This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای جهانِ کُهنه را تو جانِ نو
از تَنِ بی جان و دل اَفغان شِنو
شَرحِ گُل بُگذار از بَهرِ خدا
شَرحِ بُلبُل گو که شُد از گُل جُدا
#مثنوی_مولانا
از تَنِ بی جان و دل اَفغان شِنو
شَرحِ گُل بُگذار از بَهرِ خدا
شَرحِ بُلبُل گو که شُد از گُل جُدا
#مثنوی_مولانا
گر شکند دل مرا، جان بدهم به دل شکن
گر زِ سَرَم کُلَه بَرَد، من زِ میانْ کمر بَرَم
اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر کُنم؟
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر بَرَم؟
#غزل_مولانا
گر زِ سَرَم کُلَه بَرَد، من زِ میانْ کمر بَرَم
اوست نشسته در نظر
من به کجا نظر کُنم؟
اوست گرفته شهر دل
من به کجا سفر بَرَم؟
#غزل_مولانا
در حَضرتِ حَق سُتوده دَرویشانند
در صَدر بزرگ آن مَنِش ایشانند
خواهی که مِسِ وجودِ تو زَر گردد
با ایشان باش، کیمیا ایشانند
#رباعی_مولانا
در صَدر بزرگ آن مَنِش ایشانند
خواهی که مِسِ وجودِ تو زَر گردد
با ایشان باش، کیمیا ایشانند
#رباعی_مولانا
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اختران فلک آیند به نظاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان من و تو
#حضرت_مولانا
به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو
داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات
آن زمانی که درآییم به بستان من و تو
اختران فلک آیند به نظاره ما
مه خود را بنماییم بدیشان من و تو
#حضرت_مولانا
در عشقِ تو
هر حیله که کردم هیچ است
هر خونِ جِگَر که بیتو خوردم
هیچ است
از درد تو
هیچ روی درمانم نيست
درمان که کُنَد مرا؟
که دردم هیچ است
#رباعی_مولانا
هر حیله که کردم هیچ است
هر خونِ جِگَر که بیتو خوردم
هیچ است
از درد تو
هیچ روی درمانم نيست
درمان که کُنَد مرا؟
که دردم هیچ است
#رباعی_مولانا
خیر کن با خلق، بهر ایزدت
یا برای راحت جان خودت
#مثنوی_مولانا
اگر به خدا و بازتاب عمل اعتقاد داری, به مردم نیکی بکن و اگر معتقد نیستی, حداقل برای اینکه خودت احساس خوبی داشته باشی و میان مردم به راحتی زندگی کنی, به مردم خوبی کن.
یا برای راحت جان خودت
#مثنوی_مولانا
اگر به خدا و بازتاب عمل اعتقاد داری, به مردم نیکی بکن و اگر معتقد نیستی, حداقل برای اینکه خودت احساس خوبی داشته باشی و میان مردم به راحتی زندگی کنی, به مردم خوبی کن.
اکنون هیچ شکی نیست
که در این عالَم مقصودی هست و مطلوبی
و کسی هست که این سراپرده
جهت او برافراشتهاند
و این باقی تَبَع و بندۀ ویاند
و از بهر وی است این بنا
نه او از بهر این بناست.
#شمس_تبریزی
که در این عالَم مقصودی هست و مطلوبی
و کسی هست که این سراپرده
جهت او برافراشتهاند
و این باقی تَبَع و بندۀ ویاند
و از بهر وی است این بنا
نه او از بهر این بناست.
#شمس_تبریزی
شاهیست که تو هرچه بپوشی داند
بیکام و زبان، گر بخروشی داند
هر کس هوس سخن فروشی داند
من بندهٔ آنم که خموشی داند.
#رباعی_مولانا
بیکام و زبان، گر بخروشی داند
هر کس هوس سخن فروشی داند
من بندهٔ آنم که خموشی داند.
#رباعی_مولانا
🔹این شعر لُبّ مطلب تاریخ است؛
کل تاریخ بشریت را اصلاً خلاصه کرده است!
یکی از ارزشهای تاریخ بیهقی این است که یک مقداری شعر از شعرای مختلف نقل کرده و اگر این کار را نکرده بود، ما الان این شعرها را نداشتیم. چند تا از شعرهای رودکی که دیوانش از بین رفته از همین طریق حفظ شده و به دست ما رسیده؛ مثلِ «ای آنکه غمگنی و سزاواری...» و نیز از شعرای دیگر، ازجمله قطعهای از لبیبی، از شعرای خیلی بزرگِ دورهٔ سلطان محمود غزنوی؛ همعصرِ عنصری و فرخی و اینها. لبیبی دیوانش از بین رفته و تعداد خیلی کمی از شعرهایش باقی مانده؛ ازجمله همین قطعهٔ خیلی خیلی عالی. میخوانم، بنویسیدش؛ چون منظور خاصی دارم از این شعر. [...]
