معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.1K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
#حسن_بصری_رحمه_الله


ارادت او به علی بوده است رضی الله عنهما ، ودر علوم رجوع باز او کرده است و #طریقت ازو گرفت، وابتدای توبه او آن بود که او گوهر فروش بود.
او را حسن اللولوئی گفتندی، تجارت روم کردی، وبا امیران و وزیران قیصر ستدوداد کردی رضی الله عنه.



#تذکره_الاولیاء
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه چیز را تا نجویی، نیابی!

جز این دوست را :
تا نیابی، نجویی!


فیه ما فیه🌺
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان
که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد

اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم
وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد...

حضرت مولانا🌺
مردی که عاشق خود شد!

نارسیسوس نام جوان زیبایی است در اساطیر یونان که دختری به نام اکو (انعکاس صدا یا به فارسی پژواک) بر او عاشق می شود و چون جواب نامساعد می شنود نفرین می کند که او عاشق کسی شود که هرگز نتواند به او برسد و او روزی عکس خود را در آب می بیند و برخود عاشق می شود. هر روز بر لب برکۀ آب می آید و با خود نرد عشق می بازد و شِکوه می کند که آخر تو که با من دوستی: وقتی می آیم می آیی، وقتی لبخند می زنم لبخند می زنی؛ پس چرا وقتی دستم را دراز می کنم تا دست تو را بگیرم آشفته می شوی و از من می رمی.
نارسیسوس آن قدر در فراق خویش غصه می خورد و اشک می ریزد تا می میرد. پس حوریان و پریان صحرایی گرد او می آیند و می گویند «حیف است چنین جلوه ای از زیبایی به زیرخاک رود. بهتر است او را به گُلی تبدیل کنیم که پیوسته در کنار آب بروید و عکس جمال خود را در آب ببیند.» و او را به گل نرگس تبدیل می کنند.(معنی نارسیسوس نیز «نرگس» است.)
اصطلاح نارسیسیسم به معنی «خود شیفتگی» یکی از بیماری های روانی است و به کسانی گفته می شود که سخت و به طور بیمار گونه ای شیفته و بیقرار خویش اند.


کتاب: در قلمرو زرین
#حسین‌الهی‌قمشه‌ای
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#الهی_امشب

هر چے خوبیه خدا براتون رقم بزنه

آرامش مهمان همیشگے خونه هاتون باشه

شبتون گرم از نگاه خدا عزیزان ....
ایستادن،اجبارکوه بود
رفتن،سرنوشت آب

افتادن،تقدیربرگ
وصبر،پاداش آدمی

پس بی هیچ چشم داشتی
حراج محبت کنیم

که همه مافقط خاطره ایم
"زندگی را طلاق ندهید."
این یعنی اینکه خودتون رو از خوشی های دنیا و زندگی؛ محروم نکنید
در مقابل مشکلات؛ تسلیم نشید و زانوی غم بغل نگیرید.
خودتون رو دوست داشته باشید و به خودتون و خواسته هاتون احترام بذارید
یادتان باشد بهترین دوست شما "تصویرهای ذهنی خوب شما از خودتان" است.
دیگران را دوست بدارید حتی کسانی که با شما همراه و هم عقیده نیستند.
از کسی متنفر نباشید که روزگارتان رنگ تنفر نگیرد و سیاهی جذب نکند.
از هیچ کس توقعی نداشته باشید که جز دلگیری پیامدی به همراه ندارد.
یادتان باشد که شاید کسی هم از شما توقعی دارد و شما نمیدانید.!

زندگی را زندگی کنید...
چندان هم که فکر میکنید وقت نیست!


🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد سه شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

امروزت به قشنگی بهشت
به زیبایی گلها
به شادی لبخند
رضایت مادر
و به ‌محکمی
پیوند قلب هـا
که یاد آور خوبیهاست
امروزت پراز شادی و نشاط

🌺🌺🌺

شادباشی
‍ مولانا در جای جایِ مثنوی از وحدت سخن می گوید:
مثنوی ما دکان وحدت است!
غیر واحد هرچه بینی آن بُت است (دفتر ششم مثنوی )

فکر می کنم وحدت، شرح دادنی نیست بلکه باید چشمِ دل مان آن را ببیند .
به طبیعت ، به انسان ها ، به هستی بنگرید و ببینید که در لایه ی زیرین این تفاوت ها و نزاع ها و گوناگونی ها زنجیره ای به هم پیوسته و حقیقتی واحد نهفته است؛ آشکار و پنهان ...


