معرفی عارفان
1.21K subscribers
33.6K photos
12.1K videos
3.2K files
2.75K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
صيد مجنون‌طينتان بی دام الفت مشکل‌است
هر که بيمار محبت گشت سر تا پا دل است.

بیدل
خلوتیِ پرده اسرار شو
ما همه خفتیم تو بیدار شو

ز آفت این خانه آفت پذیر
دست برآور همه را دست گیر

هر چه رضای تو به جز راست نیست
با تو کسی را سر واخواست نیست

گر نظر از راه عنایت کنی
جمله مهمات کفایت کنی

دایره بنمای به انگشت دست
تا به تو بخشیده شود هر چه هست

مغز #نظامی که خبر جوی تست
زنده دل از غالیه بوی تست

#مخزن_الاسرار
مگر به فضل خدا ورنه هیچ ممکن نیست

که چاره یی بود این درد بی مداوا را

#نزاری_قهستانی

دل سراپرده محبت اوست

دیده آیینه دار طلعت اوست

من که سر درنیاورم به دو کون

گردنم زیر بار منت اوست

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سه حالت آدمی
آدمی سه حالت دارد: اولش آنست که گرد خدا نگردد و همه را عبادت و خدمت کند از زن و مرد و از مال و کودک و حجر و خاک و خدا را عبادت نکند، باز چون او را معرفتی و اطلاعی حاصل شود، غیر خدا را خدمت نکند، باز چون درین حالت پیشتر رود، خاموش شود، و نه گوید خدمت خدا نمی کنم و نه گوید خدمت خدا می کنم؛ بیرون از این هردو مرتبت رفته باشد، از این قوم در عالم آوازه ای بیرون نیامد.


مولانا
فیه ما فیه🦋
Audio
ریشه که عمیق شد ،
برگ ها به نور نزدیکتر خواهند شد ...
بر مور و مار جای نفس تنگ گشته است
بردند بس که آدمیان آرزو به خاک

صائب تبریزی
Rendaneh
Marzieh
«رندانه»

رندانه زود خیزید غوغا کنیم غوغا
هرجا که عاقلی هست شیدا کنیم شیدا

در پرده چند رقصیم تا خویشتن پرستیم
دستی زنیم دستی افشا کنیم افشا...


اواز بانو #مرضیه
شعروآهنگ #درویش_حسن_خراباتی
آن که مرا آرزوست دیر میسر شود
وین چه مرا در سرست عمر در این سر شود

تا تو نیایی به فضل رفتن ما باطلست
ور به مثل پای سعی در طلبت سر شود

برق جمالی بجست خرمن خلقی بسوخت
زان همه آتش نگفت دود دلی برشود

ای نظر آفتاب هیچ زیان داردت
گر در و دیوار ما از تو منور شود

گر نگهی دوست وار بر طرف ما کنی
حقه همان کیمیاست وین مس ما زر شود

هوش خردمند را عشق به تاراج برد
من نشنیدم که باز صید کبوتر شود

گر تو چنین خوبروی بار دگر بگذری
سنت پرهیزگار دین قلندر شود

هر که به گل دربماند تا بنگیرند دست
هر چه کند جهد بیش پای فروتر شود

چون متصور شود در دل ما نقش دوست
همچو بتش بشکنیم هر چه مصور شود

پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود

هر که به گوش قبول دفتر سعدی شنید
دفتر وعظش به گوش همچو دف تر شود

سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خالص ترین عبادت،
تفکر است؛
چون شائبه ی ریا ندارد.

#دینانی
ایرج بسطامی - تصن
@yadhaavaakhaterehaa
نفس باد صبا
زنده یاد ایرج بسطامی
دل جای غم توست چنان تنگ که هست
گل چاکر روی تو به هر رنگ که هست

از آب دو چشم من بگردد هر شب
جز سنگ دلت هر آسیا سنگ که هست


#مهستی_گنجوی
سلسه دروس شرح مثنوی
از
استاد افضلی

درس اول (1)

( 1) بشنو، این نی چون شکایت می‌کند

از  جدایی ها  حکایت می کند

( 2) کز نیستان تا مرا بُبریده‌اند

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

( 3) سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

تا بگویم شرح درد اشتیاق

( 4) هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگاز وصل خویش

( 5) من به هر جمعیتی نالان شدم

جفت بد حالان وخوش حالان شدم

 ( 6) هر کسی از ظنّ خود شد یار من

از درون من نجست اسرار من

بشنو این " نی "

این نی: که روایتگر شکایت است و از جدایی‌ها با تو سخن می‌گوید، کنایه از انسان کامل و عارف به حقایق الهی است. این انسان کامل، از جدایی جهان مادی، از حقایق الهی و جدایی آحاد این هستی مادی از یکدیگر و مهم‌تر از همه، از جدایی انسان با خدا سخن می‌گوید، خدایی که مبدأ و سرانجام همهْ آفرینش است.

