معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
در غمش هر شب
به گردون
پیک آهم می‌رسد

صبرکن، ای دل!
شبی آخر
به ما هم می‌رسد ...

#ملک_الشعرای_بهار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون شب بشود تاری با این همه بیداری
با عشق همی‌گویم کِای عشق ببر خوابم

بنشین اگری عاشـق تا صبحـدمِ صـادق
با من که نمی‌آید تا صبح و سحر خوابم


#مولانا
قدم برون منه از آستانِ خانهٔ دل
که نقدِ هر دو جهانست خزانه دل

ز کاسه سر خود فیل مست می‌گردد
ز خود شراب برآرد زمینِ خانه دل

سفر به بال و پَرِ موج می‌کند دریا
ز آه و ناله خویش است تازیانه دل

ز نقطه راه به منزل بَرند، بینایان
وگرنه نیست خط‌وخال، دام‌ودانه دل

فلک که نقطهٔ پرگار اوست جِرم زمین
جزیره‌ای‌ست ز دریایِ بیکرانه دل

فریب کارگشایانِ روزگار مخور
بِبر ز آه چراغی به آستانه دل

دو عالمند طلبکارِ این گهر، صائب
فتد به‌دستِ که تا گوهر یگانه دل؟

#صائب_تبریزی
رندی و کامجویی از اهل دل به دور است..
یارب چه حاجت انرا با عشق در سرور است...

ما خود جمال یــاریم ای پرده برکشیده ...
دل مسکن وصال و جان قبله ی حضور است...

ناپخته را مقامی در جمع عارفان نیست...
اندیشه اش چه حاصل زانرو که در تنور است...

زین تاب و تب چه دانند اشفتگان بازار .....
سیمرغ اسمان ها کی وامدار مور است...

جایی خوش است که انجا، رمزی شنیدن از دوست...
گرگوشه ی خرابات یا معبدی به طور است...

زاهد ملامــتم کرد تا کـــی پـی حرامی ...
گفتم در این پیاله هر باده ای طهور است...

انکس که در سکوتم صدنکته ام نخوانید ...
فریاد گر نمایم گوشش پی قصور است ...

درویـش پا نهــادی در کـــوی هــوشیاران...
پا درکشان که جمعی در این میانه کور است ...

درویش الشعــرا
هرچیزی کم‌اش داروست،
متوسطش غذاست،
و زیادش سم است،
حتی محبت کردن...!

#ابوعلی_سینا
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
صوفی ما که ز ورد سحری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
خط ساقی گر از این گونه زند نقش بر آب
ای بسا رخ که به خونابه منقش باشد
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
غم دنیای دنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دل دانا که مشوش باشد
دلق و سجاده حافظ ببرد باده فروش
گر شرابش ز کف ساقی مه وش باشد


# حافظ

شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد

گره ز دل بگشا و از سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

ز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد

قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد

که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند
که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد

ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خون دیده فرهاد

مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد

نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر
نسیم باد مصلا و آب رکن آباد

قدح مگیر چو حافظ مگر به ناله چنگ
که بسته‌اند بر ابریشم طرب دل شاد

#حافـــــظ
چشمم لعل رمــانی چو می‌خندند می‌بارند

ز رویم راز پنهـانی چو می‌بینند می‌خوانند


دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیـر درمانند در مانند


#حافظ
شراب لطف خداوند را کرانی نیست
وگر کرانه نماید قصور جام بود

بقدر روزنه افتد بخانه نور قمر
اگر بمشرق و مغرب ضیاش عام بود

#غزل_مولانا


📘نور به درون هر خانه به اندازه روزنه های آن میتابد و آنرا روشن میکند حتی اگر آن نور تمام شرق و غرب را روشن کرده باشد

لطف خداوند پایانی ندارد و این ظرفیت ما است که اندازه آنرا تعیین میکند.
چشمم لعل رمــانی چو می‌خندند می‌بارند

ز رویم راز پنهـانی چو می‌بینند می‌خوانند


دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیـر درمانند در مانند


#حافظ
خوش آمد گُل وزان خوشتر نباشد
که در دستت بجز ساغر نباشد
غنیمت دان و مِی خور در گلستان
که گُل تا هفتهٔ دیگر نباشد...

#حافظ
امـروز که بازارت پرجــــوش خریدار است
دریـــاب و بنه گنجـــی از مــــایه نیکویی

چون شمــع نکورویی در رهگــذر باد است
طرف هنـــری بربند از شمـــع نکــورویی

آن طــره که هر جعــدش صد نافه چین ارزد
خوش بودی اگر بودی بوییش ز خوش خویی


#حافظ
در باغ چو شد باد صبا دایه گل
بربست مشاطه وار پیرایه گل

از سایه به خورشید اگرت هست امان
خورشید رخی طلب کن و سایه گل

#حافظ
مخمور جام عشقم ساقی بده شرابی
پر کن قدح که بی می مجلس ندارد آبی

وصف رخ چو ماهش در پرده راست ناید
مطرب بزن نوایی ساقی بده شرابی

شد حلقه قامت من تا بعد از این رقیبت
زین در دگر نراند ما را به هیچ بابی

در انتظار رویت ما و امیدواری
در عشوه وصالت ما و خیال و خوابی

مخمور آن دو چشمم آیا کجاست جامی
بیمار آن دو لعلم آخر کم از جوابی

حافظ چه می‌نهی دل تو در خیال خوبان
کی تشنه سیر گردد از لمعه سرابی

#حافظ
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
استاد_محمد_رضا_لطفی
محمد_معتمدی

دیگرانت عشق می‌خوانند و من سلطان عشق

ای تو بالاتر ز وهم این و آن بی‌من مرو

حضرت_مولانا
من مهر تو بر تارک افلاک نهم
دست ستمت بر دل غمناک  نهم

هرجای که بر روی زمین پای نهی
پنهان بروم دیده برآن خاک نهم

#رباعی_مولانا
هرچــه دلبسته دنیای دنی ، خـــام تری ...
هر چه دور از غم این خانه تو ارام تری..

بی سبب نیست که عشاق همه مسرورند...
گر تو قارون شوی از خاک تو ناکام تری...

#درویش الشعرا
من نمی‌گویم که عاقل باش یا دیوانه باش
گر به جانان آشنایی از جهان بیگانه باش
گر سر مقصود داری مو به مو جوینده شو
ور وصال گنج خواهی سر به سر ویرانه باش

#فروغی بسطامی
عشق آن نبود که هر زمان برخیزی
وز زیر دو پای خویش گردانگیزی

عشق آن باشد که چون درآئی به سماع
جان در بازی وز دو جهان برخیزی....

#مولانا
بر درگه دوست، هر که صادق برود
تا حشر ز خاطرش علائق برود

صد ساله نماز عابد صومعه‌دار
قربان سر نیاز عاشق برود

#شیخ_بهایی