این من نه منم آنکه منم گوئی کیست؟!
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست؟!
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست؟!
#مولانا
گویا نه منم در دهنم گوئی کیست؟!
من پیرهنی بیش نیم سر تا پای
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست؟!
#مولانا
Audio
ذکر حسین بن منصور حلّاج
بخش اول
بهروز رضوی
تذکرةالاوليا
فریدالدّین عطّار نیشابوری
بخش اول
بهروز رضوی
تذکرةالاوليا
فریدالدّین عطّار نیشابوری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای کاش علی شویم و عالی باشیم
هم سفره کاسه سفالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنیم
نان آور سفره های خالی باشیم
🖤🖤
⚫️شهادت مولای متقیان علی (ع) تسلیت باد /التماس دعا
هم سفره کاسه سفالی باشیم
چون سکه به دست کودکی برق زنیم
نان آور سفره های خالی باشیم
🖤🖤
⚫️شهادت مولای متقیان علی (ع) تسلیت باد /التماس دعا
سُبْحَانَکَ یَا لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ خَلِّصْنَا مِنَ النَّارِ یَا رَبِّ
عارفا بهر سه نان دعوت جان را مگذار
تا سنانت چو علی در صف هیجا بزند
#حضرت_مولانــــا
عارفا بهر سه نان دعوت جان را مگذار
تا سنانت چو علی در صف هیجا بزند
#حضرت_مولانــــا
برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا
چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا
تپید عشق و درین کشت نابسامانی
هزار دانه فرو کرد تا درود مرا
#اقبال_لاهوری
چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا
تپید عشق و درین کشت نابسامانی
هزار دانه فرو کرد تا درود مرا
#اقبال_لاهوری
تنها همه شب مرا نشستن کیش است
و اندیشه من ز یار نیک اندیش است
تا صورت عشق او مرا در پیش است
تنهایی من هزار عالم بیش است!
#معزی_نیشابوری
و اندیشه من ز یار نیک اندیش است
تا صورت عشق او مرا در پیش است
تنهایی من هزار عالم بیش است!
#معزی_نیشابوری
از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
شب و روزم ز تو روشن زهی رعنا زهی زیبا
تو پاک پاکی از صورت ولیک از پرتو نورت
نمایی صورتی هردم چه باحسن وچه بابالا
#مولانای_جان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
کنسرت با عنوان «طریق»
تورنتو، کانادا، سوم اسفند ۹۸
شعر از مولانا جلالالدین بلخی
آهنگساز، خواننده و سهتار: حسین سلیمانی
لین حمو: همخوان
آنیتا گراسیانو: پرکاشن، همخوان
جونیور دیاز: آکاردئون
جوزف بوتوش: گیتار
دنیل بوتوش: کنترباس
پیش من جز سخن شهد و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بیخبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر میترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
کنسرت با عنوان «طریق»
تورنتو، کانادا، سوم اسفند ۹۸
شعر از مولانا جلالالدین بلخی
آهنگساز، خواننده و سهتار: حسین سلیمانی
لین حمو: همخوان
آنیتا گراسیانو: پرکاشن، همخوان
جونیور دیاز: آکاردئون
جوزف بوتوش: گیتار
دنیل بوتوش: کنترباس
باورم نیست
که خیبرشکن از پا افتاد
حضرتِ"واژهی برخاستن" از پا افتاد
بیست ویکم ماه رمضان
هیچ خیری ندارد
جز ماتم و ماتم و ماتم....
آغاز یتیمي دنیا،تسليت باد 🏴
شهادت مظلومانه ی مولاى متقيان، حضرت امیرالمومنین
امام علی (ع) را به تمام
شيعيان جهان تسلیت عرض مى كنیم◼️
که خیبرشکن از پا افتاد
حضرتِ"واژهی برخاستن" از پا افتاد
بیست ویکم ماه رمضان
هیچ خیری ندارد
جز ماتم و ماتم و ماتم....
آغاز یتیمي دنیا،تسليت باد 🏴
شهادت مظلومانه ی مولاى متقيان، حضرت امیرالمومنین
امام علی (ع) را به تمام
شيعيان جهان تسلیت عرض مى كنیم◼️
ای علی که جمله عقل و دیدهای
شمهای واگو از آنچ دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانک بی شمشیر کشتن کار اوست
باز گو ای باز عرش خوششکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بر دوخته
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس سؤ القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ برمن تافتست
از تو بر من تافت چون داری نهان
میفشانی نور چون مه بی زبان
لیک اگر در گفت آید قرص ماه
شب روان را زودتر آرد به راه
چون تو بابی آن مدینهٔ علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
مثنوی ، دفتر اول
مولانا
شمهای واگو از آنچ دیدهای
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زانک بی شمشیر کشتن کار اوست
باز گو ای باز عرش خوششکار
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بر دوخته
راز بگشا ای علی مرتضی
ای پس سؤ القضا حسن القضا
یا تو واگو آنچ عقلت یافتست
یا بگویم آنچ برمن تافتست
از تو بر من تافت چون داری نهان
میفشانی نور چون مه بی زبان
لیک اگر در گفت آید قرص ماه
شب روان را زودتر آرد به راه
چون تو بابی آن مدینهٔ علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسد از تو قشور اندر لباب
باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه ما له کفوا احد
مثنوی ، دفتر اول
مولانا
ساقیا توبه شکستم، جرعهای می ده به دستم
من ز می ننگی ندارم، می،پرستم می،پرستم
سوختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان
ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم
#عطار
من ز می ننگی ندارم، می،پرستم می،پرستم
سوختم از خوی خامان، بر شدم زین ناتمامان
ننگم است از ننگ نامان، توبه پیش بت شکستم
#عطار
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر
در آرزوی آن که بیابم به تو راهی
نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن
سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی
شهریار
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر
در آرزوی آن که بیابم به تو راهی
نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن
سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی
شهریار