🔸🔹🔸🔹🔸
سام نیرم حاکم سیستان ،پهلوان یگانه ایران زمین در زمان منوچهر بود.او که هیچ فرزندی نداشت در آرزوی فرزندی از همسر زیبای خود بود.
این آرزوی او برآورده میشود اما فرزند او سپید موی است.
تا یک هفته این موضوع را از سام مخفی نگه می دارند .
سام نیرم حاکم سیستان ،پهلوان یگانه ایران زمین در زمان منوچهر بود.او که هیچ فرزندی نداشت در آرزوی فرزندی از همسر زیبای خود بود.
این آرزوی او برآورده میشود اما فرزند او سپید موی است.
تا یک هفته این موضوع را از سام مخفی نگه می دارند .
🔸🔸🔸
کسی سام یل را نیارست گفت/
که فرزند پیر آمد از خوب جفت
یکی دایه بودش به کردار شیر/
بر پهلوان اندر آمد دلیر
پس پردهٔ تو در ای نامجوی/
یکی پور پاک آمد از ماه روی
تنش نقرهٔ سیم و رخ چون بهشت/
برو بر نبینی یک اندام زشت
از آهو همان کش سپیدست موی/
چنین بود بخش تو ای نامجوی
کسی سام یل را نیارست گفت/
که فرزند پیر آمد از خوب جفت
یکی دایه بودش به کردار شیر/
بر پهلوان اندر آمد دلیر
پس پردهٔ تو در ای نامجوی/
یکی پور پاک آمد از ماه روی
تنش نقرهٔ سیم و رخ چون بهشت/
برو بر نبینی یک اندام زشت
از آهو همان کش سپیدست موی/
چنین بود بخش تو ای نامجوی
🔹🔹🔹
لاجرم به سام میگویند که خدا کودک زیبایی به او عطا کرده و تنها عیب و آهوی بچه همان سپیدی موی اوست.
🔸🔸
فرود آمد از تخت سام سوار/
به پرده درآمد سوی نوبهار
چو فرزند را دید مویش سپید/
ببود از جهان سر به سر ناامید
سوی آسمان سربرآورد راست/
<ز دادآور آنگاه فریاد خواست
اگر من گناهی گران کردهام/
وگر کیش آهرمن آوردهام
به پوزش مگر کردگار جهان/
به من بر ببخشاید اندر نهان
چه گویم که این بچهٔ دیو چیست/
پلنگ و دورنگست و گرنه پریست
ازین ننگ بگذارم ایران زمین/
نخواهم برین بوم و بر آفرین
🔹🔹
سام که این نقص مادرزادی کودکش را ننگی برای خود میشمارد؛ دستور میدهد کودک را در کوهستان البرز رها کنند تا طعمهی پرندگان و درندگان شود.
لاجرم به سام میگویند که خدا کودک زیبایی به او عطا کرده و تنها عیب و آهوی بچه همان سپیدی موی اوست.
🔸🔸
فرود آمد از تخت سام سوار/
به پرده درآمد سوی نوبهار
چو فرزند را دید مویش سپید/
ببود از جهان سر به سر ناامید
سوی آسمان سربرآورد راست/
<ز دادآور آنگاه فریاد خواست
اگر من گناهی گران کردهام/
وگر کیش آهرمن آوردهام
به پوزش مگر کردگار جهان/
به من بر ببخشاید اندر نهان
چه گویم که این بچهٔ دیو چیست/
پلنگ و دورنگست و گرنه پریست
ازین ننگ بگذارم ایران زمین/
نخواهم برین بوم و بر آفرین
🔹🔹
سام که این نقص مادرزادی کودکش را ننگی برای خود میشمارد؛ دستور میدهد کودک را در کوهستان البرز رها کنند تا طعمهی پرندگان و درندگان شود.
ادامه داستان زال و رودابه(عشق پهلوان)
🔹🔹🔹
در شب گذشته گفتیم که ،در زمان پادشاهی منوچهر، سام نریمان. سردار و پهلوان ایران زمین، حاکم زابلستان است. او صاحب پسری سپیدموی میشود. سام که این نقص مادرزادی کودکش را ننگی برای خود میشمارد؛ دستور میدهد کودک را در کوهستان البرز رها کنند تا طعمهی پرندگان و درندگان شود.
