سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
و آتش به سر غنچه گلنار برآمد
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار برآمد
زاهد چو کرامات بت عارض او دید
از چله میان بسته به زنار برآمد
بر خاک چو من بیدل و دیوانه نشاندش
اندر نظر هر که پری وار برآمد
من مفلس از آن روز شدم کز حرم غیب
دیبای جمال تو به بازار برآمد
کام دلم آن بود که جان بر تو فشانم
آن کام میسر شد وین کار برآمد
سعدی چمن آن روز به تاراج خزان داد
کز باغ دلش بوی گل یار برآمد
جناب سعدی غزل ۲۱۴
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
و آتش به سر غنچه گلنار برآمد
سجاده نشینی که مرید غم او شد
آوازه اش از خانه خمار برآمد
زاهد چو کرامات بت عارض او دید
از چله میان بسته به زنار برآمد
بر خاک چو من بیدل و دیوانه نشاندش
اندر نظر هر که پری وار برآمد
من مفلس از آن روز شدم کز حرم غیب
دیبای جمال تو به بازار برآمد
کام دلم آن بود که جان بر تو فشانم
آن کام میسر شد وین کار برآمد
سعدی چمن آن روز به تاراج خزان داد
کز باغ دلش بوی گل یار برآمد
جناب سعدی غزل ۲۱۴
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آوای جاودان بانو هایده و معین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️پرنده معمار که خارق العاده ترین پرنده جهان است! این پرنده تنها موجود بعد انسان که با گل و خاک برای خود لانه سازی می کند! شیوه ساخت و ساز او بی نهایت تماشایی است! در کوچه خیابان ها به دنبال گل می گردد و آن را داخل دهان خود می ریزد و بعد همان یک بتن ریز ماهر به قسمتهای لانه خود تزریق می کند! روزانه مقداری از کار را انجام می دهد تا آن قسمت خشک شود و سپس کار را روز دیگر ادامه می دهد! ببینید و غرق در این اعجاز زیبایی خلقت شوید!
؟
؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراسم تاجگذاری (دیهیمستانی)شاهان ساسانی
* تاجگذاری اردشیر پاپکان بنیان گذار شاهنشاهی ساسانی
* تاجگذاری شاپور اول پسر و جانشین اردشیر پاپکان
* شاپور اول پسر و جانشین اردشیر پاپکان و همراهان او
* نقش برجسته کرتیر موبدان موبد و بزرگ روحانی عالی مقام دوره ساسانی
* تاجگذاری اردشیر پاپکان بنیان گذار شاهنشاهی ساسانی
* تاجگذاری شاپور اول پسر و جانشین اردشیر پاپکان
* شاپور اول پسر و جانشین اردشیر پاپکان و همراهان او
* نقش برجسته کرتیر موبدان موبد و بزرگ روحانی عالی مقام دوره ساسانی
#حکایت
#محكوم_به_اعدام
سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند؛ یک کشیش، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان
در هنگام اعدام؛ کشیش پیش قدم شد، سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟
گفت : خدا... خدا... خدا...
او مرا نجات خواهد داد،
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند ، نزدیک گردن او متوقف شد.
مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید!
خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید؛
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟
گفت: من مثل کشیش خدا را نمی شناسم اما درباره عدالت میدانم؛
عدالت... عدالت... عدالت...
گیوتین پایین رفت ،اما نزدیک گردنش ایستاد.
مردم متعجب، گفتند :آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده! وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید؛
سؤال شد: آخرین حرفت را بزن
گفت : من نه کشیشم که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم
اما می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود.
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد.
چه فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را
میگویند و به «گره ها» اشاره مى كنند
به ظلم ها اشاره میکنند
و حکم محاربه با خدا و افساد فلارض
و از میان ما میروند
#محكوم_به_اعدام
سه نفر محكوم به اعدام با گیوتین شدند؛ یک کشیش، یک وکیل دادگستری و یک فیزیکدان
در هنگام اعدام؛ کشیش پیش قدم شد، سرش را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد: حرف آخرت چیست ؟
گفت : خدا... خدا... خدا...
او مرا نجات خواهد داد،
وقتی تیغ گیوتین را پایین آوردند ، نزدیک گردن او متوقف شد.
مردم تعجب کردند؛ و فریاد زدند: آزادش کنید!
خدا حرفش را زده! و به این ترتیب نجات یافت
نوبت به وکیل دادگستری رسید؛
از او سؤال شد: آخرین حرفی که می خواهی بگویی چیست؟
گفت: من مثل کشیش خدا را نمی شناسم اما درباره عدالت میدانم؛
عدالت... عدالت... عدالت...
