معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم

هم صحبت ما باش که چون اشک سحرگاه
روشندل و صاحب اثر و پاک ضمیریم

از شوق تو بی تاب‌تر از باد صباییم
بی روی تو خاموش‌تر از مرغ اسیریم


#رهی_معیری
جان‌های جمله مستان دل‌های دل پرستان
ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند

مستان سبو شکستند بر خنب‌ها نشستند
یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند

#مولانا
ای شاه هر چه مردند رندان سلام کردند
مستند و می نخوردند آن سو یکی گذر کن

سیمرغ قاف خیزد در عشق شمس تبریز
آن پرٕ هست برکن وز عشق بال و پر کن

#مولانا
آه بس آفت از این حضرت و آقا گفتن
راه پایین زدن و حضرت والا گفتن

وه که زین گفت عجب سمّ و بلایا خیزد
پوچی خویش به هر گوش و زوایا گفتن

این همه نقل که از سایه‌ی نیکان دارند
وین همه قول به پیدا و خفایا گفتن

جان تو خسته نشد زین همه ورّاجی‌ها؟
زان دهان کف بنایامد ز سجایا گفتن؟

تو چه‌ای پس تو که‌ای در ره بالارفتن؟
تو به پندار خوشی زین همه هاها گفتن؟

ای عجب دوزخ از این قوم به تک بگریزد
دیو و دد جامه درد زین همه بیجا گفتن

پشت منبر به در آمد به بیابان گم شد
که دگر هیچ نبیند ز پر و پا گفتن

حضرت حق به دمی نادم از این خلقت شد
که تویی بنده چنین پست ز پروا گفتن

تلخ خندید دل خسته ز ویرانی‌ها
حلمی و جام می و این همه رسوا گفتن
منزل پیر مغان کوی خرابات فناست
آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاست

دست در دامن رندان قلندر زده‌ایم
زانک رندی و قلندر صفتی پیشه ماست

هر که در صبحت آن شاخ صنوبر بنشست
همچوباد سحری از سر بستان برخاست

پیش آنکس که چو نرگس نبود اهل بصر
صفت سرو به تقریر کجا آید راست

گر نمی‌خواست که آرد دل مجنون در قید
لیلی آن زلف مسلسل به چه رو می‌پیراست

هر چه در عالم تحقیق صفاتش خوانند
چو نکو درنگری آینهٔ ذات خداست

گر چه صورت نتوان‌بست که جان را نقشیست
نقش جانست که در آینه دل پیداست

تلخ از آن منطق شیرین چو شکر نوش کنم
زانک دشنام که محبوب دهد عین دعاست

طلب از یار بجز یار نمی‌باید کرد
حاجت از دوست بجز دوست نمی‌شاید خواست

آنک نقش رخ خورشید عذاران می‌بست
چون نظر کرد رخ مهوش خود می‌آراست

گر توان حور پریچهره جدائی خواجو
تو مپندار که او یک سر موی از تو جداست


خواجوی کرمانی
#چهل_قاعده_شمس
#قاعده_هفتم

در این زندگانی اگر تک وتنها در گوشه ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای

خود را بشنوی ،نمیتوانی حقیقت را کشف کنی .

فقط در آیینه ی انسانی دیگر است .که میتوانی خودت را کامل ببینی .

#ملت_عشق
#الیف_شافاک
می‌مالم از خجالتِ عصیان به خاکْ روی
مطلب مرا ز ناصیه‌سائی نماز نیست

#آصفا_قمی
ارتباط موثر

فقط با کسانی بحث کنید که می‌دانید آن‌قدر عقل و عزت نفس دارند که حرف‌های بی‌معنی نمی‌زنند، کسانی که به دلیل توسل می‌جویند، حقیقت را گرامی می‌دارند و آن‌قدر منصف هستند که اگر حق با طرف مقابلشان باشد اشتباه بودنشان را قبول می‌کنند.
پس نتیجه می‌گیریم که به ندرت در هر صد نفر یک نفر ارزش آن را دارد که با او بحث کنی!

آرتور شوپنهاور
وجود آدمی از عشق می‌رسد به کمال
گر این کمال نیابی، کمال نقصان است

به راستی همه کس قدر وصل کی داند
مگر کسی که به محنت‌سرای هجران است

#فروغی_بسطامی
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست

که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر

نهادم آینه‌ها در مقابل رخ دوست

حافظ
آدم ها را موجوداتی می بینم که میخورند و میخورند.
میخورند تا فردای روز با خرسندی تمام بروند خود را ... تا باز بتوانند بخورند و بیاشامند و حرف بزنند و حرف بزنند و حرف بزنند درباره خوردن و آشامیدن و جمع شدن یا امکان جمع شدن،
و درباره همه راههایی که به این امکان ها منجر میشود؛
و از خود می پرسم پس قدر "سکوت" چه می شود؟


#محمود_دولت‌_آبادی
سلوک
20101119155232_چشم‌اندازهاي_اسطوره.pdf
1.1 MB
از اسطوره تا تاریخ
مهرداد بهار
اسطوره_و_اسطوره_شناسی_نزد_فرای.PDF
261 KB
اسطوره و اسطوره شناسی نزد نورتروپ فرای( تولد ۱۹۱۲ و مرگ ۱۹۹۱ کانادا اسطوره شناس و فیلسوف)
نویسنده : بهمن نامور مطلق ( تولد ۱۳۴۱ ، نشانه شناس و استادیار دانشگاه شهید بهشتی )
20101119155232_چشم‌اندازهاي_اسطوره.pdf
1.1 MB
از اسطوره تا تاریخ
مهرداد بهار
حسن می‌نازد به رخسارت چه رخسارست این
فتنه می‌بارد ز رفتارت چه رفتارست این