منبسط بودیم و یك جوهر همه،
بی سر و بی پا بُدیم، آن سر همه!
یك گهر بودیم، همچون آفتاب؛
بی گره بودیم و صافی، همچو آب...
چون به صورت آمد آن نور سره،
شد عدد، چون سایه های كنگره؛
كنگره ویران كنید از منجنیق،
تا رود فرق از میان این فریق...

" دفتر اول مثنوی "
جمله ی ذرّات عالَم در نهان
با تو گویانند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هُشیم
با شما نامحرمان، ما خامُشیم

به فرموده ی حضرت مولانا نه تنها انسان ها و حیوانات و گیاهان بلکه همه ی ذرّات عالَم، شنوا و بینا و هوشیارند؛ و برای اینکه از هشیاریِ ذرّات عالم بهره ببریم، برای اینکه صدای مولکول های بدن مان را بشنویم و به موقع واکنش های مناسب را بروز دهیم باید به ندای باطن مان توجه کنیم باید با وجود خویش محرم شویم تا قادر به درک و دریافتِ نجوایِ آرامِ ذراتِ هستی شویم.

دیوان شمس
چه شادم به دوستیِ تو
که مرا چنین دوستی داد!

خدا این دلِ مرا به تو دهد...
مرا چه آن جهان،
چه این جهان
مرا چه قعرِ زمین،
چه بالایِ آسمان
مرا چه بالا
چه پَست...

#شمس_تبریزی
#مقالات
در نگرش بودا به زندگی، کلمه بسیار ارزشمندی وجود دارد به نام ساماتا.
ساماتا یعنی خونسردی، آرامش، توازن، تعادل، بی انتخابی. از افراط و تفریط حذر کن. درد و لذت افراط و تفریط اند. انتخاب نکن. نه بچسب و نه اجتناب کن.
فقط در میانه بمان، نگاه کن، بی وابستگی به آن نگاه کن.
درد می‌آید، بگذار بیاید تو فقط هوشیار باش، آگاه باش. سردرد داری، فقط نگاهش کن به آن نه نگو، شروع به جنگیدن با آن نکن.
انکارش نکن، از آن اجتناب نکن، سعی نکن خودت را در جای دیگر مشغول کنی تا حواست از آن پرت شود. بگذار درد آنجا باشد، صرفا تماشایش کم، و در آن تماشا کردن، تحول بزرگی رخ می دهد.
اگر بتوانی بدون دوست داشتن یا نداشتن تماشایش کنی، ناگهان درد آنجاست اما تو از آن بیرونی، دیگر درون درد نیستی. بی هیچ ارتباطی با آن آنجا ایستاده‌ای. بی انتخابی ارتباط تو را با تمام انواع حالتها و تمام انواع ذهنها قطع می‌کند. این ساماتا است.
#اشو
چون کعبه‌ی وصل تو مقام است صفا را
بی مطرب و ساقی نشود مجلس ما گرم
در کعبه ، خدا را بپرستیم ، خدا را
از بلبل و گل یافت چمن ، برگ و نوا را

#ناصر_بخارایی
شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بی‌خبر باشد

تیرباران عشق خوبان را
دل شوریدگان سپر باشد

عاشقان کشتگان معشوقند
هر که زندست در خطر باشد

همه عالم جمال طلعت اوست
تا که را چشم این نظر باشد

کس ندانم که دل بدو ندهد
مگر آن کس که بی بصر باشد

آدمی را که خارکی در پای
نرود طرفه جانور باشد

گو ترش روی باش و تلخ سخن
زهر شیرین لبان شکر باشد

عاقلان از بلا بپرهیزند
مذهب عاشقان دگر باشد

پای رفتن نماند سعدی را
مرغ عاشق بریده پر باشد


حضرت سعدی رحمه اللّٰه
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود

من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم
هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود

یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد
که در او آه مرا قوت تاثیر نبود

سر ز حسرت به در میکده‌ها برکردم
چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود

