معرفی عارفان
1.27K subscribers
34.4K photos
12.5K videos
3.22K files
2.78K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
منگر اندر نقشِ زشت و خوبِ خویش ،

بنگر اندر عشق و در مطلوبِ خویش ،




منگر آنکه ، تو حقیری یا ضعیف ،

بنگر اندر همّتِ خود ، ای شریف ،




تو ، به هر حالی که باشی ، می‌طلب ،

آب می‌جو دائماً ، ای خشک‌لب ،




کآن لبِ خشکت ، گواهی می‌دهد ،

کو ، به‌آخِر بر سرِ منبع رسد ،




خشکیِ لب ،،، هست پیغامی ز آب ،

که به‌مات آرَد یقین ، این اضطراب ،




کاین طلب‌کاری ، مبارک‌جُنبشی‌ست ،

این طلب ، در راهِ حق ، مانع‌کُشی‌ست ،




این طلب ، مِفتاحِ مطلوباتِ تُست ،

این ، سپاه و نصرتِ رایاتِ تُست ،

#رایات = رای‌ها - در اینجا می‌توان آمال و آرزوها و خواسته‌ها نیز معنی کرد .




گرچه آلت نیستت ،،، تو ، می‌طلب ،

نیست آلت حاجت ، اندر راهِ رَب ،





#مولانا
مثنوی دفترسوم ص ۳۹۱ و ۳۹۲
بیت ۱۴۵۲ تا ۱۴۶۰



آن‌ها که می‌توانند از دانایان و فضلا و اساتید و نویسندگان اگر هزاران کتاب در معنی و تفسیر این چند بیت بنویسند ، باز هم کم است .
َالا هوشمندِ معارف‌شعار ،

که هستی جهاندیده و هوشیار ،




بُوَد راحتِ آدمی در #سه چیز ،

چنین گفت جمشیدِ والاتبار ،




اَوَل لقمهٔ پاک و رزقِ حلال ،

دوم ، راستی در سخن ، با وقار ،




سوم ، حُسنِ خُلق است بر مرد و زن ،

کشد خُلقِ خوش ، بر بلاها ، حصار ،




کمالاتِ انسان بُوَد در #سه چیز ،

چنین گفت هوشنگِ ایرانمدار ،




نخست اینکه ، در دین و آئینِ خویش ،

بمانی تو پاینده و استوار ،




دوم ، صبر در هر بلا بایدت ،

صبوری نما ، تا شَوی رستگار ،




سوم ، سعی در شغل و کسبِ معاش ،

ندارد جوانمرد از کسب ، عار ،




#سه مطلب ، میسر نشد با #سه چیز ،

ارسطو چنین گفت با شهریار ،




یکی ، دولت و مال ، با آرزو ،

که شد آرزو ، خاک در رهگذار ،




دوم ، تندرستی ، به زورِ دوا ،

سوم ، نوجوانی ، به نقش و نگار ،




شود شخص بی آبرو ، از #سه چیز ،

اول ، از دروغ و ، دوم ، از قمار ،




سوم ، از بساطِ شراب و عرق ،

ادب ،، می‌کند همچو آهو ، فرار ،




بساطِ عرق ، چون شود منبسط ،

حیا و ادب ، می‌شود تار و مار ،





باغ بهشت ، نسیم شمال ص ۱۵۲
کرده‌ام توبه به دست صنم باده‌فروش
که دگر می نخورم بی رخ بزم‌آرایی

نرگس ار لاف زد از شیوهٔ چشم تو مرنج
نروند اهل نظر از پی نابینایی

#حضرت_حافظ
شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان
ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

جوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر
در کنارم بنشانند سهی‌بالایی

#حضرت_حافظ
کشتی باده بیاور که مرا بی رخ دوست
گشت هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی

