چون خداخواهدکه پوشدعیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس
#مثنوی_مولانا
اگر خداوند بخواهد عیب کسی را بپوشاند,
دهان او را در بیان عیب دیگر معیوبان می بندد
تا به جای اینکه به جست و جوی عیب دیگران باشد,
افکار و رفتار خودش را در ترازوی قضاوت قرار دهد و سعی در برطرف کردن نقاط ضعف خود داشته باشد.
با این حساب اصلا فرصت نمی کند ببیند بقیه چه عیبی دارند
چون حواسش به حالات و اوضاع خویش معطوف است.
کم زند در عیب معیوبان نفس
#مثنوی_مولانا
اگر خداوند بخواهد عیب کسی را بپوشاند,
دهان او را در بیان عیب دیگر معیوبان می بندد
تا به جای اینکه به جست و جوی عیب دیگران باشد,
افکار و رفتار خودش را در ترازوی قضاوت قرار دهد و سعی در برطرف کردن نقاط ضعف خود داشته باشد.
با این حساب اصلا فرصت نمی کند ببیند بقیه چه عیبی دارند
چون حواسش به حالات و اوضاع خویش معطوف است.
این آتش غم که بر جگر می کشمش
بگداخت مرا ز بس که بر می کشمش
ماننده شمعم که مرا آتش عشق
در پای آورد و من بسر می کشمش
خلاق المعانی
کمالالدین اسماعیل
بگداخت مرا ز بس که بر می کشمش
ماننده شمعم که مرا آتش عشق
در پای آورد و من بسر می کشمش
خلاق المعانی
کمالالدین اسماعیل
GT-080
Abdolvahab Shahidi/Sima Bina
#گلهای_تازه
برنامه شماره : 80
خوانندگان :
#سیما_بینا
#شهیدی
تصنیف :
اي فسانه فسانه فسانه اي خدنگ ترا من نشانه ( نیما_یوشیج )
آواز : اي فسانه فسانه فسانه اي خدنگ ترا من نشانه ( نیمایوشیج )
آهنگ : معروفی با تنظیم فریدون_شهبازیان
دستگاه/مایه : افشاری
اشعار متن : نیمایوشیج
نوازندگان : شهیدی
صدا بردار : اميني - جهانفرد
سال : 1352
گوینده : آذر پژوهش
برنامه شماره : 80
خوانندگان :
#سیما_بینا
#شهیدی
تصنیف :
اي فسانه فسانه فسانه اي خدنگ ترا من نشانه ( نیما_یوشیج )
آواز : اي فسانه فسانه فسانه اي خدنگ ترا من نشانه ( نیمایوشیج )
آهنگ : معروفی با تنظیم فریدون_شهبازیان
دستگاه/مایه : افشاری
اشعار متن : نیمایوشیج
نوازندگان : شهیدی
صدا بردار : اميني - جهانفرد
سال : 1352
گوینده : آذر پژوهش
خانه ام ابری ست،
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فراز گردنه، خرُد و خراب و مست
باد می پیچد،
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من !
آی نی زن که ترا آوای نی برده ست دور از ره کجائی؟
خانه ام ابری ست، امّا
ابربارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرُد از بادست
و به ره، نی زن که دائم می نوازد نی، دراین دنیاي ابراندود،
راه خود را دارد اندر پیش.
#نیما_یوشیج
یکسره روی زمین ابری ست با آن.
از فراز گردنه، خرُد و خراب و مست
باد می پیچد،
یکسره دنیا خراب از اوست
و حواس من !
آی نی زن که ترا آوای نی برده ست دور از ره کجائی؟
خانه ام ابری ست، امّا
ابربارانش گرفته ست.
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم
من به روی آفتابم
می برم در ساحت دریا نظاره.
و همه دنیا خراب و خرُد از بادست
و به ره، نی زن که دائم می نوازد نی، دراین دنیاي ابراندود،
راه خود را دارد اندر پیش.
#نیما_یوشیج
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم
#نیما_یوشیج
تصنیف #شباهنگام
ترا من چشم در راهم...
