۴ تیر زادروز اسداله شعبانی
(زاده ۴ تیر ۱۳۳۷ تهران) شاعر و نویسنده
از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۹۲ از جمله کارشناسان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و به همراه سیروس طاهباز، احمدرضا احمدی و م. آزاد، عضویت در شورای کتاب کودک، دفتر تألیف کتابهای درسی و ... را هم در پیشینه کاریاش دارد. وی نشان درجه یک هنری در رشته شعر را از سوی شورای ارزشیابی هنرمندان وزارت ارشاد در سال ۱۳۸۸ دریافت کرد و از شاعران حلقه کیهان بچهها است که در کنار جعفر ابراهیمی، مصطفی رحماندوست، شکوه قاسم نیا به شعر کودک می پرداختند. شعر زیبا زیبا زیبایی ای ایران در کتاب اول دبستان معروفترین شعر اوست که آهنگهای مختلفی روی آن گذاشته شده است. آثار وی از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدرسه، امیرکبیر، افق و ... همچنین انتشارات توکا (با مدیریت شخصی خودش) منتشر شده است.
زندگینامه:
خودش چنین میگوید: «کودکیام به کار و کشت سپری شد و در میان مردمی فقیر و ساده که تازه از چنگ و چنبره نظام ارباب و رعیتی درآمده بودند، در کودکی به مکتب خانه میرفتم. یک روز بهطور اتفاقی دبستانی را که به تازگی در گوشهای از ده دایر شده بود، کشف کردم. ششم نظام قدیم را با نمرههای نگفتنی گرفتم. بعد هم ترک تحصیل بود و کار در کارخانههای تهران. در تهران درس را شبانه ادامه دادم، نخست دیپلم اقتصاد اجتماعی گرفتم، سپس در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل شدم. بعدها هم نشان درجه یک هنری در رشته شعر را از سوی وزارت ارشاد به من دادند. یکی از مهمترین رویدادهای زندگیام در ۱۲ – ۱۳سالگی آشنایی با کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان بود که مسیر کار و زندگی مرا به کلی دگرگون کرد. در این سالها بود که با ولع تمام کتاب میخواندم از همهگونه کتاب که گیرم میآمد! از ۱۲ سالگی، خاطرات روزانه مینوشتم که تمرینی بود برای داستاننویسی؛ و گاه شعر به شیوه قدما میساختم، متأثر از بزرگانی چون خیام و حافظ. در سالهای ۵۵–۵۶ با شعرنو هم آشنا شدم. نخست با فروغ و… بعد نیما، که البته درک نیما به آسانی ممکن نبود، در این سالها قدیم و جدید را با هم میخواندم. هم در"المعجم فی معاییر اشعارالعجم" غوطه میخوردم هم حرفهای همسایه نیما را به خاطر میسپردم. هم غزل میساختم و هم به شیوه نیمایی شعرنو میپرداختم که در نشریات آن زمان هم چاپ میشد. بیرویه مینوشتم، بیرویه هم میخواندم از "غرش طوفان" گرفته تا فلسفه هگل"! چیزی که نمیشناختم اما ادبیات کودک بود!»
وی درباره دوران آغاز بهکار حرفهایاش میگوید: «بعدها که انقلاب شد و من شدم کارشناس فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان. کوشیدم برای بچهها هم بنویسم و از همان آغاز کتابهایم برای کودکان انتشار یافت. از آغاز انقلاب با همه مراکز فکری و فرهنگی کشور که به گونهای با کودک و ادبیات کودکان سر و کار داشتهاند همکاری کردهام از رادیو و تلویزیون و آموزش و پروزش و … تاکنون نزدیک به ۴۰۰ عنوان از نوشتههایم توسط ناشران مختلف منتشر شده است. بیشتر کتابهای من شعر و قصه و قصه منظوم برای کودکان ایران است. اکنون بازنشسته کانون پرورش فکری کودکانم، در کنار فعالیتهای پراکنده بعضی از کتابهایم را در نشر توکا به مدیریت خودم منتشر میکنم که بیشتر نوعی سرگرمی است و کار دل».
