آوردهاند که یکی از خلفا بر یکی از متعلّقان دیوان به دیناری خیانت بدید، معزولش کرد.
طایفه بزرگان، پس از چند روز شفاعت کردند که بدین قدر آن بنده را از خدمت درگاه محروم مگردان.
گفتا: غرض مقدار نیست، غرض آن که چون مال ببرد و باک ندارد، خون رعیت بریزد و غم نخورد.
رساله نصیحتالملوک
سعدی
طایفه بزرگان، پس از چند روز شفاعت کردند که بدین قدر آن بنده را از خدمت درگاه محروم مگردان.
گفتا: غرض مقدار نیست، غرض آن که چون مال ببرد و باک ندارد، خون رعیت بریزد و غم نخورد.
رساله نصیحتالملوک
سعدی
برای پیمودن راه زندگی، صلاح آدمی در این است که توشهی بزرگی از دو چیز را به همراه داشته باشد،
یکی احتیاط و دیگر مدارا؛
اولی ما را از آسیب و زیان در امان میدارد
و دومی از مشاجره و نزاع.
آرتور شوپنهاور...
در باب حکمت زندگی
یکی احتیاط و دیگر مدارا؛
اولی ما را از آسیب و زیان در امان میدارد
و دومی از مشاجره و نزاع.
آرتور شوپنهاور...
در باب حکمت زندگی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا فروهر در فیلم سلطان قلبها👌👌👌
به صورت کمترم از نیم ِذره
ز روی عشق از عالم فزونم
یکی قطره که هم قطرهست و دریا
من این اشکالها را آزمونم
#مولانای_جان
ز روی عشق از عالم فزونم
یکی قطره که هم قطرهست و دریا
من این اشکالها را آزمونم
#مولانای_جان
بدون عشق ، قابلیت دارا بودن هویت را از دست میدهیم، در عشق تأییدی مدام از خود ما وجود دارد. شگفت نیست که، مرکزیت تمام ادیان تصور خداوندی است که قادر است در هر حال ما را ببیند، دیده شدن موجب این اطمینان است که وجود داریم.
#آلن_دو_باتن
#آلن_دو_باتن
شیخ #ابوالحسن_خرقانی شبی در نماز بود.
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو میدانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو میدانم و میبینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچکس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "
#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری
حضرت #مولانا میفرماید:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم...
آوازی شنید که :
" ابوالحسن!
خواهی که آنچه از تو میدانم، با خلق بگویم تا سنگسارت کنند !؟
شیخ گفت:
" بار الها!
خواهی تا آنچه از کرم و رحمت تو میدانم و میبینم با خلق بگویم،
تا دیگر هیچکس سجودت نکند؟ "
آواز آمد: " نه از تو، نه از من...! "
#تذکره_الاولیا
#عطار_نیشابوری
حضرت #مولانا میفرماید:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچهایم...
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
حال دل خویش را چه گویم با تو
ناگفته تو خود هزار چندان دانی
#ابوسعید_ابوالخیر
راز دل زار مستمندان دانی
حال دل خویش را چه گویم با تو
ناگفته تو خود هزار چندان دانی
#ابوسعید_ابوالخیر
ماهیت شما آرامش و شادی است ... افکار مانع آن ادراک هستند ... به محض اینکه یک فکر برخاست باید فرونشانده شود ... هر زمان که فکری برخاست بیش از حد درگیر آن نشوید ...
