حسن ختام
دل زلف ترا گرفت، بد کرد
شبگیر بد از برای خود کرد
ایام بخون من کمین داشت
خاصه که غم تواش مدد کرد
ما را به جنون چه جای طعنه
پیش تو که دعوی خرد کرد؟
زد قرعه بنام هر کسی عشق
ما را به غم تو نامزد کرد
شاهی چو صبا دمی نیاسود
تا میل بتان سرو قد کرد
«امیر شاهی»
دل زلف ترا گرفت، بد کرد
شبگیر بد از برای خود کرد
ایام بخون من کمین داشت
خاصه که غم تواش مدد کرد
ما را به جنون چه جای طعنه
پیش تو که دعوی خرد کرد؟
زد قرعه بنام هر کسی عشق
ما را به غم تو نامزد کرد
شاهی چو صبا دمی نیاسود
تا میل بتان سرو قد کرد
«امیر شاهی»
خُنُک آن دَم که ، به رحمت ، سرِ عشاق بِخاری ،
خُنُک آن دَم که ، برآید ز خزان ، بادِ بهاری ،
خُنُک آن دَم که ، بگویی که ، بیا عاشقِ مسکین ،
که تو ، آشفتهٔ مایی ،،، سرِ اغیار ، نداری ،
خُنُک آن دَم که ، صلا در دهد آن ساقیِ مجلس ،
که کند بر کفِ ساقی ، قدحِ باده ، سواری ،
شود اجزایِ تنِ ما ،،، خوش از آن بادهٔ باقی ،
بِرَهَد این تنِ طامع ، ز غمِ مایدهخواری ،
خُنُک آن دَم که ، ز مستی ،،، سرِ زلفِ تو بشورَد ،
دلِ بیچاره ، بگیرد به هوس ، حلقهشماری ،
خُنُک آن دَم که ، شبِ هجر ،،، بگوید که ، شبت خوش ،
خُنُک آن دَم که ، سلامی کند آن نورِ بهاری ،
خُنُک آن دَم که ، برآید به هوا ابرِ عنایت ،
تو ، از آن ابر به صحرا ، گُهرِ لطف ، بباری ،
#مولانا
خُنُک آن دَم که ، برآید ز خزان ، بادِ بهاری ،
خُنُک آن دَم که ، بگویی که ، بیا عاشقِ مسکین ،
که تو ، آشفتهٔ مایی ،،، سرِ اغیار ، نداری ،
خُنُک آن دَم که ، صلا در دهد آن ساقیِ مجلس ،
که کند بر کفِ ساقی ، قدحِ باده ، سواری ،
شود اجزایِ تنِ ما ،،، خوش از آن بادهٔ باقی ،
بِرَهَد این تنِ طامع ، ز غمِ مایدهخواری ،
خُنُک آن دَم که ، ز مستی ،،، سرِ زلفِ تو بشورَد ،
دلِ بیچاره ، بگیرد به هوس ، حلقهشماری ،
خُنُک آن دَم که ، شبِ هجر ،،، بگوید که ، شبت خوش ،
خُنُک آن دَم که ، سلامی کند آن نورِ بهاری ،
خُنُک آن دَم که ، برآید به هوا ابرِ عنایت ،
تو ، از آن ابر به صحرا ، گُهرِ لطف ، بباری ،
#مولانا
کردی سیاه زلف دوتا را که در غمت
مویم سفید سازی و پشتم دوتا کنی
تو عهد کردهای که نشانی به خون مرا
من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی
#فروغی_بسطامی
مویم سفید سازی و پشتم دوتا کنی
تو عهد کردهای که نشانی به خون مرا
من جهد کردهام که به عهدت وفا کنی
#فروغی_بسطامی
توانایی آرام ماندن از جمله مهارتهای بسیار مهم زندگی است که بسیار نادیده گرفته شده است. بدترین تصمیمات را هنگامی میگیریم که آرامشمان را از دست دادهاییم یا دچار اضطراب و آشفتگی شدهاییم.
