دیگر از دیده مپرسید ز دریا چه خبر
یا که از خستگی و زحمت صحرا چه خبر
در سرم نیست هوایی بجز از صحبت دل
چه کسی هست بگوید که ز لیلا چه خبر
ما که در این شب هجران همه تن بی خبریم
چشم بر راه بماندیم ز فردا چه خبر
سوختم از شرر هجر کجا هست طبیب
نوشداروی دلم کو ز مداوا چه خبر
رهگذر
یا که از خستگی و زحمت صحرا چه خبر
در سرم نیست هوایی بجز از صحبت دل
چه کسی هست بگوید که ز لیلا چه خبر
ما که در این شب هجران همه تن بی خبریم
چشم بر راه بماندیم ز فردا چه خبر
سوختم از شرر هجر کجا هست طبیب
نوشداروی دلم کو ز مداوا چه خبر
رهگذر
#بهترین_درس_امروز
" تو باید هیچ شوی و این هیچ شدن برای بعضی از شما دردآور است زیرا شما میگویید: من پنجاه سال مدرسه رفتم شغل به دست آوردم این کار را کردم آن کار را کردم والان تو به من میگویی که تبدیل به هیچ بشم؟
بله چون آگاهی هیچ است آن نه - چیز است.
چیزی که تو خدا مینامی هم نه- چیز هست.
پس اگر این نه چیز بودن بهاندازه کافی برای خدا خوب است مطمئن باش که برای توهم خوب خواهد بود."
رابرت آدامز
" تو باید هیچ شوی و این هیچ شدن برای بعضی از شما دردآور است زیرا شما میگویید: من پنجاه سال مدرسه رفتم شغل به دست آوردم این کار را کردم آن کار را کردم والان تو به من میگویی که تبدیل به هیچ بشم؟
بله چون آگاهی هیچ است آن نه - چیز است.
چیزی که تو خدا مینامی هم نه- چیز هست.
پس اگر این نه چیز بودن بهاندازه کافی برای خدا خوب است مطمئن باش که برای توهم خوب خواهد بود."
رابرت آدامز
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه و "هزار آه"
اگر جمالش در خیال آید و بماند
ماندن خیال با عشق
"مرهم آن زخم" بود
و این رمزی لطیف است....
جناب عین القضات همدانی
اگر جمالش در خیال آید و بماند
ماندن خیال با عشق
"مرهم آن زخم" بود
و این رمزی لطیف است....
جناب عین القضات همدانی
اصلاحیه
بﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﻣﻦ"...ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ "ﺭﺍﻭﻱ" ﻣﻨﻢ
ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ
ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، "ﻧﻰ "ﺣﺼﯿﺮﻯ" ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﺩﻝ"..."ﺩﻝ" ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ
ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ
"ﺩﻝ" ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ "ﺩﻟﺒﺮ" ﺷﻮﺩ
مولانا❌❌❌
جعلی
سراینده هادی خرسندی
بﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﻣﻦ"...ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ "ﺭﺍﻭﻱ" ﻣﻨﻢ
ﺭﺍﺳﺖ ﺧﻮﺍﻫﯽ، ﻫﻢ ﻧﯽ ﻭ ﻫﻢ ﻧﯽ ﺯﻧﻢ
ﻧﺸﻨﻮ اﺯ ﻧﻰ، "ﻧﻰ "ﺣﺼﯿﺮﻯ" ﺑﻴﺶ ﻧﻴﺴﺖ
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ "ﺩﻝ"..."ﺩﻝ" ﺣﺮﻳﻢ ﺩﻟﺒﺮﻳﺴﺖ
ﻧﻰ ﭼﻮ ﺳﻮﺯﺩ ﺧﺎﻙ ﻭ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮ ﺷﻮﺩ
"ﺩﻝ" ﭼﻮﺳﻮﺯﺩ، ﻻﯾﻖ "ﺩﻟﺒﺮ" ﺷﻮﺩ
مولانا❌❌❌
جعلی
سراینده هادی خرسندی
معنیِ ظاهرِ قرآن را هم راست نمی گویند این ائمه [= فَقیهان]…ایشان را اگر نورِ ایمان بودی، کِی چندین هزار دادَندی، قَضا و مَنْصَب بِسْتَندی؟ کسی دامَنِ زَر بدَهَد، از مارگیر ماری بِخَرَد؟
شمس تبریزی
شمس تبریزی
تا ناوک مژگان تو بیرون ز کمان شد
این دل ما بود که مشتاق به آن شد
با آنکه پیکان تو صد رخنه به دل کرد
هر روزنه نوری به این کلبه جان شد
خرمدین
این دل ما بود که مشتاق به آن شد
با آنکه پیکان تو صد رخنه به دل کرد
هر روزنه نوری به این کلبه جان شد
خرمدین
کس بُرد ز عشق این همه بیداد که من؟
یا از تو بدین درد دل افتاد که من؟
آن را که میان ما جدایی افکند
دشنام نمیدهم_چنین باد که من!