کـاروانی همی از ری بهسوی دَسْکَـره شد
آب پیش آمد و مردم همه بر قَنطَــره شد
دَسکَره اسم جاییست. میگوید کاروانی راه افتاده از شهر ری که برود طرفِ دسکره.
این کاروان که در بیابان داشت میرفت، سیل جاری شد و مردم رفتند روی یک پُل [=قَنطَره] پناه گرفتند و باروبُنهشان و مالالتّجارهشان که کلی وسیله داشتند، اینها را گذاشتند و رفتند روی پل که خودشان را نجات دهند.
گـــلهٔ دزدان از دور بــدیـدنــــد چــــــو آن
هر یکی زیشان گفتی چو یکی قَسْوَره شد
دزدان وقتی دیدند که این کاروانیان وسایلشان را گذاشتند و فرار کردند، مثل شیر درّنده [=قَسوَره] حمله کردند که اموال را غارت کنند.
آنچــه دزدان را رای آمــد بُـردند شــدنــد
بُـد کسی نیز که با دزد همی یکسـره شــد
رهــروی بــود در آن راه و دِرَم یافت بسی
یک آدمِ رهگذری بوده، از آنطرفها داشته میرفته، وقتی دزدها حمله میکنند به اموالِ این کاروانیان، او هم میآید با دزدها همدست میشود و مقدار زیادی درم (سکهٔ نقره) گیرش میآید.
چون توانگر شد گویی سخنش نادره شـد
کسی به حرف آدمهای بدبخت و بیچاره گوش نمیدهد. باید یک کسی توانگر بشود تا حرفش دررو داشته باشد. خُب حالا حرفش چه بود؟
هرچه پرسیدند او را همه این بود جـواب
کـاروانی زده شـد کارِ گــروهی سَـــره شد
آن سخن نادری که گفته، همین است که:
«کاروانی زده شد کار گروهی سَره شد».
▫️حالا فکر میکنید چرا ابوالفضل بیهقی این شعر را آورده توی کتابش؟! برای اینکه این لُبّ مطلب تاریخ است؛ این شعر کل تاریخ بشریت را اصلاً خلاصه کرده که در طول تاریخ، کاروان انسانها پیوسته غارت شده و یک عدهای به نوایی رسیدهاند و بقیه هم بدبخت و بیچاره شدهاند و از بین رفتهاند و فقط کار گروهی سره شده. این قصهٔ کل تاریخ است و بیهقی این را خیلی آگاهانه در کتابش نقل کرده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▪️درسگفتار تاریخ بیهقی
برای دانشجویان کارشناسی ادبیات
۲ مهر ۱۳۹۸
استاد مهدی نوریان
🔹این شعر لُبّ مطلب تاریخ است؛
کل تاریخ بشریت را اصلاً خلاصه کرده است!
یکی از ارزشهای تاریخ بیهقی این است که یک مقداری شعر از شعرای مختلف نقل کرده و اگر این کار را نکرده بود، ما الان این شعرها را نداشتیم. چند تا از شعرهای رودکی که دیوانش از بین رفته از همین طریق حفظ شده و به دست ما رسیده؛ مثلِ «ای آنکه غمگنی و سزاواری...» و نیز از شعرای دیگر، ازجمله قطعهای از لبیبی، از شعرای خیلی بزرگِ دورهٔ سلطان محمود غزنوی؛ همعصرِ عنصری و فرخی و اینها. لبیبی دیوانش از بین رفته و تعداد خیلی کمی از شعرهایش باقی مانده؛ ازجمله همین قطعهٔ خیلی خیلی عالی. میخوانم، بنویسیدش؛ چون منظور خاصی دارم از این شعر. [...]
کـاروانی همی از ری بهسوی دَسْکَـره شد
آب پیش آمد و مردم همه بر قَنطَــره شد
دَسکَره اسم جاییست. میگوید کاروانی راه افتاده از شهر ری که برود طرفِ دسکره.
این کاروان که در بیابان داشت میرفت، سیل جاری شد و مردم رفتند روی یک پُل [=قَنطَره] پناه گرفتند و باروبُنهشان و مالالتّجارهشان که کلی وسیله داشتند، اینها را گذاشتند و رفتند روی پل که خودشان را نجات دهند.
گـــلهٔ دزدان از دور بــدیـدنــــد چــــــو آن
هر یکی زیشان گفتی چو یکی قَسْوَره شد
دزدان وقتی دیدند که این کاروانیان وسایلشان را گذاشتند و فرار کردند، مثل شیر درّنده [=قَسوَره] حمله کردند که اموال را غارت کنند.