ترس بهطورِ کشندهای میتواند توانایی ما را برای مقابله با مشکلات واقعی و زیربنایی از بین ببرد. آرامتر بودن اصلا به این معنا نیست که فکر کنیم همه چیز به خیر و خوشی تمام خواهد شد، بلکه صرفا بدین معناست که با وضعیت ذهنی بهتری با چالشهای حقیقی زندگیِمان روبهرو خواهیم شد.
آرامش
#آلن_دوباتن
ترس بهطورِ کشندهای میتواند توانایی ما را برای مقابله با مشکلات واقعی و زیربنایی از بین ببرد. آرامتر بودن اصلا به این معنا نیست که فکر کنیم همه چیز به خیر و خوشی تمام خواهد شد، بلکه صرفا بدین معناست که با وضعیت ذهنی بهتری با چالشهای حقیقی زندگیِمان روبهرو خواهیم شد.
آرامش
#آلن_دوباتن
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگچشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بُستانیم
#سعدی
آلبوم نوا مرکب خوانی
آواز : #محمدرضاشجریان
نی: #محمدموسوی
آواز نوای مرکب(عشاق)
غزل #سعدی
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگچشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بُستانیم
#سعدی
آلبوم نوا مرکب خوانی
آواز : #محمدرضاشجریان
نی: #محمدموسوی
آواز نوای مرکب(عشاق)
غزل #سعدی
جماعتی مسلمان برونانِ کافر اندرون، مرا دعوت کردند.
عذرها گفتم.
میرفتم در کلیسا.
کافران بودندی دوستان من،
کافرِ برون،
مسلمانِ اندرون
گفتمی: چیزی بیارید تا بخورم، ایشان به هزار سپاس بیاوردندی و با من افطار کردندی و خوردندی و همچنان روزهدار بودندی»
«پیشِ ما کسی یک بار مسلمان نتوان شدن، مسلمان میشود و کافر میشود، و باز مسلمان میشود، و هر باری از او چیزی بیرون میآید، تا آن وقت که کامل شود».
شمس_تبريزی
عذرها گفتم.
میرفتم در کلیسا.
کافران بودندی دوستان من،
کافرِ برون،
مسلمانِ اندرون
گفتمی: چیزی بیارید تا بخورم، ایشان به هزار سپاس بیاوردندی و با من افطار کردندی و خوردندی و همچنان روزهدار بودندی»
«پیشِ ما کسی یک بار مسلمان نتوان شدن، مسلمان میشود و کافر میشود، و باز مسلمان میشود، و هر باری از او چیزی بیرون میآید، تا آن وقت که کامل شود».
شمس_تبريزی
خطا میدانم و آهو ،،، به آهو نسبتِ چشمت ،
که چشمِ شیرگیرِ تو ،،، ندارد هیچ آهویی ،
#سلمان_ساوجی
آهو در مصرع اول :
واژهٔ اولی به معنی گناه و تقصیر و عیب است و واژهٔ دوم به معنی غزال همان جانور معروف میباشد .
درمصراع دوم کلمه آهو به هر دو معنی ایهام دارد :
(آهو) از ریشهٔ پهلوی میباشد :
آ = ( حرفِ نفی و تضاد است )
هو = خوب
آ + هو ( خوب ) = ضدخوب - خوب نه
آهو = ضدخوب ، عیب ، ناخوب
آهویی را میتوانیم همان حیوان معروف در نظر بگیریم و مصرع را بصورت زیر معنی کنیم :
هیچ آهویی چشمِ شیرگیرِ تو را ندارد .
همچنین میتوانیم آهویی را ، بهمعنی عیب و نقص و زشتی در نظر بگیریم و مصرع دوم را بصورت زیر معنی کنیم :
چشمِ شیرگیرِ تو ، هیچ عیب و نقص و ناخوبی و زشتی ندارد .
که چشمِ شیرگیرِ تو ،،، ندارد هیچ آهویی ،
#سلمان_ساوجی
آهو در مصرع اول :
واژهٔ اولی به معنی گناه و تقصیر و عیب است و واژهٔ دوم به معنی غزال همان جانور معروف میباشد .
