معرفی عارفان
1.26K subscribers
35K photos
12.9K videos
3.24K files
2.8K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
اینک من و زنگیان کافر
وان ملعب لعبتان جادوی
آورده ز غمزه سحر در چشم
در داده ز فتنه تاب در موی
وز بهر شکار دل نهاده
تیر مژه در کمان ابروی
نرخ گل و گلشکر شکسته
زآن چهره خوب و لعل دلجوی


#حضرت_سعدی
صدای چاوشان مردن آیو
بگوش آوازهٔ جان کندن آیو

رفیقان میروند نوبت به نوبت
وای آن ساعت که نوبت وامن آیو

#بابا_طاهر
- دوبیتی شمارهٔ ۲۱۵
باید کاری که شروع کرده‌اید را تمام کنید.
باید آنقدر سمج باشید که سختی‌ها در مقابل تلاش شما کم بیاورند.
شک نکنید که هر لحظه که کم بیاورید شکست خورده‌اید.

فراموش نکنید که برای رسیدن به موفقیت
باید با سختی‌ها و دشواری‌ها مبارزه‌ کنید و سد‌ها را از مقابل راه‌تان بردارید.
باید مسیر را طی کنید و باید موفق شوید. این شما نیستید که کم می‌آورید، سختی‌ها باید خسته شوند.

🌺🌺🌺

یار مهربانم
درود
بامداد شنبه ات نیکو

🌺🌺🌺

پاهاتو از گلیمت،
تویِ رؤیاهات دراز‌تر کن!
این جهان بی‌نهایته...
فرمول‌ها رو بهم بزن...
جهانت رو تغییر بده؛
با انرژی، لبخند و قدمی تازه...!
امروزت پر انرژی

🌺🌺🌺

شاد باشی
الهی
تو را سپاس میگويیم
از اينکہ دوباره خورشيد مهرت
ازپشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند

به نام خدای همه
#یک حبه نور

[یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ"]

اى انسان چه چیز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور كرده است؟!


[سوره انفطار | ایه۶]
گولِ برادرانِ دورو را هر آن‌که خورد
گر یوسف است، قسمتِ او غیرِ چاه نیست

تذکره عرفات العاشقین #شعرای یزد #ناصر
اشک ریزان تا در دارالشفا رفتیم دوش
نی دوای درد ، دردِ بی دوا می‌خواستیم . . .

#ناصرعلی سرهندی
رنگ چشمان تو در یادم نیست
ورنه با جنگل رنگین ، با شب
ورنه با شب پره ها ، با مهتاب
رتگ چشمان تو را می گفتم

                              ▫️▫️

توبیا با من باش
شب به اندازه ی من تنها نیست
شب پر از زمزمه ی دریاهاست
شب پر از هلهله ی جنگل هاست
تو بیا با من باش

                              ▫️▫️

تو بیا با من باش
تا سحرگاه صمیمیت را
در هماهنگی پرواز کبوترهایم
که به اندازه ی چشمان تو بی اندوهند
و در آواز خوش چلچله های عاشق
که به اندازه ی چشمان تو پر آوازند
مثل یک زمزمه احساس کنی

                              ▫️▫️

رنگ چشمان تو در یادم نیست
ورنه با هلهله ی کوکب ها
ورنه با زمزمه ی سوسن ها
رنگ چشمان تو را می گفتم

                              ▫️▫️

رنگ چشمان تو در یادم نیست
ورنه
من
می مردم .



--- سیروس مشفقی
آن دم که رسی به گوهر ناسفته
سرها به هم آورده و سرها گفته

کهدان جهان ز باد شد آشفته
برتو بجوی که مست باشی خفته

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۹۳
دلها مثل رباب و عشق تو کمان
زامد شد این کمانچه دلها نالان

وانگه عمل کمان به مو وابسته است
گر مو شود اندیشه نگنجد به میان

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۴۷۲
معشوق من از همه نهانست بدان
بیرون ز کمان هر گمانست بدان

در سینهٔ من چو مه عیانست بدان
آمیخته با تنم چو جانست بدان

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۵۰۹
حاشا که کند دل به دگر جا منزل
دور از دل من که گردد از عشق خجل

چشمم چو شکفت غیر آب تو نخورد
هم سرمهٔ دیده‌ای و هم قوت دل

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۰۹۴
ور هنری داری و هفتاد عیب
دوست نبیند به جز آن یک هنر

#سعدی
خاک می‌باید شدن در معبد تسلیم عشق
گر همه آب است اینجا بی‌تیمّم پاک نیست!


#بیدل
‏حضرت طالب آملی در مقام توصیف حالات خویش چنین فرمودند :

هزار زمزمه بر لبْ چو بادِ نوروزی
هزار آبله بر دل ْ چو ابر نيسانی

ز سينه فوج‌كشان ناله‌های بی‌تابی
ز ديده موج‌زنان گريه‌های حيرانی

شرحِ روز و روزگار ماست به تمامی.
یار است، نه چوب، مشکن او را
چون برشکنی طراق خیزد
این بانگِ طراق، چوبِ ما را،
دانیم که از فراق خیزد

#مولوی
به دعای سحری خواستمت
کارم افتاد به آهِ سحری

#خاقانی


در پاسخ به محسن نامجو که می‌گوید «ایران» اصطلاحی جدید است و قبل از آن کسی خود را ایرانی نمی‌دانسته:


«طالب»! ببر از یاد، پریشانی را
طی کن ورقِ بی‌سروسامانی را
بگشای زبان که اهلِ «توران» بینند
دستان‌زَنیِ بلبلِ «ایرانی» را!

«طالب آملی»


متاسفانه این‌روزها هر کلاغِ بی سرو پایی به خودش اجازه می‌دهد به ایران اهانت کند. مشتی بی‌سوادِ عربده‌کشِ متوهم، که نقطه‌ی مشترکِ همه دشمنی با مفهومِ ایران است.

هرچند دشمنیِ این‌ها با ایران عمیق‌تر از آن است که با این مثال‌ها دهانِ نحس و نجسشان بسته شده

به کام اهل هنر روزگار باید و نیست
امید صبح در این شام تار باید و نیست

نهان به دامن نومیدی‌ام چو تاریکی
که آفتاب امید آشکار باید و نیست

به ساغری ز می ناب بیخودم گردان
که بر ثبات جهان اعتبار باید و نیست

چگونه زخمۀ حسرت به ساز دل نزنم
که عمر شادی ما پایدار باید و نیست

همیشه حاصل روز و شبم پشیمانی‌ست
فغان که تجربه آموزگار باید و نیست

مباد آن که به این شوره‌زار دل بندم
که باغ عمر مرا برگ و بار باید و نیست

به کام دشمنم ای غم بسوز جان که دگر
به طبع دوست وفا سازگار باید و نیست

دگر نمی‌دمد از باغ طبع گلشن گل
دل خزان‌زده‌ام را بهار باید و نیست.

#گلشن کردستانی
مَردْ در عالمِ معنا هم مَرد
چه‌قَدَر توبهٔ ناکرده شکست

اسیر شهرستانی