رامانا ماهارشی
رامانا ماهارشی
لیلی به کرشمه، زلف بر دوش
مجنون به وفاش، حلقه در گوش
لیلی سرِ زلف شانه می کرد
مجنون دُرِ اشک دانه می کرد
#نظامی_گنجوی
لیلی به کرشمه، زلف بر دوش
مجنون به وفاش، حلقه در گوش
لیلی سرِ زلف شانه می کرد
مجنون دُرِ اشک دانه می کرد
#نظامی_گنجوی
کانال تلگرامیsmsu43@
علیرضا افتخاری - ای ساقی
علیرضا افتخاری
ای ساقی
بده ساقی از آن باده که در خانه نهفتی
از آن می که ز هر عاقل و فرزانه نهفتی
گشوده شد در رحمت حق در نگشایی
پری را ز چرا در شیشه غریبانه نهاشتی
گرفتارعالمی را نور هستی دمیده در رگ جان شور مستی
برآور دست و غوغایی به پا کن مگر با عاشقان پیمان نبستی
بی خبر ز داغ دلم گل نموده باغ دلم ساقیا چراغ دلم روشن کن
می دمد فروغ سحر خیز با نشاط دگر شور و شوق می بنگر گلشن کن
غم فشرده نای مرا نشنوی صدای مرا
دست من به دامن تو زمانه بسته پای مرا ای ساقی
برآور دست و غوغایی به پا کن مگر با عاشقان پیمان نبستی
ای ساقی
بده ساقی از آن باده که در خانه نهفتی
از آن می که ز هر عاقل و فرزانه نهفتی
گشوده شد در رحمت حق در نگشایی
پری را ز چرا در شیشه غریبانه نهاشتی
گرفتارعالمی را نور هستی دمیده در رگ جان شور مستی
برآور دست و غوغایی به پا کن مگر با عاشقان پیمان نبستی
بی خبر ز داغ دلم گل نموده باغ دلم ساقیا چراغ دلم روشن کن
می دمد فروغ سحر خیز با نشاط دگر شور و شوق می بنگر گلشن کن
غم فشرده نای مرا نشنوی صدای مرا
دست من به دامن تو زمانه بسته پای مرا ای ساقی
برآور دست و غوغایی به پا کن مگر با عاشقان پیمان نبستی
تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم
وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیار آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم
#شاه_نعمت_الله_ولی
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم
وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیار آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم
#شاه_نعمت_الله_ولی
جهان ز جنسِ اثرهای این و آن خالیست
به هرزه، وهم، مچینید کاین دکان خالیست
گرفته است حوادث، جهاتِ امکان را
ز عافیت چه زمین و چه آسمان خالیست
#بیدل_دهلوی
به هرزه، وهم، مچینید کاین دکان خالیست
گرفته است حوادث، جهاتِ امکان را
ز عافیت چه زمین و چه آسمان خالیست
#بیدل_دهلوی
به رنگ چنبر دف در طلسم پیکر ما
به هرچه دست زنی منزل فغان خالیست
ز شکر تیغ تو، یا رب چه سان برون آید
دهان زخم اسیری که از زبان خالیست
#بیدل_دهلوی
به هرچه دست زنی منزل فغان خالیست
ز شکر تیغ تو، یا رب چه سان برون آید
دهان زخم اسیری که از زبان خالیست
#بیدل_دهلوی
اگرچه شوق تو لبریز حیرتم دارد
چو چشمِ آینه، آغوش من همان خالیست
ترشحی به مزاج سحاب فیض نماند
که آستین کریمان چو ناودان خالیست
به چشم زاهد خودبین چه توتیا و چه خاک
که از حقیقت بینش چو سرمهدان خالیست
#بیدل_دهلوی
چو چشمِ آینه، آغوش من همان خالیست
ترشحی به مزاج سحاب فیض نماند
که آستین کریمان چو ناودان خالیست
به چشم زاهد خودبین چه توتیا و چه خاک
که از حقیقت بینش چو سرمهدان خالیست
#بیدل_دهلوی
کدام جلوه که نگذشت زین بساط غرور
تو هم بتاز که میدان امتحان خالیست
فریب منصب گوهر مخور که همچو حباب
هزار کیسه در این بحر بیکران خالیست
ز چاک دانهٔ خرما، شد اینقدر معلوم
که از وفا دل سخت شکرلبان خالیست
گهر ز یأس، کمر بر شکست موج نبست
دلیکه پر شود از خود، ز دشمنان خالیست
#بیدل_دهلوی
تو هم بتاز که میدان امتحان خالیست
فریب منصب گوهر مخور که همچو حباب
هزار کیسه در این بحر بیکران خالیست
ز چاک دانهٔ خرما، شد اینقدر معلوم
که از وفا دل سخت شکرلبان خالیست
گهر ز یأس، کمر بر شکست موج نبست
دلیکه پر شود از خود، ز دشمنان خالیست
#بیدل_دهلوی
به جیبِ تست اگر خلوتی و انجمنیست
برون ز خویش کجا میروی؟ جهان خالیست
به همزبانی آن چشم سرمهسا، بیدل
چو میل سرمه، زبان من از بیان خالیست
#بیدل_دهلوی
برون ز خویش کجا میروی؟ جهان خالیست
به همزبانی آن چشم سرمهسا، بیدل
چو میل سرمه، زبان من از بیان خالیست
#بیدل_دهلوی
باز گردد عاقبت این در بلی
رو نماید یار سیمین بر بلی
ساقی ما یاد این مستان کند
بار دیگر با می و ساغر بلی
#مولانای_جان
رو نماید یار سیمین بر بلی
ساقی ما یاد این مستان کند
بار دیگر با می و ساغر بلی
#مولانای_جان
چون براق عشق از گردون رسید
وارهد عیسی جان زین خر بلی
جمله خلق جهان در یک کس است
او بود از صد جهان بهتر بلی
#مولانای_جان
وارهد عیسی جان زین خر بلی
جمله خلق جهان در یک کس است
او بود از صد جهان بهتر بلی
#مولانای_جان