درمصراع دوم کلمه آهو به هر دو معنی ایهام دارد :
(آهو) از ریشهٔ پهلوی میباشد :
آ = ( حرفِ نفی و تضاد است )
هو = خوب
آ + هو ( خوب ) = ضدخوب - خوب نه
آهو = ضدخوب ، عیب ، ناخوب
آهویی را میتوانیم همان حیوان معروف در نظر بگیریم و مصرع را بصورت زیر معنی کنیم :
هیچ آهویی چشمِ شیرگیرِ تو را ندارد .
همچنین میتوانیم آهویی را ، بهمعنی عیب و نقص و زشتی در نظر بگیریم و مصرع دوم را بصورت زیر معنی کنیم :
چشمِ شیرگیرِ تو ، هیچ عیب و نقص و ناخوبی و زشتی ندارد .
#یک حبه نور
سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
بالاخره یه روز میاد که بهت میگم دیگه روزای تلخ تموم شد، از این به بعد به خاطر اونهمه صبوری که کردی تمام امنیتها و آرامشهای دنیا مال توئه.
سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ
بالاخره یه روز میاد که بهت میگم دیگه روزای تلخ تموم شد، از این به بعد به خاطر اونهمه صبوری که کردی تمام امنیتها و آرامشهای دنیا مال توئه.
قلم خاصیتی دارد که سر تا سینه بشکافی
دِگربارش بفرمایی به فَرقِ سر دوان آید
#سعدی
#روز_قلم_بر_تمامی_قلم_فرسایان_تبریک_و_تهنیت_باد
دِگربارش بفرمایی به فَرقِ سر دوان آید
#سعدی
#روز_قلم_بر_تمامی_قلم_فرسایان_تبریک_و_تهنیت_باد
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حس خوب
کلیپ زیبای "مرغ سحر"
با صدای فاضل جمشیدی
تنظیم از استاد کیوان ساکت
کیوان ساکت (متولد ۱۴ تیر ماه ۱۳۴۰ در مشهد) آهنگساز، نوازندهٔ تار و سهتار، نویسنده اهل ایران است
کلیپ زیبای "مرغ سحر"
با صدای فاضل جمشیدی
تنظیم از استاد کیوان ساکت
کیوان ساکت (متولد ۱۴ تیر ماه ۱۳۴۰ در مشهد) آهنگساز، نوازندهٔ تار و سهتار، نویسنده اهل ایران است
Mahiha
Mohammad Esfahani
عنوان: ماهیا
آلبوم: شِکوِه
سال انتشار آلبوم: ۲۰۱۵
شماره ترک: ۵
ترانه سرا: علیرضا قزوه
آهنگساز: پدرام کشتکار
تنظیم: پدرام کشتکار
محمدمهدی واعظی اصفهانی معروف به محمد اصفهانی (زادهٔ ۱۴ تیر ۱۳۴۵ در تهران)، خواننده و آهنگساز پاپ و سنتی ایرانی و دارای گواهینامه درجه یک هنری در رشته خوانندگی موسیقی سنتی ایرانی است.او از خانوادهای اصالتاً اصفهانی در تهران به دنیا آمد. محمد اصفهانی از دانشگاه علوم پزشکی ایران در سال ۱۳۷۶ فارغالتحصیل شد. او با بهرهمندی از مکتب محمدرضا شجریان و علی جهاندار موسیقی ایرانی آموخت. اصفهانی ابتدا با اجرای آثاری روی اشعار شعرای معاصر مانند
فریدون مشیری و همچنین اجرای تیتراژ سریال، پا به عرصه خوانندگی گذاشت.
۱۴ تیر روز قلم
در تقویم ایران "روز قلم" بهعنوان نمادی برای تجلیل از صاحبان قلم و آثارشان انتخاب شده است.
در این نوشتار به ابعاد تربیتی، رسانهای و ارزشی تألیف و نگارش اشاره میشود و از چگونگی سیر قلم در طول تاریخ صحبت به میان میآید. به این سیر، چه از نظر محتوای نوشتهها و چه از نظر ابزار ظاهری ـ که به شیوههای اینترنتی و الکترونیکی ـ رسیده، نگریسته شده است.
