معرفی عارفان
1.26K subscribers
34.9K photos
12.8K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
لئوناردو داوینچی هنگام کشیدن تابلوی شام آخر دچار مشکل بزرگی شد؛ باید نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا،تصویر می‌کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل‌های آرمانیش را پیدا کند.

روزی در یک مراسم همسرایی،تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از آن جوانان همسرا یافت.جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره‌اش اتودها و طرح‌هایی برداشت.سه سال گذشت و تابلو شام آخر تقریبا تمام شده بود؛ اما داوینچی هنوز برای یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود.

پس از روزها جستجو،جوان شکسته و ژنده‌پوش و مستی را در جوی آبی یافت.گدا را به کلیسا آوردند؛ داوینچی از خطوط بی‌تقوایی،گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند،نسخه برداری کرد.

وقتی کارش تمام شد،گدا چشم‌هایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید و با آمیزه‌ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلا دیده‌ام! داوینچی با تعجب پرسید: کِی؟
گدا گفت: سه سال قبل؛ موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می‌خواندم، زندگی پر رویایی داشتم و هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی شوم !!
Delshodegan
Salar Aghili
#دلشدگان 

 #سالار-عقیلی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتمونو تلفِ آدمای الکی نکنیم...
کسایی که سرشون هزار جااااا گرمه
بردی از یادم_علیرضا افتخاری
@bazmemusighi
"بردی از یادم"
خواننده: علیرضا_افتخاری
آهنگ: مصطفی_گرگین_زاده
ترانه سرا: پرویز_خطیبی
دستگاه/آواز: بیات اصفهان


بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به غم
ای گل بر اشک خونینم مخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
چه شد آن همه پیمان
که از آن لب خندان
به شنیدم و هرگز
خبری نشد از آن
کی آیی به برم ای شمع سحرم
در بزمم نفسی بنشین تاج سرم
تا از جان گذرم
تا به سرم ده جان به تنم ده
چون به سرآمد عمر بی ثمرم
نشسته بر دل غبار غم
زآنکه من در دیار غم
گشته ام بر غمگسار غم
امید عهد وفا تویی
آفت جان ما تویی
رفته راه خطا تویی
بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم
دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم
دل به تو دادم فتادم به غم
ای گل بر اشک خونینم مخند
سوزم از سوز نگاهت هنوز
چشم من باشد به راهت هنوز
خسته ام ری را!
می‌آیی همسفرم شوی؟؟
گفت و گوی میان راه
بهتر از تماشای باران است
توی راه از پوزش پروانه سخن میگوییم
توی راه خواب‌هامان را برای بابونه‌های دره‌ای دور تعریف میکنیم
باران هم که بیاید
هی خیس از خنده‌های دور از آدمی می‌خندیم
بعد هم به راهی میرویم که سهم ترانه و تبسم است
هیچ مشکلی پیش نمی‌آید
کاری به کار ما ندارند، ری‌را
نه کِرم شب‌تاب و نه کژدم زرد
وقتی دستمان به آسمان برسد
وقتی که برآن بلندی بنفش بنشینیم
دیگر دست کسی هم به ما نخواهد رسید
مینشینیم برای خودمان قصه میگوییم
تا کبوتران کوهی ازدامنه‌ی رویاها به لانه برگردند.


#سید_علی_صالحی
🦋🍀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بنشین که با هر نظر با چشم دل با چشم سر
هر لحظه خود را مست از روی زیبایت کنم ...
▪️روزی فیل با سرعت از جنگل می گریخت!
سبب را پرسیدند گفت: شیر دستور داده تا گردن همه زرافه ها را بزنند!
گفتند: تو را چه به زرافه؟! تو که فیل هستی پس چرا نگرانی؟!
گفت: بله من میدانم که فیل هستم؛ اما جناب شیر، الاغ را به پیگیری این دستور مأموریت داده!!!!!؟؟؟

وقتی مأموریت مهم را بر دوش افراد نادان میگذارند، نتیجه فاجعه بار خواهد بود!!!

#اندکی_تامل
میگفت :
هر بامداد که بیدار میشوم میدانم که چه کسی لقمه حلال خورده و یا حرام؟

پرسیدند چگونه ؟
گفت : آنکه حرام خورده باشد
مرتب صحبتهای بیهوده و لغو کرد
ه و فحش و غیبت میگوید

و آنکس که حلال خورده زبان به شُکر و ذکر دارد.