#ایرج_بسطامی
#حسین_پرنیا
#رقص_آشفته (گلپونه ها)
#نیما_یوشیج
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
که می گیرند در شاخ « تلاجن» سایه ها رنگ سیاهی
وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
ترا من چشم در راهم
#نیما_یوشیج
تصنیف #شباهنگام
ترا من چشم در راهم...
#ایرج_بسطامی
#حسین_پرنیا
#رقص_آشفته (گلپونه ها)
#نیما_یوشیج
Telegram
attach 📎
معرفی عارفان pinned «کتاب عارفان کس به نشان نمی رسد...تیرِ خطاست زندگی...! https://t.me/khomq https://t.me/khomq»
Marzieh - Shabo Saghi
Telegram : @Delavaaz
ترانه قدیمی و بسیار شنیدنی از مرضیه بنام «شب و ساقی»
۲۱ آبان سالروز درگذشت هاراطون داویدیان
( زاده ۲ اسفند ۱۳۰۳ تهران – درگذشته ۲۱ آبان ۱۳۸۸ تهران) از بنیانگذاران روانپزشکی در ایران و استاد روانپزشکی دانشگاه تهران
هاراطون (هارمیک) داویدیان، تحصیلات ابتدایی را در دبستان کوشش و تحصیلات متوسطه را در کالج البرز یا دبیرستان البرز، به پایان رسانید و سپس برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به دانشگاه علوم پزشکی تهران رفت و در سال ۱۳۲۷ فارغالتحصیل شد. پس از طی دوره دکتری پزشکی و گذراندن خدمت نظام وظیفه، در ۱۱ امرداد ماه سال ۱۳۲۹ به دستیاری بخش تازه تاسیس بیماریهای روانی، وابسته به دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران انتخاب شد و خدمات دانشگاهی خود را از آن تاریخ آغاز کرد. هاراطون داویدیان به درخواست خودش در سال ۱۳۲۹ به دستیاری بخش بیماریهای روانی، وابسته به دانشکده پزشکی انتخاب شد و به همکاری با دکتر چهرازی و سپس دکتر ناصری در بیمارستان روزبه پرداخت. در سال ۱۳۳۴ با کسب موفقیت در امتحانات انتخاب رئیس درمانگاهی بیماریهای روانی، به منظور ادامه تحصیل عازم لندن شد و در سال ۱۳۳۷ دیپلم تخصصی بیماریهای روانی را از دانشگاه لندن (D.P.M) دریافت کرد.
وی پس از بازگشت به میهن و شروع خدمات دانشگاهی، مدارج مختلف آموزش، دانشیاری، تصدی بخش و ریاست بخش روانی را یکی پس از دیگری طی کرد و در سال ۱۳۴۷ مقام استادی رشته بیماریهای روانی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را کسب کرد. دکتر داویدیان در سال ۱۳۷۰ پس از ۴۲ سال خدمت دانشگاهی به افتخار بازنشستگی نائل آمد و در سال ۱۳۷۷ عضو افتخاری فرهنگستان علوم پزشکی شد.
نامبرده دارای تالیفات منحصر به فرد در روانپزشکی و مطالعات بالینی است و تأثیر زیادی بر زبان روانپزشکی نوین ایران داشته است و دارد و یکی از اولین و معدود مولفانی است که در سطح بینالمللی مطرح بوده است. او سالها تدریس دروس دوره تخصص روانپزشکی به دانشجویان پزشکی در سطوح مقدماتی و پیشرفته را به عهده داشته است. وی در سال ۱۳۸۸ پس از درگذشت لون داویدیان برادرزاده اش که از روانپزشکان و ادامه دهنده راه وی بود، پس از طی دوره اندوه و بیماری (۱۲ نوامبر ۲۰۰۹) درگذشت.