سخن غیر مگو با من معشوقه‌پرست
کز وی و جام می‌ام نیست به کس پروایی

#حضرت_حافظ
از رَه و منزل ، ز کوتاه و دراز ،

دل ، چه داند؟ ، کوست مستِ دلنواز ،

#کوست = که او هست




آن دراز و کوتَه ، اوصافِ تن است ،

رفتنِ ارواح ، دیگر رفتن است ،




تو ، سفر کردی ز نطفه تا به عقل ،

نی ، به گامی بود ، نی ، منزل ، نه ، نَقل ،




سَیرِ جان ، بی چون بُوَد در دور و دیر ،

جسمِ ما ، از جان بیاموزید سَیر ،




سَیرِ جسمانه ، رها کرد او کنون ،

می‌رود بی چون ، نهان در شکلِ چون ،




گفت : روزی می‌شدم مشتاق‌وار ،

تا  ،ببینم در بشر ، اَنوارِ یار ،




تا ببینم قُلزمی در قطره‌ای ،

آفتابی ،،، درج اندر ذرّه‌ای ،




چون رسیدم سویِ یک ساحل ، به گام ،

بود بیگَه‌گشته روز و ، وقتِ شام ،





#مولانا
مثنوی دفترسوم ص۴۱۵
این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می‌گفت
بر در میکده‌ای با دف و نی ترسایی

گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی

#حضرت_حافظ
نه تو را حفظ زبان زآزار کس
نه نظر کردن به عبرت پیش و پس

پیش چه بْوَد، یادِ مرگ و نَزعِ خویش
پس چه باشد، مردنِ یاران ز پیش

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘اصلی ترین علت آزار افراد با زبان به دلیل بی توجهی به دو چیز است

1 از یاد مرگ خود غافل بودن
   2 فراموش کردن مردن سایرین
در غمزهٔ مستانهٔ ساقی ،

چه شراب است؟ ،




کز نشئهٔ آن ،

جان و جهان ، مست و خراب است ،





#فیض_کاشانی
نه تو را حفظ زبان زآزار کس
نه نظر کردن به عبرت پیش و پس

پیش چه بْوَد، یادِ مرگ و نَزعِ خویش
پس چه باشد، مردنِ یاران ز پیش

#مثنوی_مولانا دفترپنجم


📘اصلی ترین علت آزار افراد با زبان به دلیل بی توجهی به دو چیز است

1 از یاد مرگ خود غافل بودن
   2 فراموش کردن مردن سایرین
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمع خلوتگه پارسایی

#حضرت_حافظ
نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا
فروشند مفتاح مشکل‌گشایی

#حضرت_حافظ
معرفی عارفان
در غمزهٔ مستانهٔ ساقی ، چه شراب است؟ ، کز نشئهٔ آن ، جان و جهان ، مست و خراب است ، #فیض_کاشانی
هشیار ، نه یک زاهد و ،

مخمور ، نه یک مست ،





مست است تَر و خشکِ جهان ،

این ، چه شراب است؟ ،




#فیض_کاشانی
معرفی عارفان
هشیار ، نه یک زاهد و ، مخمور ، نه یک مست ، مست است تَر و خشکِ جهان ، این ، چه شراب است؟ ، #فیض_کاشانی
عشق است روان ،

در رگ و در ریشهٔ جان‌ها ،




ذرّاتِ جهان ،

مست ازین بادهٔ ناب است ،




#فیض_کاشانی
برفت یار من و یادگار ماند مرا
رخ معصفر و چشم پرآب و وااسفا

دو دیده باشد پرنم چو در ویست مقیم
فرات و کوثر آب حیات جان افزا




#مولانا
خوش می‌کشد بسوی تو این عشق سرکشم
گر از جفا رقیب نسازد مشوّشم

گه خال دانه می‌کشدم گه کمند زلف
چون صید ناتوان ز جفا در کشاکشم



#شاطر_عباس_صبوحی
هرچند که می‌کوشم که از عشق درگذرم،

عشق مرا شیفته و سرگردان می‌دارد؛ و

با این همه او غالب می‌شود و من مغلوب.
   
     با عشق کی توانم کوشید؟!

  


 #عین‌القضات_همدانی
عروس جهان گرچه در حد حسن است
ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی
دل خستهٔ من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین‌دلان مومیایی
می صوفی‌افکن کجا می‌فروشند
که در تابم از د
ست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

#حضرت_حافظ
تا نَکَنی کوه بَسی
دست به لَعلی نَرَسَد
تا سوی دریا نروی
گوهر و مَرجان نبری

تا نشوی مست خدا
غم نشود از تو جدا
تا صفت گرگ دَری
یوسف کنعان نَبَری

#غزل_مولانا
 گر دامن وصل تو کشم جنگی نیست
ور طعنهٔ عشقت شنوم ننگی نیست

با وصل خوشت میزنم و میگیرم
وصلی که در او فراق را رنگی نیست

#حضرت_مولانا