(زاده ۴ تیر ۱۳۳۷ تهران) شاعر و نویسنده
از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۹۲ از جمله کارشناسان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود و به همراه سیروس طاهباز، احمدرضا احمدی و م. آزاد، عضویت در شورای کتاب کودک، دفتر تألیف کتابهای درسی و ... را هم در پیشینه کاریاش دارد. وی نشان درجه یک هنری در رشته شعر را از سوی شورای ارزشیابی هنرمندان وزارت ارشاد در سال ۱۳۸۸ دریافت کرد و از شاعران حلقه کیهان بچهها است که در کنار جعفر ابراهیمی، مصطفی رحماندوست، شکوه قاسم نیا به شعر کودک می پرداختند. شعر زیبا زیبا زیبایی ای ایران در کتاب اول دبستان معروفترین شعر اوست که آهنگهای مختلفی روی آن گذاشته شده است. آثار وی از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مدرسه، امیرکبیر، افق و ... همچنین انتشارات توکا (با مدیریت شخصی خودش) منتشر شده است.
زندگینامه:
خودش چنین میگوید: «کودکیام به کار و کشت سپری شد و در میان مردمی فقیر و ساده که تازه از چنگ و چنبره نظام ارباب و رعیتی درآمده بودند، در کودکی به مکتب خانه میرفتم. یک روز بهطور اتفاقی دبستانی را که به تازگی در گوشهای از ده دایر شده بود، کشف کردم. ششم نظام قدیم را با نمرههای نگفتنی گرفتم. بعد هم ترک تحصیل بود و کار در کارخانههای تهران. در تهران درس را شبانه ادامه دادم، نخست دیپلم اقتصاد اجتماعی گرفتم، سپس در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل شدم. بعدها هم نشان درجه یک هنری در رشته شعر را از سوی وزارت ارشاد به من دادند. یکی از مهمترین رویدادهای زندگیام در ۱۲ – ۱۳سالگی آشنایی با کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان بود که مسیر کار و زندگی مرا به کلی دگرگون کرد. در این سالها بود که با ولع تمام کتاب میخواندم از همهگونه کتاب که گیرم میآمد! از ۱۲ سالگی، خاطرات روزانه مینوشتم که تمرینی بود برای داستاننویسی؛ و گاه شعر به شیوه قدما میساختم، متأثر از بزرگانی چون خیام و حافظ. در سالهای ۵۵–۵۶ با شعرنو هم آشنا شدم. نخست با فروغ و… بعد نیما، که البته درک نیما به آسانی ممکن نبود، در این سالها قدیم و جدید را با هم میخواندم. هم در"المعجم فی معاییر اشعارالعجم" غوطه میخوردم هم حرفهای همسایه نیما را به خاطر میسپردم. هم غزل میساختم و هم به شیوه نیمایی شعرنو میپرداختم که در نشریات آن زمان هم چاپ میشد. بیرویه مینوشتم، بیرویه هم میخواندم از "غرش طوفان" گرفته تا فلسفه هگل"! چیزی که نمیشناختم اما ادبیات کودک بود!»
وی درباره دوران آغاز بهکار حرفهایاش میگوید: «بعدها که انقلاب شد و من شدم کارشناس فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان. کوشیدم برای بچهها هم بنویسم و از همان آغاز کتابهایم برای کودکان انتشار یافت. از آغاز انقلاب با همه مراکز فکری و فرهنگی کشور که به گونهای با کودک و ادبیات کودکان سر و کار داشتهاند همکاری کردهام از رادیو و تلویزیون و آموزش و پروزش و … تاکنون نزدیک به ۴۰۰ عنوان از نوشتههایم توسط ناشران مختلف منتشر شده است. بیشتر کتابهای من شعر و قصه و قصه منظوم برای کودکان ایران است. اکنون بازنشسته کانون پرورش فکری کودکانم، در کنار فعالیتهای پراکنده بعضی از کتابهایم را در نشر توکا به مدیریت خودم منتشر میکنم که بیشتر نوعی سرگرمی است و کار دل».