گیوتین پایین رفت ،اما نزدیک گردنش ایستاد.
مردم متعجب، گفتند :آزادش کنید، عدالت حرف خودش را زده! وکیل هم آزاد شد
آخر کار نوبت به فیزیکدان رسید؛
سؤال شد: آخرین حرفت را بزن
گفت : من نه کشیشم که خدا را بشناسم، و نه وکیلم که عدالت را بدانم
اما می دانم که روی طناب گیوتین گره ای است که مانع پایین آمدن تیغه می شود.
با نگاه به طناب دریافتند و گره را باز کردند،
تیغ بر گردن فیزیکدان فرود آمده و سر او را از تن جدا کرد.
چه فرجام تلخی دارند آنان که واقعیت را
میگویند و به «گره ها» اشاره مى كنند
به ظلم ها اشاره میکنند
و حکم محاربه با خدا و افساد فلارض
و از میان ما میروند
سلام بر آنهایی که وقتی تو را خاموش یافتند رهایت نکردند، مگر بعد از آن که نور و روشنایی را به تو بازگرداندند...
#محمود_درویش
#محمود_درویش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▪️خاطره ای به شدت شنیدنی و تکان دهنده
از غزل بانوی ایرانی، زنده یاد سیمین
بهبهانی، از مادرش که محال است کسی آن
را بشنود و لذت نبرد!
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا
همیشه هیچکس را بیشتر از او دوست
نداشته باشم! مادرم من را بوسید و گفت
نمی توانی عزیزم! گفتم می توانم! تو را از
پدر و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم!
اما مادرم گفت یکی می آید که او را بیشتر
از من دوست خواهی داشت!
از غزل بانوی ایرانی، زنده یاد سیمین
بهبهانی، از مادرش که محال است کسی آن
را بشنود و لذت نبرد!
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا
همیشه هیچکس را بیشتر از او دوست
نداشته باشم! مادرم من را بوسید و گفت
نمی توانی عزیزم! گفتم می توانم! تو را از
پدر و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم!
اما مادرم گفت یکی می آید که او را بیشتر
از من دوست خواهی داشت!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زندگی همین است
گاهی شادی،گاهی غمگین
گاهی عقب تری،گاهی جلوتر
ولی بین تمام این ها یادت باشه نجنگیده نبازی...!
؟
گاهی شادی،گاهی غمگین
گاهی عقب تری،گاهی جلوتر
ولی بین تمام این ها یادت باشه نجنگیده نبازی...!
؟
گفت: خواب بَدی دیدم. دیدم که خلایق به هیئت گاوان و گوسپندان جملگی سر در آخوری فروبرده به چریدن مشغولند.
پرسیدم: تو چه میکردی؟
گفت: من نیز چون خلایق[مشغول چریدن بودم.]
پرسیدم: پس چه فرق میانِ تو و ایشان؟
گفت: آنها میخوردند و میخندیدند.
من میخوردم و میگریستم.
تذکرة الاولیاء، به تصحیح استاد شفیعی کدکنی،
ذكر خضرويه بلخى
پرسیدم: تو چه میکردی؟
گفت: من نیز چون خلایق[مشغول چریدن بودم.]
پرسیدم: پس چه فرق میانِ تو و ایشان؟
گفت: آنها میخوردند و میخندیدند.
من میخوردم و میگریستم.
تذکرة الاولیاء، به تصحیح استاد شفیعی کدکنی،
ذكر خضرويه بلخى
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فرق روز های خوب و بد
#حکایت
شخصی برای درمانِ دردش نزد طبیب رفت .
پزشک پرسید:کجایت درد می کند؟
آن شخص پاسخ داد: موی ریشم !
طبیب پرسید : چه خوردهای ؟
بیمار گفت: نان و یخ!!
پزشک گفت: برو بمیر
که نه دردت به آدمی می ماند
و نه خوراکت!
#عبید_زاکانی
شخصی برای درمانِ دردش نزد طبیب رفت .
پزشک پرسید:کجایت درد می کند؟
آن شخص پاسخ داد: موی ریشم !
طبیب پرسید : چه خوردهای ؟
بیمار گفت: نان و یخ!!
پزشک گفت: برو بمیر
که نه دردت به آدمی می ماند
و نه خوراکت!