#شرفالدین_شفروه
یا از تو بدین درد دل افتاد که من؟
آن را که میان ما جدایی افکند
دشنام نمیدهم_چنین باد که من!
#شرفالدین_شفروه
صبر کلمه ای کلیدی است.
تو نمی توانی هستی را مجبور به انجام کاری بکنی.
تو باید صبر کنی،
اتفاقات درست، به موقع و در لحظه ی صحیح رخ می دهند.
دانه ها را کاشته ای،
باغ را آبیاری کرده ای،
حالا منتطر بمان.
هر نوع عجله ای، خطرناک است.
هرچیزی برای رشد، نیاز به زمان دارد.
تنها مصنوعات در خط تولید، سریع و تند تولید می شوند.
و رشد درونی، حقیقی ترین و بزرگترین رشد در هستی است.
#اشو
صبر کلمه ای کلیدی است.
تو نمی توانی هستی را مجبور به انجام کاری بکنی.
تو باید صبر کنی،
اتفاقات درست، به موقع و در لحظه ی صحیح رخ می دهند.
دانه ها را کاشته ای،
باغ را آبیاری کرده ای،
حالا منتطر بمان.
هر نوع عجله ای، خطرناک است.
هرچیزی برای رشد، نیاز به زمان دارد.
تنها مصنوعات در خط تولید، سریع و تند تولید می شوند.
و رشد درونی، حقیقی ترین و بزرگترین رشد در هستی است.
#اشو
ظالمی را حکایت کنند که هیزم درویشان خریدی به حیف و توانگران را دادی به طرح، صاحب دلی برو گذر کرد و گفت
زورت ار پیش میرود با ما
با خداوند غیب دان نرود
حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحت در هم کشید و برو التفات نکرد تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت وز بستر نرمش به خاکستر گرم نشاند. اتفاقاً همان شخص برو بگذشت و دیدش که با یاران همیگفت ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد گفت از دل درویشان.
به هم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی به هم بر کند
چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت
سعدی گلستان
زورت ار پیش میرود با ما
با خداوند غیب دان نرود
حاکم از گفتن او برنجید و روی از نصیحت در هم کشید و برو التفات نکرد تا شبی که آتش مطبخ در انبار هیزمش افتاد و سایر املاکش بسوخت وز بستر نرمش به خاکستر گرم نشاند. اتفاقاً همان شخص برو بگذشت و دیدش که با یاران همیگفت ندانم این آتش از کجا در سرای من افتاد گفت از دل درویشان.
به هم بر مکن تا توانی دلی
که آهی جهانی به هم بر کند
چه سالهای فراوان و عمرهای دراز
که خلق بر سر ما بر زمین بخواهد رفت
سعدی گلستان
اگر واقعا کسی را دوست داشته باشی، همه چیزش را قبول میکنی. وابستگیهایش، الزاماتش، داستان زندگیاش، گذشته، حال و آیندهاش.
یا باید همه چیزش را قبول کنی، یا هیچ چیزش را.
📙 #آوای_فرشته
#گیوم_موسو
یا باید همه چیزش را قبول کنی، یا هیچ چیزش را.
📙 #آوای_فرشته
#گیوم_موسو
حجاب معنا
همه حجاب ها یک حجاب است
جز آن یکی هیچ حجابی نیست
آن حجاب، این وجود است.
#شمس_تبریزی
دو سَرِ انگشت بر دو چَشمْ نِهْ
هیچ بینی از جهان؟ انصاف دِهْ
گر نبینی، این جهانْ معدوم نیست
عیب جز زانگشت نَفْسِ شوم نیست
تو ز چشمْ انگشت را بَردار هین
وانگَهانی هرچه میخواهی ببین
#مثنوی_مولانا
تو اگر دو انگشت را بر روی دو چشمت قرار دهی، آیا می توانی از جهان چیزی ببینی؟ منصف باش.
اگر تو نمی بینی دلیل بر این نیست که جهان وجود ندارد، عیب از انگشت نفس شوم است.
تو باید از چشمانت انگشت برداری و بعد هرچه که دلت می خواهد ببینی.