بلبلان را جای گلزارست و عصمت کرده است
قدسیان را مرغ گلزارت چه گلزارست این

نقد جان آرند و دشنام از لب لعلت خرند
بس فریبنده است بازارت چه بازارست این

آن که می‌گردد به جرم دیدنت بسمل همان
می‌نماید میل دیدارت چه دیدارست این

با وجود این همه مردم کشیها هیچ‌کس
نیست ناراضی ز اطوارت چه اطوارست این

از دلم گفتم خبرداری شدی خندان که نه
محض اقار است انکارت چه انکارست این

محتشم با آن که مشتاقند خوبان شعر را
یار بیزار است ز اشعارت چه اشعارست این


محتشم_کاشانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
صورت معرفت،
از همه فهم ها غایت و مستور است.
معرفت در آن سوی آن سوها
و در آن سوی پایان
و در آن سوی همت
و در آن سوی رازها
و در آن سوی خبرها
و در آن سوی ادراک است.

#حلاج
معرفی عارفان
farhang-eloqat-masnavi-g-j3@bamun1.pdf
نکتهٔ عشق دقیق و طرفِ بحث عوام
گر گلو پاره شود کس به سخن وانرسد

#سنجر_کاشانی
معرفی عارفان
گفتم اسرارِ غمت هر چه بُوَد گو می‌باش صبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چند معنی بیت: باید رازدارمی بودم واسرارغمت رافاش نمی ساختم، لیکن نتوانستم واسرارغمت رابرمَلانمودم هرچه باداباد، حاضرم تاوانش رابپردازم،چه کنم که صبروطاقت بیش ازاین ندارم. ازمن اکنون…
نیست یک‌دم که فلک قیمتی افزون نکند
نفسی بی‌ مِی و مطرب جگری خون نکند

پاک‌طینت اگر از خاک به‌افلاک رسد
روش از کف ندهد، وضع دگرگون نکند

غنچه‌سان بس‌که شبِ هجر تو دلتنگ شوم
بر گریبان کنم آن ظلم که مجنون نکند

عارف آن‌ست که از روی مذلت صدبار
گر به‌خاکش بکشی، رُخ سوی گردون نکند

نیست طفلی که چو بر وی بوزد بادِ جهان
مرض عشق از اون آبله بیرون نکند

نخوری قطره‌ٔ آبی که همان لحظه سپهر
اشک ناساخته از چشمِ تو بیرون نکند

زهر چشمی ننمایی که به‌کام هوسم
شهد را تلخ‌تر از شیرهٔ افیون نکند

جسم رفتی و به‌خُم روح برآوردی سر
آنچه کردی تو مِی ناب افلاطون نکند

چشمِ مست تو که بیمار مسیحا نفس است
نیست وقتی که مرا زهر به‌معجون‌ نکند

با چنین تیغ که مژگان تو دارد بر کف
هر زمان بیهوده صد خون نکند، چون نکند

هفتهٔ عمر به شادی گذراند « طالب »
نفسی نیست که خون در دل گردون نکند

#طالب
الهی ، الهی .. .

اگر عشق باشد گناهی ، الهی
سراپا گناهم الهی ، الهی
در آتش کشیدند جان و دلم را
سیه دیدگان با نگاهی ، الهی
نشان ده ره کعبه عاشقان را
به مجنون گم کرده راهی ، الهی
چو آیینه گیرد غبار ملامت
دل دردمندم به آهی ، الهی

به میخانه هم ره ندادند ما را
کجا رو کند بی پناهی ، الهی

به شبهای تنهایی و تیره بختی
فروزان دلم را به ماهی ، الهی
شدم زرد و افسرده از آفت عشق
چو پژمرده شاخ گیاهی ، الهی
شدم غرقه در بحر عشق و نیامد
به یاری من پر کاهی ، الهی
یک امشب به داد دل بی کسم رس
که غم آمده با سپاهی ، الهی

#بیژن_ترقی
رحم ای خدای دادُگر کردی نکردی
ابقا به فرزند بشر کردی نکردی
از این سپس میدان شاهان جهان را
گر از حلب تا کاشغر کردی نکردی
پیش ملل شرمندگیمان گشت از این رو
ما را از این شرمنده‌تر کردی نکردی
در کینه‌خواهی‌ خرابی‌های ایران
ما را به شه گر کینه‌ور کردی نکردی
در سایه‌ی این شاخه هرگز گل نروید
با تیشه قطع این شجر کردی نکردی
از تارُک شاه قَدَرقُدرت اگر دور
این تاجُ با دست قَدَر کردی نکردی
با مجلس شورا ز "عارف" گو جز این کار
فردا اگر کار دگر ، کردی نکردی

#عارف_قزوینی
اگر گم گردد این بی‌دل از آن دلدار جوییدش
وگر اندر رمد عاشق به کوی یار جوییدش

وگر این بلبل جانم بپرد ناگهان از تن
زهر خاری مپرسیدش در آن گلزار جوییدش

#مولانا