معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
هیچ مترسکی را شبیه گرگ نساختند
شبیه پلنگ یا خرس هم نساختند !

به گمانم ترسناک تر از آدمیزاد نیافتند ...


#توماس_هابز
پیش از این که درو کنیم؛

باید کاشته باشیم....
منفی دعا نکنید
ذهن شما مفهوم خواستن
و نخواستن شما را نمیفهمد

دعا نکنید انچه از آن می‌هراسید پیش نیاید
دعا کنید آنچه دوست دارید اتفاق بیفتد
خود ندانم چه خطایی کردم
که ز من رشته الفت بگسست
در دلش جایی اگر بود مرا
پس چرا دیده ز دیدارم بست؟!


#فروغ_فرخزاد

تن سپر کردیم پیش تیر باران جفا

هرچه زخم آید ببوسیم و ز مرهم فارغیم

#خاقانی
.
من
نمی دانستم
معنی هرگز را!
تو چرا باز نگشتی دیگر…؟

#هوشنگ_ابتهاج

#تصویرش‌چقد‌غم‌داره😔
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زیبایی ببینیم 🥰😍
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک انسان تا زمانیکه مادر دارد،
فقیر نیست...!

#آبراهام‌لینکلن
کس چو من مست نیفتاد ز خمخانه ی عشق
گرچه در هر طرف از چشم تو مستی دگرست

تا بر آمد ز بنا گوش تو خورشید جمال
هر سر زلف تو خورشید پرستی دگرست

#خواجوی_کرمانی
یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این
کره عشقم رمید و نی لگامستم نی زین

پیش روی ماه ما مستانه یک رقصی کنید
مطربا بهر خدا بر دف بزن ضرب حزین

#مولانای_جان
رقص کن در عشق جانم ای حریف مهربان
مطربا دف را بکوب و نیست بختت غیر از این

آن دف خوب تو این جا هست مقبول و صواب
مطربا دف را بزن بس مر تو را طاعت همین

#مولانای_جان
آدمها در یڪ لحظه شبیه
خــــدا میشوند
و آن هم موقعۍ است
که به ڪسی نیڪۍ میکنند
و دلی را شاد میڪنند...

نگاه خدا بدرقه زندگی تان
▪️معروف است که یکی از خطیبان بزرگ یونان باستان در یازده سالگی لکنت زبان داشت و همه او را مسخره می کردند زیرا او نمی توانست حرف “ر” را تلفظ کند و در حرف “ر” می ماند و همین امر موجب می شد مردم او را مسخره کنند. تا این که در سن بیست سالگی به یکی از عنوان بزرگ ترین سخنرانان در یونان مطرح گردید.
علت معجزه و موفقیت او فقط به خاطر این بود که اصلا در سخنرانی هایش از حرف “ر” استفاده نمی کرد. او بیش از ۱۸۰۰ سخنرانی انجام داد که در هیچکدام از حرف “ر” استفاده نکرد. از او علت موفقیتش را پرسیدند.

او در جواب گفت؛ در نوجوانی من عاشق دختری بودم و او به من گفت؛ اگر مرا دوست داری و عاشق من شده‌ای دو شرط دارد یکی باید یک سخنران ماهری شوی و دیگر باید هرگز از حرف “ر” استفاده نکنی من هم با تمرین و علاقه ای که به او داشتم موفق شدم.

و عشق چنین میکند ...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد


#حافظ
#علیرضا_قربانی
شاگردِ صورتِ تُست ،

آیینه ، در لطیفی ،




کاین می‌کند تجلّی ،

وآن ، می‌کند اِعادت ،





#اوحدی
اي  عشقِ هستي  سوز  من، از من چرا رنجیده ای؟
وی  در خزان   نوروز  من ، از  من چرا  رنجیده ای؟

عمریست   در   کار   توام  ،  از  جان  خریدار  توام
خاری  به   گلزار   توام  ،  از  من  چرا   رنجیده ای؟

ای    سرمه ی    بینایی ام   ،  وی  دفتر   دانایی ام
هم  عقل و  هم  شیداییم ،  از من چرا رنجیده ای؟

ای  یار   بی نام  و  نشان ،  وی   قبله گاه  عاشقان
بر عاشقانی  همچو  جان، از  من  چرا  رنجیده ای؟

تو    آفتاب   روشنی  ،   من   سایه ی    انوار    تو
من  بی تو  عین  ظلمتم ،  از من چرا  رنجیده ای؟
ایدوست با ما پیش از این، بودت وفایی بیش از این
حالی  که در ره  مانده ام ، از من چرا  رنجیده ای؟