۴ تیر سالروز درگذشت بانو مهستی
(زاده ۲۵ آبان ۱۳۲۵ تهران — درگذشته ۴ تیر ۱۳۸۶ کالیفرنیا) خواننده موسیقی سنتی و پاپ
پرویز یاحقی استعداد خوانندگیاش را در نوجوانی کشف کرد. خواهرش هایده نیز یکی از بزرگترین خوانندگان موسیقی پاپ ایران بود. هایده از مهستی بزرگتر بود، اما مهستی زودتر از خواهرش به خوانندگی پرداخت. وی نامش را از مهستی گنجوی شاعر ایرانی وام گرفته بود. در سال ۲۰۰۵ میلادی، آکادمی جهانی هنر، ادبیات و رسانه از وی برای بیش از ۴۰ سال فعالیت در زمینه موسیقی سنتی و پاپ ایرانی تقدیر بهعمل آورد. از وی بیش از ۳۵ آلبوم برجای ماندهاست.
وی پیش از انقلاب، ابتدا به انگلستان و سپس برای همیشه به آمریکا رفت و تا زمان مرگ در آنجا زندگی میکرد.
آلبومها:
آشفته
اسیر
بینوا دل
آوازک
از خدا خواسته
بزم ( آواز دلدادگان)
بزم بهار (با همراهی ستار)
بیگانه
دلداده
قسم
گل گندم
گل امید
گلهای رنگارنگ
حقیقت (باهمراهی ستار)
همیشه عاشق
همیشه سبز
هوای یار
هوای عاشقی
لبخند (باهمراهی شهرام صولتی)
مستی
مهمان (باهمراهی هایده)
موج
مسافر
نامه
اوج صدا (باهمراهی هایده)
سراب عشق
سپیدهدم
تقدیر (باهمراهی گلپا)
ترانه سال (باهمراهی معین و هایده)
تو بزن تا من برقصم
ضیافت (باهمراهی ستار و آصف)
(زاده ۲۵ آبان ۱۳۲۵ تهران — درگذشته ۴ تیر ۱۳۸۶ کالیفرنیا) خواننده موسیقی سنتی و پاپ
پرویز یاحقی استعداد خوانندگیاش را در نوجوانی کشف کرد. خواهرش هایده نیز یکی از بزرگترین خوانندگان موسیقی پاپ ایران بود. هایده از مهستی بزرگتر بود، اما مهستی زودتر از خواهرش به خوانندگی پرداخت. وی نامش را از مهستی گنجوی شاعر ایرانی وام گرفته بود. در سال ۲۰۰۵ میلادی، آکادمی جهانی هنر، ادبیات و رسانه از وی برای بیش از ۴۰ سال فعالیت در زمینه موسیقی سنتی و پاپ ایرانی تقدیر بهعمل آورد. از وی بیش از ۳۵ آلبوم برجای ماندهاست.
وی پیش از انقلاب، ابتدا به انگلستان و سپس برای همیشه به آمریکا رفت و تا زمان مرگ در آنجا زندگی میکرد.
آلبومها:
آشفته
اسیر
بینوا دل
آوازک
از خدا خواسته
بزم ( آواز دلدادگان)
بزم بهار (با همراهی ستار)
بیگانه
دلداده
قسم
گل گندم
گل امید
گلهای رنگارنگ
حقیقت (باهمراهی ستار)
همیشه عاشق
همیشه سبز
هوای یار
هوای عاشقی
لبخند (باهمراهی شهرام صولتی)
مستی
مهمان (باهمراهی هایده)
موج
مسافر
نامه
اوج صدا (باهمراهی هایده)
سراب عشق
سپیدهدم
تقدیر (باهمراهی گلپا)
ترانه سال (باهمراهی معین و هایده)
تو بزن تا من برقصم
ضیافت (باهمراهی ستار و آصف)
یاری که به نزد او گل و خار یکیست
در مذهب او مصحف و زنار یکیست
ما را غم آن یار چرا باید خورد
کو را خر لنگ و اسب رهوار یکیست
#مولانا
- دیوان شمس
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۴۵۳
در مذهب او مصحف و زنار یکیست
ما را غم آن یار چرا باید خورد
کو را خر لنگ و اسب رهوار یکیست
#مولانا
- دیوان شمس
- رباعیات
- رباعی شمارهٔ ۴۵۳
کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد
#حضرت_سعدی
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد
ز چشم خلق فتادم هنوز و ممکن نیست
که چشم شوخ من از عاشقی حذر گیرد
#حضرت_سعدی
دل ضعیف مرا نیست زور بازوی آن