آنچــه دزدان را رای آمــد بُـردند شــدنــد
بُـد کسی نیز که با دزد همی یکسـره شــد
رهــروی بــود در آن راه و دِرَم یافت بسی
یک آدمِ رهگذری بوده، از آنطرفها داشته میرفته، وقتی دزدها حمله میکنند به اموالِ این کاروانیان، او هم میآید با دزدها همدست میشود و مقدار زیادی درم (سکهٔ نقره) گیرش میآید.
چون توانگر شد گویی سخنش نادره شـد
کسی به حرف آدمهای بدبخت و بیچاره گوش نمیدهد. باید یک کسی توانگر بشود تا حرفش دررو داشته باشد. خُب حالا حرفش چه بود؟
هرچه پرسیدند او را همه این بود جـواب
کـاروانی زده شـد کارِ گــروهی سَـــره شد
آن سخن نادری که گفته، همین است که:
«کاروانی زده شد کار گروهی سَره شد».
▫️حالا فکر میکنید چرا ابوالفضل بیهقی این شعر را آورده توی کتابش؟! برای اینکه این لُبّ مطلب تاریخ است؛ این شعر کل تاریخ بشریت را اصلاً خلاصه کرده که در طول تاریخ، کاروان انسانها پیوسته غارت شده و یک عدهای به نوایی رسیدهاند و بقیه هم بدبخت و بیچاره شدهاند و از بین رفتهاند و فقط کار گروهی سره شده. این قصهٔ کل تاریخ است و بیهقی این را خیلی آگاهانه در کتابش نقل کرده.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▪️درسگفتار تاریخ بیهقی
برای دانشجویان کارشناسی ادبیات
۲ مهر ۱۳۹۸
استاد مهدی نوریان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹تا گاومان چه زاید در سالهای بعد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گوش من حدیث بهـار و خـزان یکیست
بیـــم خــــزان ســـیاه و امیـــد بهـــــار تلـخ
مرغـــان کنند زمزمــه بر شـــاخ گــل حزین
کـبکــان زننـد قهقهـــه در کـــوهســـار تلـــخ
مــن آب هفتبحـــر جهــــان را چشـــیدهام
هــر شــشجهت یکیست میــان و کنار تلخ
پشت کــتیبـــه نیـــز چـــو روی کتیبه است
تــاریـخ اصــلهایست هـمـه بـرگوبـار تلــخ
تــا گــاومان چـه زایــد در ســـالهای بعـــد
امســـال مــا گذشت چــو پیـــرار و پار تلخ
از غُـــرّه نی امیــد نجاتی است نی ز سلـخ
نه بوی خیـــری از ســـوی بغداد نـی ز بلـخ
ــــــــــــــــــــــــــ
▫️استاد مظاهر مصفّا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔹تا گاومان چه زاید در سالهای بعد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در گوش من حدیث بهـار و خـزان یکیست
بیـــم خــــزان ســـیاه و امیـــد بهـــــار تلـخ
مرغـــان کنند زمزمــه بر شـــاخ گــل حزین
کـبکــان زننـد قهقهـــه در کـــوهســـار تلـــخ
مــن آب هفتبحـــر جهــــان را چشـــیدهام
هــر شــشجهت یکیست میــان و کنار تلخ
پشت کــتیبـــه نیـــز چـــو روی کتیبه است
تــاریـخ اصــلهایست هـمـه بـرگوبـار تلــخ
تــا گــاومان چـه زایــد در ســـالهای بعـــد
امســـال مــا گذشت چــو پیـــرار و پار تلخ
از غُـــرّه نی امیــد نجاتی است نی ز سلـخ
نه بوی خیـــری از ســـوی بغداد نـی ز بلـخ
ــــــــــــــــــــــــــ
▫️استاد مظاهر مصفّا
روزِ شادیست بیا تا هَمِگان یار شویم
دست با هم بِدَهیم و بَرِ دِلْدار شویم
روزِ آن است که خوبان همه در رَقص آیند
ما بِبَندیم دُکانها همه بیکار شویم
#غزل_مولانا
دست با هم بِدَهیم و بَرِ دِلْدار شویم
روزِ آن است که خوبان همه در رَقص آیند
ما بِبَندیم دُکانها همه بیکار شویم
#غزل_مولانا
در این رقص و در این های و در این هو
میان ماست گردان میر مه رو
تو گویی کو و کو او نیز سر را
به هر سو میکند یعنی که کو کو
ز کوی عشق میآید ندایی
رها کن کو و کو دررو در این کو
#حضرت_مولانا