چندین هزار بیت بگفتند شاعران
یک بیت کس نگفت که باشد سزای یار
شاعر زدرد عاشق شوریده غافلست
او ومدیح مردم و ما وثنای یار
#سیف فرغانی
یک بیت کس نگفت که باشد سزای یار
شاعر زدرد عاشق شوریده غافلست
او ومدیح مردم و ما وثنای یار
#سیف فرغانی
نگاری را که میجویم به جانش
نمیبینم میان حاضرانش
کجا رفت او میان حاضران نیست
در این مجلس نمیبینم نشانش
نظر میافکنم هر سو و هر جا
نمیبینم اثر از گلستانش
مسلمانان کجا شد نامداری
که میدیدم چو شمع اندر میانش
بگو نامش که هر کی نام او گفت
به گور اندر نپوسد استخوانش
خنک آن را که دست او ببوسید
به وقت مرگ شیرین شد دهانش
ز رویش شکر گویم یا ز خویش
که کفو او نمیبیند جهانش
زمینی گر نیابد شکل او چیست
که میگردد در این عشق آسمانش
بگو القاب شمس الدین تبریز
مدار از گوش مشتاقان نهانش
نمیبینم میان حاضرانش
کجا رفت او میان حاضران نیست
در این مجلس نمیبینم نشانش
نظر میافکنم هر سو و هر جا
نمیبینم اثر از گلستانش
مسلمانان کجا شد نامداری
که میدیدم چو شمع اندر میانش
بگو نامش که هر کی نام او گفت
به گور اندر نپوسد استخوانش
خنک آن را که دست او ببوسید
به وقت مرگ شیرین شد دهانش
ز رویش شکر گویم یا ز خویش
که کفو او نمیبیند جهانش
زمینی گر نیابد شکل او چیست
که میگردد در این عشق آسمانش
بگو القاب شمس الدین تبریز
مدار از گوش مشتاقان نهانش
چون نی به نوا آمد آن نغمهً مستانه
رندی به طرب برخاست از گوشهً میخانه
از ناله نای و نی و از وجد سماع وی
شد کار حریفان طی بی ساغر و پیمانه
چون مست حقیقت شد دمساز طریقت شد
و از ساز شریعت کرد بیرون رگ افسانه
از بلخ به روم آمد نی رومی و نی بلخی
از شهر جنون برخاست نی مست و نه دیوانه
هرکس به گمان خویش او را صفتی بخشید
یک سلسله دیوانه یک طالب فرزانه
چون نی به نوا آورد عالم به صدا آورد
زآن همدم عالم گشت با نالهً مستانه
گیتی وطن او گشت هرچند که خوانندش
یک قوم ز ترکستان یک قوم ز فرغانه
ناشناس
رندی به طرب برخاست از گوشهً میخانه
از ناله نای و نی و از وجد سماع وی
شد کار حریفان طی بی ساغر و پیمانه
چون مست حقیقت شد دمساز طریقت شد
و از ساز شریعت کرد بیرون رگ افسانه
از بلخ به روم آمد نی رومی و نی بلخی
از شهر جنون برخاست نی مست و نه دیوانه
هرکس به گمان خویش او را صفتی بخشید
یک سلسله دیوانه یک طالب فرزانه
چون نی به نوا آورد عالم به صدا آورد
زآن همدم عالم گشت با نالهً مستانه
گیتی وطن او گشت هرچند که خوانندش
یک قوم ز ترکستان یک قوم ز فرغانه
ناشناس
امشب هردل که همچو مه در طلب است
مانندهٔ زهره او حریف طرب است
از آرزوی لبش مرا جان بلب است
ایزد داند خموش کاین شب چه شب است
#حضرت_عشق_مولانا
امشب هردل که همچو مه در طلب است
مانندهٔ زهره او حریف طرب است
از آرزوی لبش مرا جان بلب است
ایزد داند خموش کاین شب چه شب است
#حضرت_عشق_مولانا
به دشنام "اوحدی" را یاد کردی، کِی روا باشد؟
دعایی گفته آن مسکین و در دشنامت افتاده...