ضعف ها و اغراض ها و پیش داوری های ما باعث می شوند تا نتوانیم حقیقت جهان را مشاهده کنیم.
همه حجاب ها یک حجاب است
جز آن یکی هیچ حجابی نیست
آن حجاب، این وجود است.
#شمس_تبریزی
دو سَرِ انگشت بر دو چَشمْ نِهْ
هیچ بینی از جهان؟ انصاف دِهْ
گر نبینی، این جهانْ معدوم نیست
عیب جز زانگشت نَفْسِ شوم نیست
تو ز چشمْ انگشت را بَردار هین
وانگَهانی هرچه میخواهی ببین
#مثنوی_مولانا
تو اگر دو انگشت را بر روی دو چشمت قرار دهی، آیا می توانی از جهان چیزی ببینی؟ منصف باش.
اگر تو نمی بینی دلیل بر این نیست که جهان وجود ندارد، عیب از انگشت نفس شوم است.
تو باید از چشمانت انگشت برداری و بعد هرچه که دلت می خواهد ببینی.
ضعف ها و اغراض ها و پیش داوری های ما باعث می شوند تا نتوانیم حقیقت جهان را مشاهده کنیم.
4_5972162212750427676.pdf
349 KB
مقالهٔ «تأملی درباره ی مثلِ پیش قاضی و معلقبازی؟»، علیمحمد مؤذنی، مجید منصوری، پژوهشنامهٔ زبان و ادب فارسی، پاییز ۱۳۹۰.
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
از بن هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
حضرت حافظ
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
از بن هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
حضرت حافظ
ندانم که عشق خالق گویم و یا عشق معشوق.
عشق ها سه گونه آمد٬ اما هر عشقی درجات مختلف دارد:
عشقی صغیر است و عشقی کبیر و عشقی میانه .
عشق صغیر ٬عشق ماست با خدای تعالی.
وعشق کبیر٬عشق خداست با بندگان خود.
عشق میانه ٬دریغا نمی یارم گفتن ٬که بس مختصر فهم آمده ایم!!!
عین_القضات_همدانی
عشق ها سه گونه آمد٬ اما هر عشقی درجات مختلف دارد:
عشقی صغیر است و عشقی کبیر و عشقی میانه .
عشق صغیر ٬عشق ماست با خدای تعالی.
وعشق کبیر٬عشق خداست با بندگان خود.
عشق میانه ٬دریغا نمی یارم گفتن ٬که بس مختصر فهم آمده ایم!!!
عین_القضات_همدانی
شیرینلبی که آفت جانها نگاه اوست
هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست
او پادشاه کشور حسنست و ما اسیر
وآن زلف پر خم و صف مژگان سپاه اوست
گفتم بغیر عشق چه باشدگناه من
گفتند زندگانی عاشق گناه اوست
ملکالشعرای_بهار
هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست
او پادشاه کشور حسنست و ما اسیر
وآن زلف پر خم و صف مژگان سپاه اوست
گفتم بغیر عشق چه باشدگناه من
گفتند زندگانی عاشق گناه اوست
ملکالشعرای_بهار
#برشی_از_یک_کتاب 📚
ما دعا نمیکنیم که خداوند بستهای یا جیرهی سوپ بیشتری برایمان بفرستد. آنچه برای انسانها بزرگ و مهم است برای خداوند ناچیز و بیاهمیت است! ما باید برای معنویات دعا کنیم و از خداوند بخواهیم تا بدیها را از قلبمان بزداید.
یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ
/آلکساندر سولژنیتسین
ما دعا نمیکنیم که خداوند بستهای یا جیرهی سوپ بیشتری برایمان بفرستد. آنچه برای انسانها بزرگ و مهم است برای خداوند ناچیز و بیاهمیت است! ما باید برای معنویات دعا کنیم و از خداوند بخواهیم تا بدیها را از قلبمان بزداید.
یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ
/آلکساندر سولژنیتسین
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
حضرت #سعدی رحمه اللّٰه
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
حضرت #سعدی رحمه اللّٰه
منصور را هنوز روح تمام جمال ننموده بود، و اگر نه اناالحق چگونه گوید؟ حق کجا و انا کجا؟
این انا چیست؟ حرف چیست؟ در عالم روح نیز اگر غرق بودی حرف کی گنجیدی؟ الف کی گنجیدی؟ نون کی گنجیدی؟
شمس الدین محمد تبریزی
این انا چیست؟ حرف چیست؟ در عالم روح نیز اگر غرق بودی حرف کی گنجیدی؟ الف کی گنجیدی؟ نون کی گنجیدی؟
شمس الدین محمد تبریزی