🔸🔸
بفرمود پس تاش برداشتند/
از آن بوم و بر دور بگذاشتند
بجایی که سیمرغ را خانه بود/
بدان خانه این خرد بیگانه بود
نهادند بر کوه و گشتند باز/
برآمد برین روزگاری دراز
چنان پهلوان زادهٔ بیگناه/
ندانست رنگ سپید از سیاه
پدر مهر و پیوند بفگند خوار/
جفا کرد بر کودک شیرخوار
🔹🔹🔹
سیمرغ که در پی غذا برای بچه های خویش بود صدای گریه کودک را شنید و به سوی او رفت و کودک را برداشت تا طعمه بچه های خود کند .
🔸🔸
چو سیمرغ را بچه شد گرسنه/
به پرواز بر شد دمان از بنه
یکی شیرخواره خروشنده دید/
زمین را چو دریای جوشنده دید
ز خاراش گهواره و دایه خاک/
تن از جامه دور و لب از شیر پاک
فرود آمد از ابر ، سیمرغ و چنگ/
بزد برگرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه/
که بودش بدانجا کنام و گروه
سوی بچگان برد تا بشکرند/
بدان نالهٔ زار او ننگرند
🔹🔹
ناگهان خداوند مهر زال را به دل سیمرغ و فرزندانش نهاد و بر او رحم کردند و سیمرغ تصمیم میگیرد او را پرورش دهد . بدین منوال روزگار سپری شد و زال بزرگ شد.
🔸🔸
ببخشود یزدان نیکیدهش/
کجا بودنی داشت اندر بوش
نگه کرد سیمرغ با بچگان/
بران خرد خون از دو دیده چکان
شگفتی برو بر فگندند مهر/
بماندند خیره بدان خوب چهر
بدین گونه تا روزگاری دراز/
برآورد داننده بگشاد راز
چو آن کودک خرد پر مایه گشت/
برآن کوه بر روزگاری گذشت
🔹🔹🔹
در شب گذشته گفتیم که ،در زمان پادشاهی منوچهر، سام نریمان. سردار و پهلوان ایران زمین، حاکم زابلستان است. او صاحب پسری سپیدموی میشود. سام که این نقص مادرزادی کودکش را ننگی برای خود میشمارد؛ دستور میدهد کودک را در کوهستان البرز رها کنند تا طعمهی پرندگان و درندگان شود.
🔸🔸
بفرمود پس تاش برداشتند/
از آن بوم و بر دور بگذاشتند
بجایی که سیمرغ را خانه بود/
بدان خانه این خرد بیگانه بود
نهادند بر کوه و گشتند باز/
برآمد برین روزگاری دراز
چنان پهلوان زادهٔ بیگناه/
ندانست رنگ سپید از سیاه
پدر مهر و پیوند بفگند خوار/
جفا کرد بر کودک شیرخوار
🔹🔹🔹
سیمرغ که در پی غذا برای بچه های خویش بود صدای گریه کودک را شنید و به سوی او رفت و کودک را برداشت تا طعمه بچه های خود کند .
🔸🔸
چو سیمرغ را بچه شد گرسنه/
به پرواز بر شد دمان از بنه
یکی شیرخواره خروشنده دید/
زمین را چو دریای جوشنده دید
ز خاراش گهواره و دایه خاک/
تن از جامه دور و لب از شیر پاک
فرود آمد از ابر ، سیمرغ و چنگ/
بزد برگرفتش از آن گرم سنگ
ببردش دمان تا به البرز کوه/
که بودش بدانجا کنام و گروه
سوی بچگان برد تا بشکرند/
بدان نالهٔ زار او ننگرند
🔹🔹
ناگهان خداوند مهر زال را به دل سیمرغ و فرزندانش نهاد و بر او رحم کردند و سیمرغ تصمیم میگیرد او را پرورش دهد . بدین منوال روزگار سپری شد و زال بزرگ شد.