۲۱ آبان سالروز درگذشت هاراطون داویدیان
( زاده ۲ اسفند ۱۳۰۳ تهران – درگذشته ۲۱ آبان ۱۳۸۸ تهران) از بنیانگذاران روانپزشکی در ایران و استاد روانپزشکی دانشگاه تهران
هاراطون (هارمیک) داویدیان، تحصیلات ابتدایی را در دبستان کوشش و تحصیلات متوسطه را در کالج البرز یا دبیرستان البرز، به پایان رسانید و سپس برای ادامه تحصیل در رشته پزشکی به دانشگاه علوم پزشکی تهران رفت و در سال ۱۳۲۷ فارغالتحصیل شد. پس از طی دوره دکتری پزشکی و گذراندن خدمت نظام وظیفه، در ۱۱ امرداد ماه سال ۱۳۲۹ به دستیاری بخش تازه تاسیس بیماریهای روانی، وابسته به دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران انتخاب شد و خدمات دانشگاهی خود را از آن تاریخ آغاز کرد. هاراطون داویدیان به درخواست خودش در سال ۱۳۲۹ به دستیاری بخش بیماریهای روانی، وابسته به دانشکده پزشکی انتخاب شد و به همکاری با دکتر چهرازی و سپس دکتر ناصری در بیمارستان روزبه پرداخت. در سال ۱۳۳۴ با کسب موفقیت در امتحانات انتخاب رئیس درمانگاهی بیماریهای روانی، به منظور ادامه تحصیل عازم لندن شد و در سال ۱۳۳۷ دیپلم تخصصی بیماریهای روانی را از دانشگاه لندن (D.P.M) دریافت کرد.
وی پس از بازگشت به میهن و شروع خدمات دانشگاهی، مدارج مختلف آموزش، دانشیاری، تصدی بخش و ریاست بخش روانی را یکی پس از دیگری طی کرد و در سال ۱۳۴۷ مقام استادی رشته بیماریهای روانی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران را کسب کرد. دکتر داویدیان در سال ۱۳۷۰ پس از ۴۲ سال خدمت دانشگاهی به افتخار بازنشستگی نائل آمد و در سال ۱۳۷۷ عضو افتخاری فرهنگستان علوم پزشکی شد.
نامبرده دارای تالیفات منحصر به فرد در روانپزشکی و مطالعات بالینی است و تأثیر زیادی بر زبان روانپزشکی نوین ایران داشته است و دارد و یکی از اولین و معدود مولفانی است که در سطح بینالمللی مطرح بوده است. او سالها تدریس دروس دوره تخصص روانپزشکی به دانشجویان پزشکی در سطوح مقدماتی و پیشرفته را به عهده داشته است. وی در سال ۱۳۸۸ پس از درگذشت لون داویدیان برادرزاده اش که از روانپزشکان و ادامه دهنده راه وی بود، پس از طی دوره اندوه و بیماری (۱۲ نوامبر ۲۰۰۹) درگذشت.
۲۱ آبان سالروز درگذشت بیژن مفید
( زاده ۲۲ خرداد ۱۳۱۴ تهران -- درگذشته ۲۱ آبان ۱۳۶۳ لسآنجلس) نمایشنامهنویس و کارگردان
بیژن مفید تا به حال ۹ نمایشنامه و آثاری دیگر از نوشتههایش به روی صحنه آمده و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شدهاست. شهر قصه معروفترین اثر بیژن مفید است.
او فرزند غلامحسین مفید و قدسیه فریور و برادر بهمن مفید، اردوان مفید، هومن مفید، و هنگامه مفید است.
نمایشنامهها :
نمایشنامههایی از بیژن مفید که در طول زندگی وی به صورت نوار کاست ضبط و منتشر شدند:
شهر قصه
۲۱ آبان سالروز درگذشت بیژن مفید
( زاده ۲۲ خرداد ۱۳۱۴ تهران -- درگذشته ۲۱ آبان ۱۳۶۳ لسآنجلس) نمایشنامهنویس و کارگردان
بیژن مفید تا به حال ۹ نمایشنامه و آثاری دیگر از نوشتههایش به روی صحنه آمده و بیش از ۱۵۰ نمایشنامه رادیویی و تلویزیونی توسط او ترجمه و کارگردانی شدهاست. شهر قصه معروفترین اثر بیژن مفید است.
