زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
حافظ
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
سر فرا گوش من آورد به آواز حزین
گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست
عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
حافظ
چند بافی بهر من از غم پلاس
چند سازی بهر من از غم لحاف
گاهم از شادی لباسی هم بدوز
بستری از شادمانی هم بباف
#محتشم_کاشانی
چند سازی بهر من از غم لحاف
گاهم از شادی لباسی هم بدوز
بستری از شادمانی هم بباف
#محتشم_کاشانی
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمیدانی در پنجه ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
هم آبی و هم جویی هم آب همیجویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیختهای با جان یا پرتو جانانی
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
مولانای جان
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم
یا راه نمیدانی یا نامه نمیخوانی
گر نامه نمیخوانی خود نامه تو را خواند
ور راه نمیدانی در پنجه ره دانی
بازآ که در آن محبس قدر تو نداند کس
با سنگ دلان منشین چون گوهر این کانی
ای از دل و جان رسته دست از دل و جان شسته
از دام جهان جسته بازآ که ز بازانی
هم آبی و هم جویی هم آب همیجویی
هم شیر و هم آهویی هم بهتر از ایشانی
چند است ز تو تا جان تو طرفه تری یا جان
آمیختهای با جان یا پرتو جانانی
نور قمری در شب قند و شکری در لب
یا رب چه کسی یا رب اعجوبه ربانی
هر دم ز تو زیب و فر از ما دل و جان و سر
بازار چنین خوشتر خوش بدهی و بستانی
از عشق تو جان بردن وز ما چو شکر مردن
زهر از کف تو خوردن سرچشمه حیوانی
مولانای جان
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرازی از آهنگی که "جوانی" را هدیه میدهد!
در قحطی نیشابور
چهل شبانه روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!
آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...
#عطار_نیشابوری
چهل شبانه روز گشتم
نه در هیچ مکانی صدای اذانی بود
و نه هیچ مسجدی گشاده!
آنجا دانستم
نام اعظم خدا و بنیاد دین
نان است ...
#عطار_نیشابوری
الهی!
با صنع تو هر مورچه، رازی دارد
با شوق تو هر سوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجلال، نومید مکن
آن را که به درگهت نیازی دارد
خوجه عبدالله انصاری
با صنع تو هر مورچه، رازی دارد
با شوق تو هر سوخته نازی دارد
ای خالق ذوالجلال، نومید مکن
آن را که به درگهت نیازی دارد
خوجه عبدالله انصاری
دی ، ز دیر آمد برون ، سنگیندلی ،
با لبی پُرخنده ، بس مستعجلی ،
#دی = دیروز
عالَمی نظارگی ، حیرانِ او ،
دست ، بر دل مانده ،،، پای ، اندر گِلی ،
عِلم ، در وصفِ لبش ، لایعلمی ،
عقل ، در شرحِ رُخَش ، لایعقلی ،
زلف ، همچون شستِ او ، میکرد صید ،
هر کجا در شهر ، جانی و دلی ،
عاشقان را ، از خیالِ زلفِ او ،
تازه میشد هر زمانی ، مشکلی ،
تا نگردی هندویِ زلفش ، به جان ،
نه مبارک باشی و ، نه مقبلی ،
جمله ، پشتِ دست میخایَند از او ،
هست هرجا ، عالِمی و عاقلی ،
منزلِ عشقش ،،، دلِ پاک است و بس ،
نیست عشقش ، درخورِ هر منزلی ،
تا ، تو بی حاصل نگردی از دو کون ،
هرگز از عشقش ، نیابی حاصلی ،
شد دلِ عطار ، غرقِ بحرِ عشق ،
کِی توانَد غرقه ،،، دیدن ، ساحلی؟ ،
#عطار
با لبی پُرخنده ، بس مستعجلی ،
#دی = دیروز
عالَمی نظارگی ، حیرانِ او ،
دست ، بر دل مانده ،،، پای ، اندر گِلی ،
عِلم ، در وصفِ لبش ، لایعلمی ،
عقل ، در شرحِ رُخَش ، لایعقلی ،
زلف ، همچون شستِ او ، میکرد صید ،
هر کجا در شهر ، جانی و دلی ،
عاشقان را ، از خیالِ زلفِ او ،
تازه میشد هر زمانی ، مشکلی ،
تا نگردی هندویِ زلفش ، به جان ،
نه مبارک باشی و ، نه مقبلی ،
جمله ، پشتِ دست میخایَند از او ،
هست هرجا ، عالِمی و عاقلی ،
منزلِ عشقش ،،، دلِ پاک است و بس ،
نیست عشقش ، درخورِ هر منزلی ،
تا ، تو بی حاصل نگردی از دو کون ،
هرگز از عشقش ، نیابی حاصلی ،
شد دلِ عطار ، غرقِ بحرِ عشق ،
کِی توانَد غرقه ،،، دیدن ، ساحلی؟ ،
#عطار