در صفحات تقویم، ۱۴ تیرماه باعنوان «روز قلم» بهخود جلوهای دیگر بخشیده است. نامگذاری این روز بهنام قلم، بی ارتباط با تاریخ کهن متمدن و فرهنگساز این سرزمین نیست. ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه خود آورده است که چهاردهمین روز از تیرماه را ایرانیان باستان، روز تیر "عطارد" مینامیدند. از طرفی سیاره تیر یا همان عطارد، در فرهنگ ادب پارسی، کاتب و نویسنده ستارگان است. به همین مناسبت این روز را روز نویسندگان میدانستند و گرامی میداشتند.
تاریخ نوشتار، حداکثر به بیست هزار سال پیش باز میگردد و با محدود ساختن به نظامهای نوشتاری مدون، رقمی حدود شش هزارسال پیش را نشان میدهد. این ارقام و آمارها فقط تخمینی است از سوی کاوشگران علمی، در صورتی که بدون شک پیشرفتی از سوی جوامع گوناگون، بدون کمک خط و زبان امکانپذیر نبوده است.
از جمله موادی که برای نوشتن بهکار میرفت سنگ، چوب، پوست حیوانات، برگ درختان، استخوان، موم، ابریشم، پنبه و کاغذ بود. در طول تاریخ، نوشتن به دو صورت بوده است: یک دسته خطوطی را در بر میگرفت که با استفاده از ابزارهای تیز چون سوزن، چاقو و... نوشتاری، کندهکاری میشد. دسته دیگر شامل خطوطی است که بهوسیله قلم پر، قلمنی، قلممو و ... و با استفاده از جوهر برسطح ماده نوشتاری ترسیم میشد. گفتنی است نسخه پردازی از نوشتهای بر سنگ یا فلز بهطور منطقی، در نهایت به اختراع چاپ انجامید.
قلم چیست؟:
قلم، زبان عقل و معرفت و احساس انسانها و بیانکننده اندیشه و شخصیت صاحب آن است. قلم، زبان دوم انسانها است. هویت، چیستی و قلمرو قلم بسیار گستردهتر از آن است که در بیان بگنجد. هرگونه رشد و پیشرفت، پیروزی و آرامش و معرفت و شناخت، ریشه در قلم دارد. تمدنها، تجربههای تلخ و شیرین و علوم بانوشتن ماندگار میشوند و آیندگان مملو از تجربه و پر از راهحلها هستند.
۱۴ تیر روز قلم
در تقویم ایران "روز قلم" بهعنوان نمادی برای تجلیل از صاحبان قلم و آثارشان انتخاب شده است.
در این نوشتار به ابعاد تربیتی، رسانهای و ارزشی تألیف و نگارش اشاره میشود و از چگونگی سیر قلم در طول تاریخ صحبت به میان میآید. به این سیر، چه از نظر محتوای نوشتهها و چه از نظر ابزار ظاهری ـ که به شیوههای اینترنتی و الکترونیکی ـ رسیده، نگریسته شده است.
در صفحات تقویم، ۱۴ تیرماه باعنوان «روز قلم» بهخود جلوهای دیگر بخشیده است. نامگذاری این روز بهنام قلم، بی ارتباط با تاریخ کهن متمدن و فرهنگساز این سرزمین نیست. ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه خود آورده است که چهاردهمین روز از تیرماه را ایرانیان باستان، روز تیر "عطارد" مینامیدند. از طرفی سیاره تیر یا همان عطارد، در فرهنگ ادب پارسی، کاتب و نویسنده ستارگان است. به همین مناسبت این روز را روز نویسندگان میدانستند و گرامی میداشتند.
تاریخ نوشتار، حداکثر به بیست هزار سال پیش باز میگردد و با محدود ساختن به نظامهای نوشتاری مدون، رقمی حدود شش هزارسال پیش را نشان میدهد. این ارقام و آمارها فقط تخمینی است از سوی کاوشگران علمی، در صورتی که بدون شک پیشرفتی از سوی جوامع گوناگون، بدون کمک خط و زبان امکانپذیر نبوده است.
