یکی طبعی نافر چندان که در محافل دانشمندان
نشست زبان سخن ببست
پدرش گفت ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی
.گفت ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
نشنیدى که صوفیى مىکوفت
زیر نعلین خویش میخى چند؟
آستینش گرفت سرهنگی
که بیا نعل بر ستورم بند
گلستان سعدی
نشست زبان سخن ببست
پدرش گفت ای پسر تو نیز آنچه دانی بگوی
.گفت ترسم که بپرسند از آنچه ندانم و شرمساری برم.
نشنیدى که صوفیى مىکوفت
زیر نعلین خویش میخى چند؟
آستینش گرفت سرهنگی
که بیا نعل بر ستورم بند
گلستان سعدی
تلمیذ بی ارادت عاشق بی زرست
و
رونده بی معرفت مرغ بی پر
و
عالم بی عمل درخت بی بر
و
زاهد بی علم خانه بی در.
مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت
خوبست نه ترتیل سورت مکتوب.
عامی متعبد پیاده رفته است
و
عالم متهاون سوار خفته.
عاصی که دست بر دارد به از عابد که در سر دارد.
یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟
گفت به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروت راگوی
باری چو عسل نمیدهی نیش مزن
گلستان سعدی
و
رونده بی معرفت مرغ بی پر
و
عالم بی عمل درخت بی بر
و
زاهد بی علم خانه بی در.
مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت
خوبست نه ترتیل سورت مکتوب.
عامی متعبد پیاده رفته است
و
عالم متهاون سوار خفته.
عاصی که دست بر دارد به از عابد که در سر دارد.
یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند؟
گفت به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروت راگوی
باری چو عسل نمیدهی نیش مزن
گلستان سعدی
.
خواهی ار با فال میمون
بگذرد روز تو خوش
برگشا هر صبحدم
از دفترگل ،فال را
عاشقا ز آه سحر غافل
مشو کاین ابر فیض
آبیاری مینماید گلشن آمال را
#ملکالشعرایبهار
خواهی ار با فال میمون
بگذرد روز تو خوش
برگشا هر صبحدم
از دفترگل ،فال را
عاشقا ز آه سحر غافل
مشو کاین ابر فیض
آبیاری مینماید گلشن آمال را
#ملکالشعرایبهار
چون غم دل میخورم، یا رحم بر دل میبرم
کای دل مسکین، چرا اندر چنین تاب و تبی؟!
دل همی گوید « برو من از کجا، تو از کجا!
من دلم تو قالبی رو، رو، همی کن قالبی
#مولانای_جان
کای دل مسکین، چرا اندر چنین تاب و تبی؟!
دل همی گوید « برو من از کجا، تو از کجا!
من دلم تو قالبی رو، رو، همی کن قالبی
#مولانای_جان
Dar Havayat
Mohammad Esfahani
آهنگ جدید محمد اصفهانے
بہ نام در هوایت
بہ نام در هوایت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثل گندم باش
زیر خاک میبرندش باز میروید پرتر
زیر سنگ میبرندش آرد میشود پربهاتر
آتش میزنندش نان میشود مطلوبتر
ذات باید ارزشمند باشد
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
#غزل_مولانا
زیر خاک میبرندش باز میروید پرتر
زیر سنگ میبرندش آرد میشود پربهاتر
آتش میزنندش نان میشود مطلوبتر
ذات باید ارزشمند باشد
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
#غزل_مولانا
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
#وحشی_بافقی
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
#وحشی_بافقی
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
#وحشی_بافقی
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
#وحشی_بافقی
گر بپوشی تو سلاح رُستمان
رفت جانت چون نباشی مردِ آن
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘اگر سلاحی همچون سلاح رستم در دستت بگیری اگر مرد جنگ نباشی جانت را از دست خواهی داد
کنایه به کسانی که میپندارند تنها داشتن ابزار بزرگی آنها را بزرگ میکند اگر به اندازه داشته هایت بزرگ نباشی همان داشته ها موجب هلاکتت میشود
رفت جانت چون نباشی مردِ آن
#مثنوی_مولانا دفتردوم
📘اگر سلاحی همچون سلاح رستم در دستت بگیری اگر مرد جنگ نباشی جانت را از دست خواهی داد
کنایه به کسانی که میپندارند تنها داشتن ابزار بزرگی آنها را بزرگ میکند اگر به اندازه داشته هایت بزرگ نباشی همان داشته ها موجب هلاکتت میشود
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
#حضرت_سعدی
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
#حضرت_سعدی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد بِه از آن که خود پرستی
#حضرت_سعدی
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد بِه از آن که خود پرستی
#حضرت_سعدی
غلامم خواجه را آزاد کردم
منم کاستاد را استاد کردم
منم آن جان که دی زادم ز عالم
جهان کهنه را بنیاد کردم
#مولانای_جان
منم کاستاد را استاد کردم
منم آن جان که دی زادم ز عالم
جهان کهنه را بنیاد کردم
#مولانای_جان
منم مومی که دعوی من این است
که من پولاد را پولاد کردم
بسی بیدیده را سرمه کشیدم
بسی بیعقل را استاد کردم
#مولانای_جان
که من پولاد را پولاد کردم
بسی بیدیده را سرمه کشیدم
بسی بیعقل را استاد کردم
#مولانای_جان
منم ابر سیه اندر شب غم
که روز عید را دلشاد کردم
عجب خاکم که من از آتش عشق
دماغ چرخ را پرباد کردم
#مولانای_جان
که روز عید را دلشاد کردم
عجب خاکم که من از آتش عشق
دماغ چرخ را پرباد کردم
#مولانای_جان