#عطارـنیشابوری ، تذکره الاولیا
خوشدلم زینکه به‌ او نامه‌ نویسم‌ شب‌ و روز
مقصدم نیست که مکتوب رسد یا نرسد

#رفیع_مشهدی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانهٔ مایی

#سعدی
این چه حرفیست که در عالم بالاست بهشت
هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
دوزخ از تیرگی بخت درون تو بوَد
گر درون تیره نباشد همه دنیاست بهشت

#صائب_تبریزی
بس‌که بی روی تو خجلت‌ کرد خرمن زندگی
بر حریفان مرگ دشوارست بر من زندگی

#بیدل_دهلوی
باغ بارون زده
سیاوش قمیشی
🎼 باغ بارون زده
#سیاوش_قمیشی
در زمان قدیم، دزدی به خانه شخصی رفت و با سوهان، مشغول بریدن قفل در خانه شد. صاحب‌خانه رسید و از دزد پرسید: «عمو جان، این موقع شب در اینجا چه کار می‌کنی؟» دزد با آرامش، جواب داد: «از شما چه پنهان که دلم گرفته و دارم کمانچه می‌زنم.» صاحب‌خانه خام پرسید: «ای بابا، این، چه جور کمانچه‌ای است که صدا ندارد؟» دزد جواب داد: «این، یک جور کمانچه‌ای است که فردا صبح، صداش به گوشت می‌رسه.» صاحب‌خانه، حرف دزد را قبول کرد و خوابید. دزد با خیال راحت، قفل در را باز کرد و هر چه در اتاق بود برداشت و رفت. وقتی که صبح، صاحب‌خانه، بیدار شد، مشاهده کرد که دزد، همه چیز را برده است. با ناله و فریاد، مردم را دور خود جمع کرد و متوجه شد که دیشب، دزد چه می‌گفت

صداش صبح به گوشت میرسه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌!
.
ساقی بیار شیشهٔ مِی تا به هم خوریم
کز چرخ شیشه‌باز جگر خون چو ساغریم

#کمال_خجندی
ساقی به جام ریز میِ پرتگال را
ماهِ تمام ساز به یک شب هلال را

(غنی‌کشمیری)





پرتگال = کشورِ پرتقال

شرابِ معروفِ کشورِ پرتقال که نوعی میِ پخته و به «پرتو» معروف است:

میِ شیرازی‌ام از دردِ سر کُشت 
علاجش باده‌های پرتکال است

(لغت‌نامه‌ی دهخدا)


ظاهرا تنها شاهدی که جنابِ دهخدا برای این کلمه داشته‌اند همین بیت است که بدونِ اسمِ شاعر قید کرده‌اند. این بیتِ غنی هم همین کلمه را دارد. کلا کم لطفیِ ادیبانِ ما به سبکِ هندی، همواره جای افسوس دارد.
هر شب، ز تو جفتِ شیونم تا به سحر
چون صبح، ز غم دم نزنم تا به سحر
وین جامه‌ی خواب را که نامش پِلک است
بر مردمِ دیده نفکنم تا به سحر

کمال‌ اسماعیل
به سعیِ خود نظر کردن دلیلِ ‌دوری است اینجا
شمارِ گام هر جا جمع شد فرسنگ می‌گردد

بیدل
دور از تو ز رشته‌های آه سحری
بستم کمر خویش به عزم سفری
دانم که به پای خود به جایی نرسم
چون خار روم مگر به پای دگری


#میرزا‌علی‌خان #میرزاعلی‌خان‌خوانساری
امروز به شهرِ دل پریشان ماییم
ننگِ همه دوستان و خویشان ماییم
رندان و مقامرانِ رسوا شده را
گر می‌طلبی بیا که ایشان ماییم.


#عراقی
ای باد زِ هرسو که گذار است تو را
فرسنگ، چه دَه چه صدهزار است تو را
از بهرِ خدا به نزدِ یارم بگذر
گو دوست هنوز دوستدار است تو را.


#مرتضی

گلستان ادب؛ حسین مکی؛ با مقدّمه استاد شادروان جلال‌الدين همایی؛.
کتاب آفرین؛ ۱۳۷۰: ۳۲۰