از جمله موادی که برای نوشتن بهکار میرفت سنگ، چوب، پوست حیوانات، برگ درختان، استخوان، موم، ابریشم، پنبه و کاغذ بود. در طول تاریخ، نوشتن به دو صورت بوده است: یک دسته خطوطی را در بر میگرفت که با استفاده از ابزارهای تیز چون سوزن، چاقو و... نوشتاری، کندهکاری میشد. دسته دیگر شامل خطوطی است که بهوسیله قلم پر، قلمنی، قلممو و ... و با استفاده از جوهر برسطح ماده نوشتاری ترسیم میشد. گفتنی است نسخه پردازی از نوشتهای بر سنگ یا فلز بهطور منطقی، در نهایت به اختراع چاپ انجامید.
قلم چیست؟:
قلم، زبان عقل و معرفت و احساس انسانها و بیانکننده اندیشه و شخصیت صاحب آن است. قلم، زبان دوم انسانها است. هویت، چیستی و قلمرو قلم بسیار گستردهتر از آن است که در بیان بگنجد. هرگونه رشد و پیشرفت، پیروزی و آرامش و معرفت و شناخت، ریشه در قلم دارد. تمدنها، تجربههای تلخ و شیرین و علوم بانوشتن ماندگار میشوند و آیندگان مملو از تجربه و پر از راهحلها هستند.
Telegram
attach 📎
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دارم سر خاک پایت ای دوست
آیم به در سرایت ای دوست
آنها که به حسن سرفرازند
نازند به خاکپایت ای دوست
چون رای تو هست کشتن من
راضی شدهام برایت ای دوست
خون نیز ترا مباح کردم
دیگر چکنم به جایت ای دوست
دانی نتوان کشید ازین بیش
بار ستم جفایت ای دوست
سنایی
آیم به در سرایت ای دوست
آنها که به حسن سرفرازند
نازند به خاکپایت ای دوست
چون رای تو هست کشتن من
راضی شدهام برایت ای دوست
خون نیز ترا مباح کردم
دیگر چکنم به جایت ای دوست
دانی نتوان کشید ازین بیش
بار ستم جفایت ای دوست
سنایی
از صد نسيم گلشن
فردوس خوشتر است
بادی که می وزد
زگلستان صبحگاه
در خلد هر چه نسيه
تو را وعده داده اند
نقد است اين دم
آنهمه برخوان صبحگاه
#عراقی
فردوس خوشتر است
بادی که می وزد
زگلستان صبحگاه
در خلد هر چه نسيه
تو را وعده داده اند
نقد است اين دم
آنهمه برخوان صبحگاه
#عراقی
یک شب تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفتهای پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم
زبان بریده به کنجی نشسته صمُ بُکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جلیس برسم قدیم از در در آمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترده جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم رنجیده نگه کرد و گفت:
کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کشی
به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان
چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید گفتا طریق چیست گفتم برای نزهتناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نکند
بهچه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
دراین مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود وگفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
#سعدی
#گلستان
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنم نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روزه دریابی
بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم چینم و دفتر از گفتهای پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم
زبان بریده به کنجی نشسته صمُ بُکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود و در حجره جلیس برسم قدیم از در در آمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترده جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم رنجیده نگه کرد و گفت:
کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کشی
به حکم ضرورت سخن گفتم و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان
چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفته اند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید گفتا طریق چیست گفتم برای نزهتناظران و فسحت حاضران کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان عیش ربیعش را بطیش خریف مبدل نکند
بهچه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
دراین مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود وگفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
#سعدی
#گلستان
" گفت هر مردی که باشد بدگمان
نشنود او راست را با صد نشان
هر درونی که خیال اندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد"
#مثنوی_مولانا
اگر کسی به فردی یا به امری بد گمان باشد،حاضر به شنیدن هیچ توضیح و استدلالی نخواهد بود.اگر بر کسی ظن و گمانی غلبه داشته باشد،هرچه برایش استدلال کنی، بدگمانی اش کمتر نخواهد شد...
نشنود او راست را با صد نشان
هر درونی که خیال اندیش شد
چون دلیل آری خیالش بیش شد"
#مثنوی_مولانا
اگر کسی به فردی یا به امری بد گمان باشد،حاضر به شنیدن هیچ توضیح و استدلالی نخواهد بود.اگر بر کسی ظن و گمانی غلبه داشته باشد،هرچه برایش استدلال کنی، بدگمانی اش کمتر نخواهد شد...