معرفی عارفان
1.25K subscribers
35.6K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
شجاعت داشته باش و خودت باش ...
با همه کاستی ها و نقص هایت.
شهامت داشته باش و تندیس زندگی خودت را بساز.
تقدیس گر زندگی دیگران نباش.
آنقدر استعداد و خوبی و توان در خودت هست که دیگران تقدیست کنند.
حکایت نویس زندگی خود باش ،
نه حکایت نویس دیگران.
زندگی خودت حکایتی تر از همه است.

اشو
VID-20240624-WA0057.mp4
8.8 MB
‏فیلم از طرف تجاری
ای كاش دعای مرگ برای
دیگر ملتها از دهان ايرانيان بيفتد،

ای کاش جمعه به جمعه برای نیمی از جهان آرزوی مرگ و نیستی نکنیم تا اينقدر مملكتمان دچار مرگ و غم و عزا نشود،

همان انرژي منفي كه بعد هر نماز از حلقوم ایرانیان هیجان زده  در مي آید، عاقبت به سر ايرانيان برميگردد ،

كاش بعد هر نماز در مساجد آرزوي بركت و إيمان و يكتا پرستي براي تمام دنيا مي كرديم تا شاید قطره ای از این دریای انرژی مثبت به خودمان بازگرد...

دکتر الهی قمشه ای
سلطان العارفین بایزید بسطامی فرمود:
هیچ کس بر من چنان غلبه نکرد که جوانی از بلخ مرا گفت :
یا بایزید حَدّ ِ زُهد شما چیست؟

من گفتم: چون بیابیم بخوریم و چون نیابیم صبر کنیم.

گفت: سگانِ بلخ همین صفت دارند.

پس من گفتم: حدّ ِ زُهدِ شما چیست ؟

گفت: "ما چون نیابیم صبر کنیم و چون بیابیم ایثار "

#شهاب‌الدین_سهروردی
#عوارف‌المعارف
تو اگر روی و گر نی بدود سعادت تو
همه کار برگزارد به سکون و مهربانی

چو غلام توست دولت کندت هزار خدمت
که ندارد از تو چاره و گرش ز در برانی

#مولانای_جان
تو بخسپ خوش که بختت ز برای تو نخسپد
تو بگیر سنگ در کف که شود عقیق کانی

به فلک برآ چو عیسی ارنی بگو چو موسی
که خدا تو را نگوید که خموش لن ترانی

#مولانای_جان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«برای علی(ع)»

عید غدیر مبارک
تا نگردی آشْنا زین پرده رَمزی نشنوی
گوشِ نامحرم نباشد جایِ پیغامِ سروش

گوش کن پند ای پسر وز بهرِ دنیا غم مَخور
گفتمت چون دُر حدیثی، گر توانی داشت هوش


#حضرت_حافظ
در حریمِ عشق نَتْوان زد دَم از گفت و شنید
زان که آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش

بر بساطِ نکته‌دانان خودفروشی شرط نیست
یا سخن دانسته گو ای مردِ عاقل، یا خموش


#حضرت_حافظ
بارِ دگر ، جانبِ یار آمدیم ،

خیره‌نگر ، سویِ نگار آمدیم ،



بر سر و رو ، سجده‌کنان جمله راه ،

تا سَرِ آن گنج ،، چو مار آمدیم ،



نافه‌ی آهو ، چو بزد بر دماغ ،

دام گرفتیم و ،، شکار آمدیم ،



دامِ بشر ، لایقِ آن صید نیست ،

پس ، تو بگو ،، ما به چه کار آمدیم؟ ،



پار ، دلِ پاره ،، رفویِ تو دید ،

بر طمعِ دولتِ پار ، آمدیم ،


#پار = پارسال - سالِ گذشته



ای همه هستی ،، مکن از ما ، کنار ،

زانکه ، ز هستی ،، به کنار آمدیم ،



همچو ستاره ، سوی شیطانِ کفر ،

نفط‌زنانیم و ، شرار آمدیم ،



همچو ابابیل ، سویِ پیلِ گبر ،

سنگ‌زنانیم و ،، دمار ، آمدیم ،


#دمار = خشمگین



باز ، چو بینیم رخِ عاشقان ،

با طبقِ سیم ، نثار آمدیم ،




 
غزل شمارهٔ ۱۷۷۳
مولوی " دیوان شمس " غزلیات
سخن کان از سر اندیشه ناید
نوشتن را و گفتن را نشاید

سخن را سهل باشد نظم دادن
بباید لیک بر نظم ایستادن

سخن بسیار داری اندکی کن
یکی را صد مکن صد را یکی کن
#نظامی_گنجوی
امید وصل تو
جانم به رقص می‌آرد
چو باد صبح
که در گردش آورد ریحان

#سعدی
فَلا هُوَ بِالقُربِ الّذِی یُرِیحُ الفُؤاد

وَلا هُوَ بِالبُعدِ الّذِی یُنهِی حَبائِل الأمَل


نه آن‌چنان نزدیک است که دل آرام گیرد

نه آن‌چنان دور، تا رشته‌های امید بگسلد

#محیی_الدین_ابن_عربی
قلبت را دنبال کن؛

قلب تو برای هر کار بزرگی
راهنمای درستی است.
تقدیر هر کاری که انجام می دهی با آن عنصر قدسی که درون هر یک از ماست تعیین می شود...


