یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
#مولانای_جان
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
#مولانای_جان
پرسه - داریوش
@Dariush0Atfsdaa
از کدوم طرف میشه به هم رسید
همه کوچه ها به غربت میرسن...
«پرسه»
ترانه سرا: ایرج جنتی عطایی
آهنگ و تنظیم: آندرانیک
اجرا: داریوش
آلبوم: بچه های ایران
انتشار: ۱۳۷۴
همه کوچه ها به غربت میرسن...
«پرسه»
ترانه سرا: ایرج جنتی عطایی
آهنگ و تنظیم: آندرانیک
اجرا: داریوش
آلبوم: بچه های ایران
انتشار: ۱۳۷۴
چیست مستی؟ حِسّ ها مُبدَل شدن
چوبِ گز، اندر نظر صَندَل شدن
مستی چیست؟ مستی یعنی تبدیل شدن حواس و ادراکات به گونه ای که دیگر نتوانند اشیاء و موجودات را آنسان که هستند و واقعیت دارند درک کنند. به عنوان مثال در این وضعیت، چوب ناچیز گز به نظر چوب گرانبهای صندل می رسد.[حکایت بعدی در بیان از کار افتادن حواس به اقتضای قضا و قدر است.]
چون سلیمان را سَراپرده زدند
پیشِ او مرغان به خدمت آمدند
هنگامی که برای حضرت سلیمان(ع) خیمهٔ دادگری برپا کردند و چتر همایونش را در صحاری افراشتند، تمام پرندگان به حضور او آمدند.
همزبان و محرمِ خود یافتند
پیشِ او یک یک به جان بشتافتند
از آنرو که پرندگان، حضرت سلیمان را همزبان و محرم خود یافتند، یک به یک با دل و جان به خدمت آن نبی شتافتند.
مثنوی معنوی
چوبِ گز، اندر نظر صَندَل شدن
مستی چیست؟ مستی یعنی تبدیل شدن حواس و ادراکات به گونه ای که دیگر نتوانند اشیاء و موجودات را آنسان که هستند و واقعیت دارند درک کنند. به عنوان مثال در این وضعیت، چوب ناچیز گز به نظر چوب گرانبهای صندل می رسد.[حکایت بعدی در بیان از کار افتادن حواس به اقتضای قضا و قدر است.]
چون سلیمان را سَراپرده زدند
پیشِ او مرغان به خدمت آمدند
هنگامی که برای حضرت سلیمان(ع) خیمهٔ دادگری برپا کردند و چتر همایونش را در صحاری افراشتند، تمام پرندگان به حضور او آمدند.
همزبان و محرمِ خود یافتند
پیشِ او یک یک به جان بشتافتند
از آنرو که پرندگان، حضرت سلیمان را همزبان و محرم خود یافتند، یک به یک با دل و جان به خدمت آن نبی شتافتند.
مثنوی معنوی
آبِ خوش را صورتِ آتش مده
اندر آتش، صورتِ آبی مَنِه
خداوندا، ما را آنچنان متحیّر و خود باخته مگردان که آب گوارا را به صورت آتش ببینیم و آتش را آب گوارا تصوّر کنیم.
از شرابِ قهر، چون مستی دهی
نیست ها را صورتِ هستی دهی
خداوندا، وقتی که مردم را از شراب قهرت سیراب کنی به چیزهایی که وجود ندارد صورت هستی می بخشی، یعنی اگر قهّاریتِ تو ما را از خود بی خود گرداند، واقعیت ها به شکل صورت موهوم در می آیند و موهومات نیز، رنگ واقعیت به خود می گیرند.[کسی را که از شراب قهر و غضب، مست سازی معدومات را در دیدهٔ او موجود و نیست ها ھست، نمایی تا از هستی خود مغرور شود.]
چیست مستی؟ بندِ چشم از دیدِ چشم
تا نُمايَد سنگ، گوهر پشم، یَشم
مستی چیست؟ مستی یعنی بسته شدن چشم از دیدن واقعیت. بطوریکه سنگِ بی مقدار،گوهری گرانبها جلوه کند، و پشم ناچیز به صورت سنگ گرانبها به نظر رسد.