🔸🔸
ببخشود یزدان نیکیدهش/
کجا بودنی داشت اندر بوش
نگه کرد سیمرغ با بچگان/
بران خرد خون از دو دیده چکان
شگفتی برو بر فگندند مهر/
بماندند خیره بدان خوب چهر
بدین گونه تا روزگاری دراز/
برآورد داننده بگشاد راز
چو آن کودک خرد پر مایه گشت/
برآن کوه بر روزگاری گذشت
🔹🔹🔹
پس از سالها سام فرزندش را به خواب میبیند که زیبا و قوی و دلاور شده است. در خواب کسی به او پرخاش میکند که: «ای مرد! چرا خداوند را ناسپاسی کردی و فرزند معصومت را بیپناه در کوهستان رها نمودی؟ تو موی سپیدش را دیدی اما جسم و روح پاک ایزدیش را ندیدی. تو چگونه پدری هستی که اکنون باید پرندهای از فرزندت نگهداری کند؟»
سام بیدار میشود و از کردهی خویش پشیمان میگردد. او با سپاهیانش به کوهستان البرز میرود. اما آشیانهی سیمرغ آنچنان بلند است که دسترسی به آن امکان ندارد.
🔸🔸
به سام نریمان رسید آگهی/
از آن نیک پی پور با فرهی
شبی از شبان داغ دل خفته بود/
ز کار زمانه برآشفته بود
چنان دید در خواب کز هندوان/
یکی مرد بر تازی اسپ دوان
ورا مژده دادی به فرزند او/
بران برز شاخ برومند او
چو بیدار شد بخردانرا بخواند/
سران سپه را همه برنشاند
بیامد دمان سوی آن کوهسار/
که افگندگان را کند خواستار
ابر آفریننده کرد آفرین/
بمالید رخسارگان بر زمین
همی گفت کای برتر از جایگاه/
ز روشن روان و ز خورشید و ماه
گرین کودک از پاک پشت منست/
نه از تخم بد گوهر آهرمنست
از این بر شدن بنده را دست گیر/
مرین پر گنه را تو اندرپذیر
پس از سالها سام فرزندش را به خواب میبیند که زیبا و قوی و دلاور شده است. در خواب کسی به او پرخاش میکند که: «ای مرد! چرا خداوند را ناسپاسی کردی و فرزند معصومت را بیپناه در کوهستان رها نمودی؟ تو موی سپیدش را دیدی اما جسم و روح پاک ایزدیش را ندیدی. تو چگونه پدری هستی که اکنون باید پرندهای از فرزندت نگهداری کند؟»
سام بیدار میشود و از کردهی خویش پشیمان میگردد. او با سپاهیانش به کوهستان البرز میرود. اما آشیانهی سیمرغ آنچنان بلند است که دسترسی به آن امکان ندارد.
🔸🔸
به سام نریمان رسید آگهی/
از آن نیک پی پور با فرهی
شبی از شبان داغ دل خفته بود/
ز کار زمانه برآشفته بود
چنان دید در خواب کز هندوان/
یکی مرد بر تازی اسپ دوان
ورا مژده دادی به فرزند او/
بران برز شاخ برومند او
چو بیدار شد بخردانرا بخواند/
سران سپه را همه برنشاند
بیامد دمان سوی آن کوهسار/
که افگندگان را کند خواستار
ابر آفریننده کرد آفرین/
بمالید رخسارگان بر زمین
همی گفت کای برتر از جایگاه/
ز روشن روان و ز خورشید و ماه
گرین کودک از پاک پشت منست/
نه از تخم بد گوهر آهرمنست
از این بر شدن بنده را دست گیر/
مرین پر گنه را تو اندرپذیر
عشقی و شوقی باید
تا شراب را از قدح بشناسد.
مولانا جلال الدین محمد خراسانی
تا شراب را از قدح بشناسد.
مولانا جلال الدین محمد خراسانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آرامش آسمان شب
سهم قلبتان باشد
و نور ستاره ها
روشنى ِ بى خاموش ِ
تمام لحظه هایتان
خدایا نور شبمان باش
و ستاره هاى آسمانت را
سقف خانه دوستانم کن
#شبتون_ستاره_بارون
سهم قلبتان باشد
و نور ستاره ها
روشنى ِ بى خاموش ِ
تمام لحظه هایتان
خدایا نور شبمان باش
و ستاره هاى آسمانت را
سقف خانه دوستانم کن
#شبتون_ستاره_بارون
قهوه خوشمزه است …
خوشمزگی اش ،
به همان تلخ بودنش است ،
وقتی میخوریم تلخی اش را تحویل نمی گیریم ،
اما
می گوییم چسبید …!
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست ،
مثل قهوه می ماند …!
تلخ است....اما.....