#عبید_زاکانی
اینهمه مستی ما مستی مستی دگرست
وین همه هستی ما هستی هستی دگرست
خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن
که برون از دو جهان جای نشستی دگرست
#خواجوی_کرمانی
وین همه هستی ما هستی هستی دگرست
خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن
که برون از دو جهان جای نشستی دگرست
#خواجوی_کرمانی
گفتم از دست تو سرگشته عالم گشتم
گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست
تا صبا قلب سر زلف تو در چین بشکست
هر زمان بر من دلخسته شکستی دگرست
#مولانای_جان
گفت این سر سبک امروز ز دستی دگرست
تا صبا قلب سر زلف تو در چین بشکست
هر زمان بر من دلخسته شکستی دگرست
#مولانای_جان
چیست ، با عشق ، آشنا بودن؟ ،
بجز ، از کامِ دل ، جدا بودن؟ ،
خون شدن ، خونِ خود ، فروخوردن ،
با سگان ، بر درِ وفا بودن ،
او ، فداییست ، هیچ فرقی نیست ،
پیشِ او ، مرگ و نَقل ، یا بودن ،
رو ، مسلمان سپر سلامت باش ،
جهد میکن ، به پارسا بودن ،
کاین شهیدان ، ز مرگ ، نشکیبند ،
عاشقانند ، بر فنا بودن ،
از بلا و قضا ، گریزی تو ،
ترسِ ایشان ، ز بی بلا ، بودن ،
شِشِه میگیر ، و روزِ عاشورا ،
تو نتانی ، به کربلا بودن ،
غزل شمارهٔ ۲۱۰۲
مولوی " دیوان شمس " غزلیات
ارادت مولانا به امام حسین ( علیهالسلام ) :
مولانا میگوید این شهیدان ( شهیدان کربلا ) عاشقانند بر فنا بودن . فنای در خدا . و میترسند که بلا و امتحانِ الهیشان کم باشد ( ترسِ ایشان ، ز بی بلا بودن ) و به کسانی که در ظاهر ، دین دارند و به امام حسین ایراد میگرفتند که چرا حج را به عمره تقلیل داد ، طعنه میزند و میگوید : تو فقط روزهات را بگیر . تو نمیتوانی در روز عاشورا در کربلا باشی ( ششه میگیر ، و روز عاشورا … تو نتانی به کربلا بودن )
ما هفته که عبارت از هفت روز میباشد را عموماً بکار میبریم و با آن آشنا هستیم .
در بعضی موارد مانند عزاداری محرم ، اصطلاح دهه که عبارت از ده روز میباشد را بکار میبریم و یا ممکن است در مراسمات دیگر نیز بکار ببریم .
#ششه در برادران اهلِ سنّت عبارت است از شش روز روزهٔ مستحبّی که در تاریخ خاصی میگیرند .
بجز ، از کامِ دل ، جدا بودن؟ ،
خون شدن ، خونِ خود ، فروخوردن ،
با سگان ، بر درِ وفا بودن ،
او ، فداییست ، هیچ فرقی نیست ،
پیشِ او ، مرگ و نَقل ، یا بودن ،
رو ، مسلمان سپر سلامت باش ،
جهد میکن ، به پارسا بودن ،
کاین شهیدان ، ز مرگ ، نشکیبند ،
عاشقانند ، بر فنا بودن ،
از بلا و قضا ، گریزی تو ،
ترسِ ایشان ، ز بی بلا ، بودن ،
شِشِه میگیر ، و روزِ عاشورا ،
تو نتانی ، به کربلا بودن ،
غزل شمارهٔ ۲۱۰۲
مولوی " دیوان شمس " غزلیات
ارادت مولانا به امام حسین ( علیهالسلام ) :
مولانا میگوید این شهیدان ( شهیدان کربلا ) عاشقانند بر فنا بودن . فنای در خدا . و میترسند که بلا و امتحانِ الهیشان کم باشد ( ترسِ ایشان ، ز بی بلا بودن ) و به کسانی که در ظاهر ، دین دارند و به امام حسین ایراد میگرفتند که چرا حج را به عمره تقلیل داد ، طعنه میزند و میگوید : تو فقط روزهات را بگیر . تو نمیتوانی در روز عاشورا در کربلا باشی ( ششه میگیر ، و روز عاشورا … تو نتانی به کربلا بودن )
ما هفته که عبارت از هفت روز میباشد را عموماً بکار میبریم و با آن آشنا هستیم .
در بعضی موارد مانند عزاداری محرم ، اصطلاح دهه که عبارت از ده روز میباشد را بکار میبریم و یا ممکن است در مراسمات دیگر نیز بکار ببریم .
#ششه در برادران اهلِ سنّت عبارت است از شش روز روزهٔ مستحبّی که در تاریخ خاصی میگیرند .