نازنینتر ز قدت در چمن ناز نرست
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود


تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود

آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع
جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود

آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو
که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود


حضرت حافظ رحمه اللّٰه
پرسیدند
انسانیـت چیسـت
عالمی گفت:

تواضع در وقت رفعت!
عفو هـنگام قدرت!
سخاوت
هنگام تنگدستی!
و بخشـش بدون منت...!
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش
که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند

طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند

ز بخت خفته ملولم بود که بیداری
به وقت فاتحه صبح یک دعا بکند

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد
مگر دلالت این دولتش صبا بکند

#حافظ
مهر پاکان در میان جان نشان
دل مده الا به مهر دل خوشان‌‌

کوی نومیدی مرو، امیدهاست
سوی تاریکی مرو، خورشیدهاست‌‌

#مولانا
عقل دریابد تو را یا عشق یا جان صفا


لوح محفوظت شناسد یا ملایک بر سما

#مولانا
یکی از نشانه‌های انسان‌های آزاده‌جان و زنده‌دل آن است که نقدها و ارزیابی‌های دیگران آنها را آشفته و مشوش نمی‌کند.
شمس تبریزی می‌‌گوید خیلی دنبال شیخ و ولیّ راستین گشتم و نیافتم. دنبال کسی بودم که اگر سخنی علیه خویش شنید، نرنجد و این چنین کسی را هم نیافتم:

«شیخ خود ندیدم، الا این قدر که کسی باشد که با او نقلی کنند، نرنجد و اگر رنجد، از نقّال رنجد، این چنین کس نیز ندیدم.
از این مَقام که این صفت باشد کسی را تا شیخی، صد هزار ساله راه است.
الّا مولانا را یافتم به این صفت.
و این که باز می‌گشتم از حَلَب به صحبتِ او، بنا بر این صفت بود.»

مقالات شمس
بیشتر افراد از روبه‌رو شدن با تاریکی وجود خود و در آغوش کشیدن آن می‌ترسند، اما شادمانی و رضایتی که فرد آرزو دارد در همین تاریکی یافت می‌شود، در واقع ما با تلاش در راه کشف وجود یکپارچه خود، دری به روشنایی حقیقتی می گشایم. یکی از عمده‌ترین مشکلات عصر اطلاعات بیماری 《من می‌دانم》 است.
بیشتر اوقات همین دانستن، مانع از تجربه و درک درون می شود کار کردن روی سایه کاری فکری نیست. بلکه سفری از ذهن به سوی قلب می باشد بسیاری از افرادی که در مسیر رشد شخصی گام بر می‌دارند، بر این باورند که کارشان را به پایان رساندند و مایل نیستند حقیقت وجود خود را ببینند. بسیاری از ما آرزو داریم به نور برسیم و در زیبا ترین و والاترین حالت وجود خود به سر بریم، اما می خواهیم بدون یکپارچه کردن تمامی وجودمان به این مهم دست یابیم، در حالی که نمی‌توان بدون شناختن تاریکی روشنایی را به گونه ای کامل حس و تجربه کرد. نیمه تاریک در مسیر ما به سوی آزادی حقیقی قرار دارد. هر یک از ما باید آماده باشیم تا پیوسته به کشف و آشکار کردن تاریکی های وجود خود بپردازیم

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از نشانه‌های انسان‌های آزاده‌جان و زنده‌دل آن است که نقدها و ارزیابی‌های دیگران آنها را آشفته و مشوش نمی‌کند. شمس تبریزی می‌‌گوید خیلی دنبال شیخ و ولیّ راستین گشتم و نیافتم. دنبال کسی بودم که اگر سخنی علیه خویش شنید، نرنجد و این چنین کسی را هم نیافتم:

«شیخ خود ندیدم، الا این قدر که کسی باشد که با او نقلی کنند، نرنجد و اگر رنجد، از نقّال رنجد، این چنین کس نیز ندیدم. از این مَقام که این صفت باشد کسی را تا شیخی، صد هزار ساله راه است. الّا مولانا را یافتم به این صفت. و این که باز می‌گشتم از حَلَب به صحبتِ او، بنا بر این صفت بود.»

مقالات شمس