«آتش»  همه  شب تا  سحر ، مینالد  از  سوز جگر
باشد که  باز  آیی ز   در ،  از  من چرا  رنجیده ای؟

#مهديه_الهی_قمشه_ای(آتش)
⭕️سیمرغ پرنده ملی ایرانیان

اسطوره سیمرغ یکی از اساطیر کهن ایرانی است که ریشه‌های عمیقی در فرهنگ و تاریخ ایران دارد. برخی پژوهشگران بر این باورند که این اسطوره‌ها ممکن است تحت تأثیر یا الهام‌گیری از فرهنگ‌ها و اساطیر دیگر ملت‌های باستانی نیز قرار گرفته باشد، اما بیشتر شواهد نشان می‌دهند که سیمرغ به عنوان یک موجود اسطوره‌ای، ریشه‌های مستقل و ویژه‌ای در فرهنگ ایرانی دارد.

یکی از منابع الهام‌پذیری احتمالی می‌تواند تمدن‌های باستانی میان‌رودان (بین‌النهرین) باشد، جایی که موجودات اسطوره‌ای مانند «آنزو» (Anzu) یا «ایمدوگود» (Imdugud) به عنوان پرندگان بزرگ و مقدس در اساطیر سومری و اکدی حضور داشتند. این موجودات دارای ویژگی‌هایی بودند که به نوعی شبیه به سیمرغ ایرانی هستند.

همچنین می‌توان به فرهنگ‌های هندی و آریایی اولیه اشاره کرد که ممکن است تأثیری بر شکل‌گیری اساطیر ایرانی گذاشته باشند. در اساطیر هندی، پرندگانی مانند «گارودا» (Garuda) نیز وجود دارند که با پرنده‌ای بزرگ و مقدس توصیف می‌شوند.

با این وجود، سیمرغ به عنوان یک موجود اسطوره‌ای خاص و منحصر به فرد در فرهنگ ایرانی جایگاه ویژه‌ای دارد و نقش‌های مهمی در ادبیات، هنر و اساطیر ایران ایفا می‌کند. تأثیرات متقابل فرهنگی در دنیای باستان بسیار معمول بوده‌اند، اما اسطوره سیمرغ به طور ویژه‌ای با فرهنگ و تاریخ ایران پیوند خورده و جایگاه منحصر به فردی در این زمینه دارد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شرافت و عشق را
هرگز نمی‌توانی
با صد کیسه طلا بخری
پس آن ها را به
هزار کیسه طلا هم نفروش..!!


؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زن و مرد جوانی به محله جدیدی
اسبا‌ب‌کشی کردند.
روز بعد ضمن صرف صبحانه،
زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال
آویزان کردن رخت‌های شسته است
و گفت:
«لباسها چندان تمیز نیست.
انگار نمیداند چطور لباس بشوید.
احتمالآ باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.»
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب
کرد و به همسرش گفت:
«یاد گرفته چطور لباس بشوید.
مانده‌ام که چه کسی درست لباس
شستن را یادش داده !»
مرد پاسخ داد: «من امروز صبح زود
بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم !»
من ، دردِ زهرِ هجران ،،، درمی‌کشم به یادت ،

تو ، صافِ عیش درکش ،،، کآبِ حیات بادت ،




ما ، از خُمار مُردیم ، در کُنجِ نامرادی ،

ساغر ، تُهی مبادت ،،، از بادهٔ مرادت ،





#امیرعلیشیر_نوایی
#شیاد_و_معلم

روستایی بود دور افتاده که مردم ساده دل و بی سوادی در آن سکونت داشتند. مردی شیاد از ساده لوحی آنان استفاده کرده و بر آنان به نوعی حکومت می کرد. بر حسب اتفاق گذر یک معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغل کاری های شیاد شد و او را نصیحت کرد که از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا می کند. اما مرد شیاد نپذیرفت.
بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فریبکاری های شیاد سخن گفت و نسبت به حقه های او هشدار داد. بعد از کلی مشاجره بین معلم و شیاد قرار بر این شد که فردا در میدان روستا معلم و مرد شیاد مسابقه بدهند تا معلوم شود کدامیک باسواد و کدامیک بی سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در میدان ده گرد آمده بودند تا ببینند آخر کار، چه می شود.
شیاد به معلم گفت: بنویس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شیاد که رسید شکل مار را روی خاک کشید.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت کنید کدامیک از اینها مار است؟
مردم که سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شکل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا می توانستند او را کتک زدند و از روستا بیرون راندند.