#اوحدی_مراغهای
دعایی گفته آن مسکین و در دشنامت افتاده...
#اوحدی_مراغهای
عشق نگْذاشت که نيرنگ به کارِ تو کنم، جانِ دلم!
تو گمان کرده که استادیِ نيرنگ برازندهی توست...
#بیدل_ثالث
تو گمان کرده که استادیِ نيرنگ برازندهی توست...
#بیدل_ثالث
بادهام ، صاف است و ،
مطرب ، صاف و ،
ساقی ، صافِ صاف ،
با سه صافِ این چنین ،
کس در نیاید در مصاف ،
گفت مشاطه که : زلفش بافتم ،
حُسنش فزود ،
زلفِ او ، از پُر دلی ، در تاب شد ،
گفتا : مباف! ،
#قاسم_انوار
مطرب ، صاف و ،
ساقی ، صافِ صاف ،
با سه صافِ این چنین ،
کس در نیاید در مصاف ،
گفت مشاطه که : زلفش بافتم ،
حُسنش فزود ،
زلفِ او ، از پُر دلی ، در تاب شد ،
گفتا : مباف! ،
#قاسم_انوار
Shabaan Aheste Migeryam
Parvaz Homay
#موزیک بسیار زیبا و درخور حال ما را با صدای گرم و دلنشین همای گوش کنید و لذت ببرید.
ساده ترین کار جهان
این است که خودت باشی
و دشوارترین کار جهان
این است که
کسی باشی
که دیگران می خواهند...
#دیل_کارنگی
این است که خودت باشی
و دشوارترین کار جهان
این است که
کسی باشی
که دیگران می خواهند...
#دیل_کارنگی
#حرف_حساب
بایزید بسطامی را پرسیدند؛
اگر در روز رستاخیز
خداوند بگوید چه آورده ای،
چه خواهی گفت؛
بایزید گفت؛
وقتی فقیری بر ڪریمی وارد میشود،
به او نمی گویند چه آورده ای،
بلڪه می گویند چه میخواهی!
بایزید بسطامی را پرسیدند؛
اگر در روز رستاخیز
خداوند بگوید چه آورده ای،
چه خواهی گفت؛
بایزید گفت؛
وقتی فقیری بر ڪریمی وارد میشود،
به او نمی گویند چه آورده ای،
بلڪه می گویند چه میخواهی!
هفت قدم برای شاد بودن!
قدم اول:کمتر فکر کنید,بیشتر احساس کنید.
قدم دوم;کمتر اخم کنید, بیشتر لبخند بزنید.
قدم سومکمتر صحبت کنید, بیشتر گوش دهید.
قدم چهارم:کمتر قضاوت کنید, بیشتر بپذیرید.
قدم پنجم:کمتر ببینید، بیشتر انجام دهید.
قدم ششم:کمتر گلایه کنید
بیشتر سپاسگزارباشید.
قدم هفتم:کمتر بترسید.
بیشتر دوست داشته باشید ...
.
قدم اول:کمتر فکر کنید,بیشتر احساس کنید.
قدم دوم;کمتر اخم کنید, بیشتر لبخند بزنید.
قدم سومکمتر صحبت کنید, بیشتر گوش دهید.
قدم چهارم:کمتر قضاوت کنید, بیشتر بپذیرید.
قدم پنجم:کمتر ببینید، بیشتر انجام دهید.
قدم ششم:کمتر گلایه کنید
بیشتر سپاسگزارباشید.
قدم هفتم:کمتر بترسید.
بیشتر دوست داشته باشید ...
.
خجل از روی حبابم، که به این ظرف تُنُک
هرچه در کاسهی خود داشت، به دریا بخشید
علیخان آرزو
هرچه در کاسهی خود داشت، به دریا بخشید
علیخان آرزو