسه زر جعفری بیرون کند
با زحل مریخ گوید خنجر بران من

وان #عطارد صدر گیرد که منم صدرالصدور
چرخ‌ها ملک من است و برج‌ها ارکان من

آفتاب از سوی مشرق صبحدم لشکر کشد
گوید ای دزدان کجا رفتید اینک آن من

زهره زهره درید و ماه را گردن شکست
شد #عطارد خشک و بارد با رخ رخشان من

کار مریخ و زحل از نور ماهم درشکست
مشتری مفلس برآمد کاه شد همیان من

چون یکی میدان دوانید آفتاب آمد ندا
هان و هان ای بی‌ادب بیرون شو از میدان من

آفتاب آفتابم آفتابا تو برو
در چه مغرب فرورو باش در زندان من
زندگی نامه‌ی شقایق چیست؟
رایت خون به دوش وقت سحر
نغمه‌ای عاشقانه بر لب باد

زندگی را سپرده در ره عشق
به کف باد و هرچه باداباد ...

محمد رضا شفیعی کدکنی