جبران خلیل جبران
@smsu43کانال تلگرامی
ایرج بسطامی - درد عشق و انتظار
ایرج بسطامی
درد عشق و انتظار


درد عشق و انتظار
دارم زان شب یادگار
در آن شب سرد پاییز
آهنگ سفر می کردی
از رهگذری محنت بین
دیدم که گذر می کردی
تو رفتی و دلم غمین شد
قرین آه آتشین شد
از آن شبی که بر نگشتی
جهان که شادی آفرین بود
به چشم من غم آفرین شد
از آن شبی که بر نگشتی
از آن شب سرد خزان شبها گذشته
داستان باده و مینا گذشته
روزگاری بر من تنها گذشته
تو رفتی و دلم غمین شد
قرین آه آتشین شد
از آن شبی که بر نگشتی
منم چو چشمه سرابم
چو نقش آرزو بر آبم
همچو قصه و فسانه ام
بلرزدم زدل نسیمی
به وقت زندگی حباب
در زمان بی نشانه ام
آرزو آرزو ای سراب بی کران
ای امید بی نشان
ای که شعله های تو آتشم زند به جان
عشق من بود گناه من
منم عاشق منم رسوا
بار غم به دل نشسته ای
منم عاشق منم شیدا
مرغ بال وپر شکسته ای
چرا از ما تو
ای زیبا
رشته ی الفت گسسته ای
نمی پرسی
ز حال ما
فارغ از این حال خسته ای
جز به دل مشتاقش غم آهی نمی سازد
آن که ندارد سوزی دیوانه نمی سازد
سوز دل بود گواه من
منم چو چشمه سرابم
چو نقش آرزو بر آبم
همچو قصه و فسانه ام
بلرزدم زدل نسیمی
به وقت زندگی حباب
در زمان بی نشانه ام
َ
ای سنایی کفر و دین در عاشقی یکسان شمر
جان ده اندر عشق و آنگه جان ستان را جان شمر

کفر و ایمان گر به صورت پیش تو حاضر شوند
دستگاه کفر بیش از مایهٔ ایمان شمر

ور نمی‌دانی که خود جانان چه باشد در صفا
هر چه آن را از تو بیرون برد آن را آن شمر

چشمهٔ حیوان چه جویی قطره‌ای آب از نیاز
در کنار افشان ز چشم و چشمهٔ حیوان شمر

یوسف گم کرده از نو دیدهٔ شوخی بدوز
پوست را بر قالب خود خانهٔ احزان شمر

سنایی‌غزلیات
ز عقل اندیشه‌ها زاید
که مردم را بفرساید

گرت آسودگی باید
برو عاشق شو ای عاقل

سعدی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای مرغ آشیان وفا خوش خبر بیا
با ارمغان قول و غزل از سفر بیا

پیک امید باش و پیام آور بهار
همراه بوی گل، چو نسیم سحر بیا....



هوشنگ ابتهاج
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💐ویژه عید بزرگ غدیر 💐

اسدالله من
دلبر دلخواه من
شیعه‌ی حیدرم
راه علی راه من
شکر لله شده
شاه نجف شاه
ديوان شمس مولانا

تا صورت پیوند جهان بود علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود
سلطان سخا و کرم و جود علی بود

هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم ایوب
هم یونس و هم یوسف و هم هود علی بود
هم موسی وهم عیسی وهم خضر و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داوود علی بود

عیسی به وجود آمد و در حال سخن گفت
آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی بود
در قبله محمد بود ، مقصود علی بود

از لحمک لحمی بشنو تا که بیایی
کان یار که او نفس نبی بود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج
با احمد مختار یکی بود علی بود

محمود نبودند کسانی که ندیدند
کاندر ره دین احمد محمود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
تا هست علی باشد و تا بود علی بود

آن قلعه گشايي كه در حلقه خيبر
بركند به يك حمله و بگشود ، علي بود
آن گرد سرافراز كه اندر ره اسلام
تا كار نشد راست نياسود ، علي بود

آن شير دلاور كه براي طمع نفس
بر خوان جهان پنجه نيالود ، علي بود
سر دو جهان جمله ز پنهان و ز پيدا
شمس الحق تبريز كه بنمود ، علي بود
🍃
زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست
در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست
در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند
عرصهٔ شطرنجِ رندان را مجالِ شاه نیست

چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست

صاحبِ دیوانِ ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طُغرا نشانِ حِسبَةً لِلّه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کِبر و ناز و حاجِب و دربان بدین درگاه نیست

بر درِ میخانه رفتن کارِ یکرنگان بود
خودفروشان را به کویِ می‌فروشان راه نیست

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست

بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی‌مشربیست
عاشقِ دُردی‌کش اندر بندِ مال و جاه نیست


#حضرت_حافظ