او فرزند غلامحسین مفید و قدسیه فریور و برادر بهمن مفید، اردوان مفید، هومن مفید، و هنگامه مفید است.
نمایشنامهها :
نمایشنامههایی از بیژن مفید که در طول زندگی وی به صورت نوار کاست ضبط و منتشر شدند:
شهر قصه
پس هر که خواهد در راه درویشی و سلوک، کسی شود و به درگاه الهی بار یابد و از ذوق مشارب مردان و شرب مقامات ایشان خبر یابد.
باید که آستین همت از دنیای دنی برنوردد و به چشم حقارت و خسارت در آن نگاه کند.
و دامن خدمت بر میان جان بندد و عاشق وار پای بر سر نفس نهد
و هرچه از هوی و شهوات در او جمع شده، از او بستاند
و دست بر کار و دل بر یار و مولا نهد.
و اگر هزار تیر بلا بر جان وی زنند، از سر آن کوی برنخیزد و روی برنگرداند.
نورالدین عبدالرحمن اسفراینی
کاشف الاسرار
باید که آستین همت از دنیای دنی برنوردد و به چشم حقارت و خسارت در آن نگاه کند.
و دامن خدمت بر میان جان بندد و عاشق وار پای بر سر نفس نهد
و هرچه از هوی و شهوات در او جمع شده، از او بستاند
و دست بر کار و دل بر یار و مولا نهد.
و اگر هزار تیر بلا بر جان وی زنند، از سر آن کوی برنخیزد و روی برنگرداند.
نورالدین عبدالرحمن اسفراینی
کاشف الاسرار
یا رب ز کرم دری برویم بگشا
راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
ابوسعید ابوالخیر
راهی که درو نجات باشد بنما
مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم
جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
ابوسعید ابوالخیر
کشتگاهم خشک ماند و یکسره تدبیرها،
گشت بی سود و ثمر.
تنگنای خانه ام را یافت دشمن، با نگاه حیله اندوزش،
وای برمن! می کند آماده بهر سینه ي من تیرهائی،
که به زهر کینه آلوده ست.
پس به جاده های خونین، کلّه های مردگان را،
به غبار قبرهای کهنه اندوده،
از پس دیوارمن، برخاک می چیند.
وز پی آزارِ دلِ، آزردگان،
در میان کلّه های چیده بنشیند،
سر گذشت زجر را خواند،
وای برمن! در شبی تاریک از اینسان،
برسراین کلّه ها جنبان،
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا ؟
از تکان کلّه ها آیا سکوت این شب سنگین،
(کاندران هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد) کی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک وارسته،
روشنائی کی دهد آیا !
این شب تاریک دل را ؟
عابرین ! ای عابرین !
بگذرید از راه من، بی هیچ گونه فکر،
دشمن من می رسد می کوبدم بر در،
خواهدم پرسید، نام وهرنشان دیگر.
وای برمن !
به کجای این شب تیره بیاویزم قبا ي ژنده ي خود را،
تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون،
تیر های زهر را دلخون.
وای برمن !
زادروز نیمایوشیج
گشت بی سود و ثمر.
تنگنای خانه ام را یافت دشمن، با نگاه حیله اندوزش،
وای برمن! می کند آماده بهر سینه ي من تیرهائی،
که به زهر کینه آلوده ست.
پس به جاده های خونین، کلّه های مردگان را،
به غبار قبرهای کهنه اندوده،
از پس دیوارمن، برخاک می چیند.
وز پی آزارِ دلِ، آزردگان،
در میان کلّه های چیده بنشیند،
سر گذشت زجر را خواند،
وای برمن! در شبی تاریک از اینسان،
برسراین کلّه ها جنبان،
چه کسی آیا ندانسته گذارد پا ؟
از تکان کلّه ها آیا سکوت این شب سنگین،
(کاندران هر لحظه مطرودی فسون تازه می بافد) کی که بشکافد؟
یک ستاره از فساد خاک وارسته،
روشنائی کی دهد آیا !