به گفت? بعضی از شارحین مثنوی، مقصود مولانا از «نى» همین ساز دلنواز است که او را به نفس و دم مى‏نوازند بدلیل آن که مولانا خود موسیقى مى‏دانسته و با این ساز انس و علاقه وافر و تمام داشته و آن را در غزلیات وصفى جامع کرده است از قبیل:

دلم را ناله‏ى سرناى باید            
که از سر ناى بوى یار آید

دیوان کبیر، بیت 699 ببعد

اى در آورده جهانى را ز پاى            
بانگ ناى و بانگ ناى و بانگ ناى‏

همان مأخذ ب 30836 ببعد

اى ناى خوش نواى که دل دار و دل خوشى            
دم مى‏دهى تو گرم و دم سرد مى‏کشى‏

همان مأخذ ب 31825 ببعد
اى ناى بس خوشست کز اسرار آگهى            
کار او کند که دارد از کار آگهى‏

همان مأخذ ب 31897 ببعد

و این «نى» تمثل است و مراد بدان، در حقیقت خود مولاناست که از خود و خودى تهى است و در تصرف عشق و معشوق است، نواى روح انگیز که از گلوى وى بر مى‏آید از او نیست بلکه عشق یا معشوق است که بزبان او سخن مى‏گوید و بر پرده‏هاى گلویش آهنگ شرر بار مى‏ریزد و هر چه او بگوید یا بسراید، خواه لطف باشد یا قهر، ترانه‏ى وصال باشد یا ناله‏ى درد آمیز فراق، پند و نصیحت، همه گفته‏ى عشق و تعلیم معشوق است و این رشته را عشق بر گردن وى افکنده و بى‏اختیار او را تا آن جا که خاطر خواه اوست مى‏کشاند.
۲) کز نیستان تا مرا ببریده اند
در نفیرم مرد و زن نالیده اند

نيستان: عالم مجردات و عالم غيب يا مرتبه ‏ى اعيان ثابته تواند بود.
نفير: فرياد و زارى به آواز بلند و داد خواهى و تضرع ،
معنى بيت روشن و توجيه شكايت نى است از دورى وفراق.
۳) سینه خواهم شرحه شرحه ازفراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق

شرحه: پاره گوشتى كه از درازا بريده باشند، شرحه، شرحه: پاره پاره.
اشتياق : ميل قلب است بديدار محبوب و مطلوب غايب و دور از نظر ، بنا بر اين اشتياق امرى است مترتب بر فراق و دورى است و دربارۀ حاضر و واصل گفته نمى‏شود. و چون امور شهودى و وجدانى و احوال درونى و سوز و درد عاشقانه قابل تحليل و تجزيه نيست از اين رو، در وصف نيز نمى‏گنجد و بعبارت در نمى‏آيد و هر چه در بيان آن بكوشند باز هم پوشيده و مخفى است بر خلاف امور علمى و مدركات عقلى كه تحليل و تجزيه پذير است و تعبير آن دشوار نيست و از دگر سوى عاشق به همه حال مغلوب عشق است و ادراكش در غلبه‏ى احوال، محو مى‏گردد و بهيچ روى نمى‏تواند كه حالات خود را وصف كند و هر چند سخن را تفصيل دهد باز گمان مى‏كند كه قطره‏اى از درياست بر خلاف مدركات عقلى كه ساخته و پرداخته‏ى خود انسان است و در تصرف قوه فكر و تصوير اوست بدين جهت شرط دريافت امور قلبى و احوال درون جنسيت است و تا كسى خود واجد آن احوال نباشد به كنه آنها نيز نمى‏رسد ولى فراق ديده و هجران كشيده مى‏داند كه بر عاشق دور و مهجور چه مى‏گذرد پس واضح است كه شكايت نى يا مولانا را كسى مى‏تواند بشنود و فهم كند كه خود درد مهجورى كشيده و سينه‏اى بزخم هجران پاره پاره داشته باشد .

۴) هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش

رجوع به اصل: يک اصل اساسي است وکساني مي توانند به اصل خويش بازگردند وجوياي روزگار وصل خويش گردند که به شناخت خويش نائل آيند، ويا درد چنين شناختي را در خود احساس نمايند.