مثنوی معنوی
اندر آتش، صورتِ آبی مَنِه
خداوندا، ما را آنچنان متحیّر و خود باخته مگردان که آب گوارا را به صورت آتش ببینیم و آتش را آب گوارا تصوّر کنیم.
از شرابِ قهر، چون مستی دهی
نیست ها را صورتِ هستی دهی
خداوندا، وقتی که مردم را از شراب قهرت سیراب کنی به چیزهایی که وجود ندارد صورت هستی می بخشی، یعنی اگر قهّاریتِ تو ما را از خود بی خود گرداند، واقعیت ها به شکل صورت موهوم در می آیند و موهومات نیز، رنگ واقعیت به خود می گیرند.[کسی را که از شراب قهر و غضب، مست سازی معدومات را در دیدهٔ او موجود و نیست ها ھست، نمایی تا از هستی خود مغرور شود.]
چیست مستی؟ بندِ چشم از دیدِ چشم
تا نُمايَد سنگ، گوهر پشم، یَشم
مستی چیست؟ مستی یعنی بسته شدن چشم از دیدن واقعیت. بطوریکه سنگِ بی مقدار،گوهری گرانبها جلوه کند، و پشم ناچیز به صورت سنگ گرانبها به نظر رسد.
مثنوی معنوی
"لطیفه" هر تجربه ای است که
قابل تعبیر نباشد،
حضور حق در خلق،
لطیفه ای است که
جز اهل الله کسی از آن
آگاه نیست...
محی الدین ابن عربی
قابل تعبیر نباشد،
حضور حق در خلق،
لطیفه ای است که
جز اهل الله کسی از آن
آگاه نیست...
محی الدین ابن عربی
تا کی آن نویسم که تو را به کار نیاید؟
اهم مهمات تو و همه آدمیان این است که در این مکتوب نوشتم بلا مسامحه و لا مداهنه، یاد گیر و فراموش مکن!
یاد گرفتن آن بود که طلب این کار کنی
و فراموش کردن آن بود که کار را مهمل فروگذاری...
تو که خود را فراموش کنی، کسی تو را یاد خواهد کرد؟
عین القضات همدانی
اهم مهمات تو و همه آدمیان این است که در این مکتوب نوشتم بلا مسامحه و لا مداهنه، یاد گیر و فراموش مکن!
یاد گرفتن آن بود که طلب این کار کنی
و فراموش کردن آن بود که کار را مهمل فروگذاری...
تو که خود را فراموش کنی، کسی تو را یاد خواهد کرد؟
عین القضات همدانی
هر چه در مراتب کثرت میبینی،
به حقیقت حلقهای است از
حلقههای بینهایت آن زلف،
و هر دل که به هوی و هوسی در بند است،
به حلقهای از حلقههای آن زنجیر گرفتار است.
📕 رساله مشواق
فیضکاشان
نورِ خورشیدِ لاهوت
بر سطحِ عالَمِ امکان تابیده است.
پس تا چه هنگام
در کنجِ تاریکیهای اجسام درنگ میکنید!
و به پرستشِ بتهای خاکی میپردازید؟
سهروردی
حکمةالاشراق سهروردی
به حقیقت حلقهای است از
حلقههای بینهایت آن زلف،
و هر دل که به هوی و هوسی در بند است،
به حلقهای از حلقههای آن زنجیر گرفتار است.
📕 رساله مشواق
فیضکاشان
نورِ خورشیدِ لاهوت
بر سطحِ عالَمِ امکان تابیده است.
پس تا چه هنگام
در کنجِ تاریکیهای اجسام درنگ میکنید!
و به پرستشِ بتهای خاکی میپردازید؟
سهروردی
حکمةالاشراق سهروردی
لبخند تو اندازهی خورشید قشنگ است
چشمان شما معجزهی حضرت محبوب
ای روشنیِ زندگیام صبح قشنگ است
وقتی که بخوانم ز نگاهت غزلی خوب
استاد شهریار
درمانده ی دَردیم ولی خرم و شادیم
ما را چه غم از درد چو محبوب طبیبست
حضرت شاهنعمتاللهولی
هنگامی که انسان خو کرده است از آدمیان چیزی نخواهد و همیشه چیزی بدیشان ببخشد، ناخواسته به سوی شرافت گام برمیدارد.