لذت بخش …
تلخی هایش را تحویل نگیر …
بخند و بگو عجب طعمـــی !
عاشق اگر می شوید،
عاشق رفتار آدم ها نشوید.
آدم ها گاهی حالشان خوب است، گاهی بد.
رفتارشان متأثر از حالشان است.
عاشق افکارشان شوید.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنج شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
درپناه حق امروز و با یه دنیا امید،عشق , سلامتی, تدبیر، توکل ,آرامش الهی , نشاط ,شادی با یه بغل آرزوهای پسندیده آغاز کنی.
کمال و منتهای سعادت همراه با بهترین لحظات برات آرزومندم.
التماس دعا دارم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
خوشمزگی اش ،
به همان تلخ بودنش است ،
وقتی میخوریم تلخی اش را تحویل نمی گیریم ،
اما
می گوییم چسبید …!
زندگی هم روزهای تلخش بد نیست ،
مثل قهوه می ماند …!
تلخ است....اما.....
لذت بخش …
تلخی هایش را تحویل نگیر …
بخند و بگو عجب طعمـــی !
عاشق اگر می شوید،
عاشق رفتار آدم ها نشوید.
آدم ها گاهی حالشان خوب است، گاهی بد.
رفتارشان متأثر از حالشان است.
عاشق افکارشان شوید.
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد پنج شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
درپناه حق امروز و با یه دنیا امید،عشق , سلامتی, تدبیر، توکل ,آرامش الهی , نشاط ,شادی با یه بغل آرزوهای پسندیده آغاز کنی.
کمال و منتهای سعادت همراه با بهترین لحظات برات آرزومندم.
التماس دعا دارم.
🌺🌺🌺
شاد باشی
دعای روز سیزدهم ماه مبارک رمضان:
اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ، وَ صَبِّرْنِي فِيهِ عَلَى كَائِنَاتِ الْأَقْذَارِ، وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِلتُّقَى وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ، بِعَوْنِكَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَسَاكِينِ.
خدایا مرا در این ماه از آلودگیها و ناپاکیها پاک کن، و بر شدنیهای مورد تقدیرت شکیبایم گردان، و به پرهیزگاری و هم نشینی با نیکان توفیقم ده، به یاری ات ای نور چشم درماندگان.
#مهمانی_خدا
اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ، وَ صَبِّرْنِي فِيهِ عَلَى كَائِنَاتِ الْأَقْذَارِ، وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِلتُّقَى وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ، بِعَوْنِكَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَسَاكِينِ.
خدایا مرا در این ماه از آلودگیها و ناپاکیها پاک کن، و بر شدنیهای مورد تقدیرت شکیبایم گردان، و به پرهیزگاری و هم نشینی با نیکان توفیقم ده، به یاری ات ای نور چشم درماندگان.
#مهمانی_خدا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پنجشنبه باید با بعضی
از جاهای خالی بیشتر کنار آمد
اشک نریخت حسرت نخورد
فقط دید و گذشت......
پنجشنبه همین است
روز دوست داشتن هایی
که فقط عطرشان مانده و
اندکی خاطره نه خودشان 🖤
بیاد مسافران بهشتی
بفرستیم فاتحه و صلواتی🕯
از جاهای خالی بیشتر کنار آمد
اشک نریخت حسرت نخورد
فقط دید و گذشت......
پنجشنبه همین است
روز دوست داشتن هایی
که فقط عطرشان مانده و
اندکی خاطره نه خودشان 🖤
بیاد مسافران بهشتی
بفرستیم فاتحه و صلواتی🕯
گفت:« نماز کردند؟»
گفت:« آری»
گفت:«آه!»
یکی گفت:
«نماز همهی عمرم به تو دهم
آن آه را
به من ده!»
#مقالات_شمس
گفت:« آری»
گفت:«آه!»
یکی گفت:
«نماز همهی عمرم به تو دهم
آن آه را
به من ده!»
#مقالات_شمس
اگر برنامه ات برای یک سال است
برنج بکار
اگر برنامه ات برای ده سال است
درختکاری کن ...
اگر برنامه ات برای صد سال است,
کودکان را تعلیم بده ...
#کنفوسیوس
برنج بکار
اگر برنامه ات برای ده سال است
درختکاری کن ...
اگر برنامه ات برای صد سال است,
کودکان را تعلیم بده ...
#کنفوسیوس