این شب تاریک دل را ؟
عابرین ! ای عابرین !
بگذرید از راه من، بی هیچ گونه فکر،
دشمن من می رسد می کوبدم بر در،
خواهدم پرسید، نام وهرنشان دیگر.
وای برمن !
به کجای این شب تیره بیاویزم قبا ي ژنده ي خود را،
تا کشم از سینه ی پر درد خود بیرون،
تیر های زهر را دلخون.
وای برمن !
زادروز نیمایوشیج
شخصی به نزدیک اویس قرنی شد، اویس گفت : به چه آمده ای ؟
گفت : آمده ام تا با تو بیاسایم.
اویس گفت : هرگز ندانستم که کسی باشد که خدای تعالی را بداند و به دیگری بیاساید ...
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
گفت : آمده ام تا با تو بیاسایم.
اویس گفت : هرگز ندانستم که کسی باشد که خدای تعالی را بداند و به دیگری بیاساید ...
کیمیای سعادت
امام محمد غزالی
مدعیان محبتِ حق را ، خداوند متعال بانواع بلاها امتحان میکنند اگر در دعوی محبت خود کآذب و دروغگو باشند .
و اگر راستگو باشند آنها از گرفتاریهای امتحان خلاص و خالص میشوند .که آنرا به سنگ محک امتحان کرده ، اگر خالص نباشد او را ذوب میکنند و از غل و غش پاک می نمایند.
فتوحات ربانیه با با طاهر
سینه خود را هدف کن پیش دوست
هین که تیرش در کمانست ای پسر
عشق کار نازکان نرم نیست
عشق کار پهلوانست ای پسر!
دیوان شمس
و اگر راستگو باشند آنها از گرفتاریهای امتحان خلاص و خالص میشوند .که آنرا به سنگ محک امتحان کرده ، اگر خالص نباشد او را ذوب میکنند و از غل و غش پاک می نمایند.
فتوحات ربانیه با با طاهر
سینه خود را هدف کن پیش دوست
هین که تیرش در کمانست ای پسر
عشق کار نازکان نرم نیست
عشق کار پهلوانست ای پسر!
دیوان شمس
غزّالی روایتی را از پیامبر نقل می کند. می گوید:
کسی رفت نزد پیامبر و گفت:
من حرف های مختلف شنیده ام.
هر کسی چیزی به من گفته و من متحیّر شدم، گیج شدم.
راه برون رفتن از این حیرت چیست؟
پیامبر به او گفت که از دلت بپرس!
استفت قلبک و...
هرچه می خواهند فتوا بدهند،
هرچه می خواهند نظر بدهند،
کاری نداشته باش.
از دلت بپرس که درست کدامست...
اینکه این روایت فی نفسه، یعنی به لحاظ پدیدارشناسی، فنومنولوژی، اصلا در عالم اسلام پیدا شده
و علمای اسلام به آن اهمیت دادند و به آن اهتمام ورزیدند، خودش مهم است.
اینکه از دل پرسیدن یک راهی ست، یک معیاری ست، یک ترازویی ست،به تعبیر مولانا، که گاهی می تواند شما را کمک بکند برای توزین کلمات و برای توزین میزان حق بودن یا نبودن آنها.
مولوی از راه می رسد، یک قیدی، یک نکته ای بر این اضافه می کند. در مثنوی می گوید که:
"آنکه گفت استفت قلبک مصطفی"،
هر دلی را نگفت،
"آن دلی باشد که پر بود از صفا".
دلهای آلوده، دلهای پر از غرض و پر از مرض، این ها شایسته ترازو بودن نیستند.
از آنها نباید پرسید، آنها حرفشان حرف نیست، شنیدنی نیست.
دلی که پاک است، دلی که صاف است، دلی که آینه وار و بی زنگار است
که حقیقت در آن می تواند بتابد،
یک چنان دلی قابل اعتماد است.
چنان دلی را می توان مورد سؤال و جواب قرار داد و پرسید که چنان هست
یا چنان نیست...