۵) من به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان وخوش حالان شدم

بد حال: بيمار و غمگين، و كسى كه حالات قلبى او نازل است نيز تواند بود.
خوش حال: شادمان و نيك بخت، و كسى كه حال و واردات درونى او عالى است. به نظر مولانا نواي روح بخش « ني » هم براى خوش حالان و هم براى بد حالان تاثير گذار است و آن كه خوش است خوشتر مى‏شود و كسى كه غم بر دل دارد در نواي « نى» خويش را فراموش مى‏كند و يا در عالم خويش فروتر مى‏رود .
۶) هر کسی از ظن خود شدیارمن
از درون من نجست اسرار من

از ظن خود :يعني برپايهْ زمينه‌هاي ذهني و روحاني خود.
نجست اسرار من : يعني به شناسايي ظاهر انسان بسنده نموده واز اسرار نهفته در انسان باز ماندند وآن طور که شايسته مقام و جايگاه انسان است به حقيقت او پي نبردند.

عصاره نظر مولانا در شش بیت نخست

غرض مولانا از تعبيربه « بشنو این ني» آنست كه مثنوى را من نمى‏گويم و گوينده‏ى آن عشق يا معشوق است و من در گفتن اين سرود آسمانى وسيله‏اى بيش نيستم و آن پروانه‏ى سوخته بالم كه در پرتو شمع حقيقت سوخته‏ام و از خود آوازى بر نمى‏كشم و اوست كه مرا در سرود مى‏كشد و بر تارهاى فكر من زخمه‏ى تند و آتشين مى‏راند و پرده‏هاى غم انگيز يا روح بخش مى‏سازد :
ما چو ناييم و نوا در ما ز تست

ما چو كوهيم و صدا در ما ز تست‏
اندر دل آوازى پر شورش و غمّازى

آن ناله چنين دانم كز ناى تو مى‏آيد
بسيار گفتم اى پدر دانم كه دانى اين قدر

كه چون نيم بى‏پا و سر در پنجه‏ى آن ناييم‏
همچو نايم ز لبت مى‏چشم و مى‏نالم

كم زنم تا نكند كس طمع انبازى‏

استاد فروزانفر مي‌گويد: منشأ تشبيه انسان به ني، در ذهن مولانا، سخن ابوطالب مکي است: «مثل المومن کمثل المزمار لايحسن صوته الابخلاءبطنه» به ‌ويژه که مولانا در دفتر ششم، همين سخن را به عنوان حديث بازگو مي‌کند:
چون پيمبر گفت: مؤمن مِزهَر است

در زمان خالئي ناله گر است
چون تهي شد، ياد حق آغاز کرد
يارب و يارب اجرني ساز کرد
به او کردم سخن امروز گستاخانه از مستی
چه خواهم کرد یارب سرگرانی‌های فردا را...

رقیب آمد به مجلس تا خورد خون تو را میلی
همان بهتر که برخیزی و بگذاری به او جا را!

#میلی_مشهدی
بهشت عدن اگر خواهی
بیا با ما به میخانه
که از پای خمت روزی
به حوض کوثر اندازیم


#حافظ
چشم دارم که مرا از تو پیامی برسد
وز می وصل تو لبم بر لب جامی برسد

گر رسولان وفا نامه نیارند ز تو
هم به زنهار جفا از تو پیامی برسد

#خاقانی
صوفیان می گویند: دو حالت انسانی وجود دارد.
گروهی از مردم که خفته و کاملاً بی خبرند-
و مردمی که از حالات وجودی خود خبر دارند
طبیعتاً کسانی که در تلاش برای به یاد آوردن خودشان هستند زبان متفاوتی خواهندداشت .
کسی که در جستجوی پول است فقط زبان پول را می شناسد.
کسی که در جستجوی آرامش است زبانی از نوع دیگر را می شناسد.
در دنیا زبانهای زیادی وجود دارد.
زبانها به آرزوهای شما وابسته اند.
از این روی آدمهایی هستند که با داشتن زبان مشترک منظور هم را نمی فهمند زیر از نظر درونی وجه اشتراکی با هم ندارند.
هر کسی جذب کسی می شود که زبان مشترک درونی با او داشته باشد.
شاعر جذب شاعر می شود،نویسنده جذب نویسنده،بازرگان جذب بازرگان و عارف جذب عارف می شود.

#اشو
هر چه داریم ز سودای تو دلبر داریم


حیف باشد که ز سودای تو دل برداریم

#منعم_شیرازی
روشنتر از خاموشی چراغی ندیدم
وسخنی به از بی سخنی نشنیدم
ساکن سرای سکوت شدم
وصدره ی صابری پوشیدم
مرغی گشتم...
چشم او،از بیگانگی
پر او...از همیشگی
درهوای بی چگونگی می پریدم
کاسه ای بیاشامیدم که هرگز
تاابد...
از تشنگی او سیراب نشدم.


#بایزید_بسطامی