که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد
چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی
که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد
#حضرت_سعدی
که پیش تیر غمت صابری سپر گیرد
چو تلخ عیشی من بشنوی به خنده درآی
که گر به خنده درآیی جهان شکر گیرد
#حضرت_سعدی
به خسته برگذری صحتش فرازآید
به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد
ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست
که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد
دو چشم مست تو شهری به غمزهای ببرند
کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد
#حضرت_سعدی
به مرده درنگری زندگی ز سر گیرد
ز سوزناکی گفتار من قلم بگریست
که در نی آتش سوزنده زودتر گیرد
دو چشم مست تو شهری به غمزهای ببرند
کرشمه تو جهانی به یک نظر گیرد
#حضرت_سعدی
دانه باشی مُرغَکانَت بَرچِنَند
غُنچه باشی، کودکانَت بَرکَنند
دانه پنهان کُن، به کُلّی دام شو
غُنچه پنهان کُن، گیاهِ بام شو
هرکِه داد او حُسنِ خود را در مَزاد
صد قَضایِ بَد سویِ او رو نَهاد
چَشمها و خَشمها و رَشکها
بر سَرَش ریزد، چو آب از مَشکها
#مثنوی_مولانا
غُنچه باشی، کودکانَت بَرکَنند
دانه پنهان کُن، به کُلّی دام شو
غُنچه پنهان کُن، گیاهِ بام شو
هرکِه داد او حُسنِ خود را در مَزاد
صد قَضایِ بَد سویِ او رو نَهاد
چَشمها و خَشمها و رَشکها
بر سَرَش ریزد، چو آب از مَشکها
#مثنوی_مولانا
ای عزیز، بدان که راه خدا نه از جهت راست است
و نه از جهت چپ، نه بالا و نه زیر
و نه دور و نه نزدیک.
راه خدا در دل است و یک قدم است .
عین القضات همدانی
و نه از جهت چپ، نه بالا و نه زیر
و نه دور و نه نزدیک.
راه خدا در دل است و یک قدم است .
عین القضات همدانی
جملهٔ خلق را دیدم که چون گاو و خر از یکی آخور علف می خوردند.
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ،
و می دانستم».
#عطار
یکی گفت: «خواجه ، پس تو کجا بودی؟»
گفت: «من نیز با ایشان بودم ، اما فرق آن بود که ایشان می خوردند و می خندیدند و برهم می جستند و می ندانستند ، و من می خوردم و می گریستم و سر بر زانو نهاده بودم ،
و می دانستم».
#عطار
خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
#صائب_تبریزی
ما مرکب ازین رخنه جهاندیم و گذشتیم
چون ابر بهار آنچه ازین بحر گرفتیم
در جیب صدف پاک فشاندیم و گذشتیم
چون سایهٔ مرغان هوا در سفر خاک
آزار به موری نرساندیم و گذشتیم
گر قسمت ما باده، و گر خون جگر بود
ما نوبت خود را گذراندیم و گذشتیم
کردیم عنانداری دل تا دم آخر
گلگون هوس را ندواندیم و گذشتیم
هر چند که در دیدهٔ ما خار شکستند
خاری به دل کس نخلاندیم و گذشتیم
فریاد که از کوتهی بازوی اقبال
دستی به دو عالم نفشاندیم و گذشتیم
صد تلخ چشیدیم زهر بی مزه صائب
تلخی به حریفان نچشاندیم و گذشتیم
#صائب_تبریزی
من مثل باغ خرمم و گِرد من دیوارهاست و بر آن دیوار، حَدَثها و خارهاست
هر که میگذرد باغ را نمی بیند، آن دیوار و آلایش را میبیند و بد آن را میگوید....
مولانا_ فی مافیه
هر که میگذرد باغ را نمی بیند، آن دیوار و آلایش را میبیند و بد آن را میگوید....
مولانا_ فی مافیه