دکتر عبدالکریم سروش
"دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد"،
کسی رفت نزد پیامبر و گفت:
من حرف های مختلف شنیده ام.
هر کسی چیزی به من گفته و من متحیّر شدم، گیج شدم.
راه برون رفتن از این حیرت چیست؟
پیامبر به او گفت که از دلت بپرس!
استفت قلبک و...
هرچه می خواهند فتوا بدهند،
هرچه می خواهند نظر بدهند،
کاری نداشته باش.
از دلت بپرس که درست کدامست...
اینکه این روایت فی نفسه، یعنی به لحاظ پدیدارشناسی، فنومنولوژی، اصلا در عالم اسلام پیدا شده
و علمای اسلام به آن اهمیت دادند و به آن اهتمام ورزیدند، خودش مهم است.
اینکه از دل پرسیدن یک راهی ست، یک معیاری ست، یک ترازویی ست،به تعبیر مولانا، که گاهی می تواند شما را کمک بکند برای توزین کلمات و برای توزین میزان حق بودن یا نبودن آنها.
مولوی از راه می رسد، یک قیدی، یک نکته ای بر این اضافه می کند. در مثنوی می گوید که:
"آنکه گفت استفت قلبک مصطفی"،
هر دلی را نگفت،
"آن دلی باشد که پر بود از صفا".
دلهای آلوده، دلهای پر از غرض و پر از مرض، این ها شایسته ترازو بودن نیستند.
از آنها نباید پرسید، آنها حرفشان حرف نیست، شنیدنی نیست.
دلی که پاک است، دلی که صاف است، دلی که آینه وار و بی زنگار است
که حقیقت در آن می تواند بتابد،
یک چنان دلی قابل اعتماد است.
چنان دلی را می توان مورد سؤال و جواب قرار داد و پرسید که چنان هست
یا چنان نیست...
دکتر عبدالکریم سروش
"دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد"،
طبع من این نکته چه پاکیزه گفت
سهل بود خوردن افسوسِ مفت
مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه
هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشة نیک و بدست
بعد که مُردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم ک نند
زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مر د
ایرج میرزا
سهل بود خوردن افسوسِ مفت
مردم این ملک ز که تا به مه
هیچ ندانند جز احسنت و زه
هرکسی اندر غم جان خودست
فارغ از اندیشة نیک و بدست
بعد که مُردم، همه یادم کنند
رحمت وافر به نهادم ک نند
زانچه پس از مرگ برایم کنند
کاش کمی حین بقایم کنند
دل به کف غصه نباید سپرد
اول و آخر همه خواهیم مر د
ایرج میرزا
بایزید را گفتند:
بنده از چه راه به بالاترين درجات رسد؟
گفت: اينكه كر و كور و لال باشد...
در بیان این کلام از رساله درویش خاکسار آمده که درویش باید به این سه کردار نائل آید ...
« زهر نوش باشد »
« سر پوش باشد »
و « خاموش باشد »
بدان معنی که سالک در راه سلوک هر چه ملامت شنید، دم فروبندد و در راه کوشد ....
و اگر سرّی بدو نمایان کردند، فریاد نکند و سرّ محفوظ بدارد ...
و هر دم به ذکر و فکر خود مشغول باشد نه سخنوری و اظهار فضل و سخنی به غیر از حق نگوید ....
#تذکرةالاولیا_عطار_نیشابوری
بنده از چه راه به بالاترين درجات رسد؟
گفت: اينكه كر و كور و لال باشد...
در بیان این کلام از رساله درویش خاکسار آمده که درویش باید به این سه کردار نائل آید ...
« زهر نوش باشد »
« سر پوش باشد »
و « خاموش باشد »
بدان معنی که سالک در راه سلوک هر چه ملامت شنید، دم فروبندد و در راه کوشد ....
و اگر سرّی بدو نمایان کردند، فریاد نکند و سرّ محفوظ بدارد ...
و هر دم به ذکر و فکر خود مشغول باشد نه سخنوری و اظهار فضل و سخنی به غیر از حق نگوید ....
#تذکرةالاولیا_عطار_نیشابوری