فردریش_نیچه
فردریش_نیچه
#یک حبه نور
[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]
اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!
[سوره انفطار | ایه۶]
[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]
اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!
[سوره انفطار | ایه۶]
رهایی واقعی ، رهایی از خود است .
رهایی از شرطی شدگی خویش.
رهایی از حرص و کبر و آز .
رهایی از خشم و عصیان خود .
رهايى از قضاوت كردن خود و ديگران .
رهايى از غرور .
رهایی از ترس و نفرت
رهایی از لذت های ذهنی و درد و رنج .
رهایی از سرزنش ها ؛ ملامت ها ؛ توجیه کردن ها .
و رهایی از " من ذهنی " .
آنچه بجا می ماند ، آرامش است ، سكوت است و آزادی و خوشبختی است
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد سه شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
روزت پر از لحظات ناب و قشنگ و روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , آرامش , دوستی های ناب و قرارهایی یهویی , خنده هایی از ته دل همراه با آگاهی برایت آرزومندم
🌺🌺🌺
شاد باشی
رهایی از شرطی شدگی خویش.
رهایی از حرص و کبر و آز .
رهایی از خشم و عصیان خود .
رهايى از قضاوت كردن خود و ديگران .
رهايى از غرور .
رهایی از ترس و نفرت
رهایی از لذت های ذهنی و درد و رنج .
رهایی از سرزنش ها ؛ ملامت ها ؛ توجیه کردن ها .
و رهایی از " من ذهنی " .
آنچه بجا می ماند ، آرامش است ، سكوت است و آزادی و خوشبختی است
🌺🌺🌺
یار مهربانم
درود
بامداد سه شنبه ات نیکو
🌺🌺🌺
روزت پر از لحظات ناب و قشنگ و روزی سرشار از عشق , محبت , مهربانی , آرامش , دوستی های ناب و قرارهایی یهویی , خنده هایی از ته دل همراه با آگاهی برایت آرزومندم
🌺🌺🌺
شاد باشی
ما خرابیم و خرابات ز ما شوریدهست
گنج عیشیم اگر چند در این ویرانیم
کدخدامان به خرابات همان ساقی و بس
کدخدا اوست و خدا اوست همو را دانیم
مست را با غم و اندیشه و تدبیر چه کار
که سزای سر صدریم و یا دربانیم
هر کی از صدر خبر دارد او دربان است
ما ز جان بیخبریم و بر آن جانانیم
من نخواهم که سخن گویم الا ساقی
می دمد در دل ما زانک چو نای انبانیم
خوش بود سیمتنی کو بنداند که کیام
بار ما می کشد و ماش همیرنجانیم
سر فرود آرد چون شاخ تر از لطف و کرم
ما چو برگ از حذر فرقت او لرزانیم
یک زمانم بهل ای جان که خموشانه خوش است
ما سخن گوی خموشیم که چون میزانیم
مولانا
گنج عیشیم اگر چند در این ویرانیم
کدخدامان به خرابات همان ساقی و بس
کدخدا اوست و خدا اوست همو را دانیم
مست را با غم و اندیشه و تدبیر چه کار
که سزای سر صدریم و یا دربانیم
هر کی از صدر خبر دارد او دربان است
ما ز جان بیخبریم و بر آن جانانیم
من نخواهم که سخن گویم الا ساقی
می دمد در دل ما زانک چو نای انبانیم
خوش بود سیمتنی کو بنداند که کیام
بار ما می کشد و ماش همیرنجانیم
سر فرود آرد چون شاخ تر از لطف و کرم
ما چو برگ از حذر فرقت او لرزانیم
یک زمانم بهل ای جان که خموشانه خوش است
ما سخن گوی خموشیم که چون میزانیم
مولانا