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رندان سلامت میکنند
با صدای : استاد شجریان
با صدای : استاد شجریان
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
*
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی هم کیش من هم کیش من
تویی تویی هم خویش من هم خویش من
*
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهویی خوش آهویی
*
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
*
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
*
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمان ده و خاقان من خاقان من
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
*
هر جا تویی جنت بود جنت بود
هر جا روی رحمت بود رحمت بود
چون سایهها در چاشتگه
فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود
***
فضل خدا همراه تو همراه تو
امن و امان خرگاه تو خرگاه تو
بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا
پیوسته در درگاه تو درگاه تو
مولانای جان
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
*
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی هم کیش من هم کیش من
تویی تویی هم خویش من هم خویش من
*
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهویی خوش آهویی
*
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
*
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
*
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمان ده و خاقان من خاقان من
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
*
هر جا تویی جنت بود جنت بود
هر جا روی رحمت بود رحمت بود
چون سایهها در چاشتگه
فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود
***
فضل خدا همراه تو همراه تو
امن و امان خرگاه تو خرگاه تو
بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا
پیوسته در درگاه تو درگاه تو
مولانای جان
بیا بیا دلدار من دلدار من
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
*
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی هم کیش من هم کیش من
تویی تویی هم خویش من هم خویش من
*
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهویی خوش آهویی
*
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
*
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
*
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمان ده و خاقان من خاقان من
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
*
هر جا تویی جنت بود جنت بود
هر جا روی رحمت بود رحمت بود
چون سایهها در چاشتگه
فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود
***
فضل خدا همراه تو همراه تو
امن و امان خرگاه تو خرگاه تو
بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا
پیوسته در درگاه تو درگاه تو
مولانای جان
درآ درآ در کار من در کار من
تویی تویی گلزار من گلزار من
بگو بگو اسرار من اسرار من
*
بیا بیا درویش من درویش من
مرو مرو از پیش من از پیش من
تویی تویی هم کیش من هم کیش من
تویی تویی هم خویش من هم خویش من
*
هر جا روم با من روی با من روی
هر منزلی محرم شوی محرم شوی
روز و شبم مونس تویی مونس تویی
دام مرا خوش آهویی خوش آهویی
*
ای شمع من بس روشنی بس روشنی
در خانهام چون روزنی چون روزنی
تیر بلا چون دررسد چون دررسد
هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی
*
صبر مرا برهم زدی برهم زدی
عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی
دل را کجا پنهان کنم
در دلبری تو بیحدی تو بیحدی
*
ای فخر من سلطان من سلطان من
فرمان ده و خاقان من خاقان من
چون سوی من میلی کنی میلی کنی
روشن شود چشمان من چشمان من
*
هر جا تویی جنت بود جنت بود
هر جا روی رحمت بود رحمت بود
چون سایهها در چاشتگه
فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود
***
فضل خدا همراه تو همراه تو
امن و امان خرگاه تو خرگاه تو
بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا
پیوسته در درگاه تو درگاه تو
مولانای جان