معرفی عارفان
1.01K subscribers
32.2K photos
11.6K videos
3.16K files
2.64K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
بودا با ملایمت می‌گوید : " وقتیکه شخصی با باوری در یک جهان‌بینی گرفتار شود، او همه آزادی خود را از دست می‌دهد." وقتی که انسان متعصب شود، آن شخص بر این باور است که جهان‌بینی او تنها حقیقت است و اینکه همه جهان‌بینی‌های دیگر کفر هستند.

بحث و جدل‌ها و تنش‌ها، همه از عقاید تنگ‌نظرانه برمی‌خیزند. آن‌ها می‌توانند به طور بی‌پایانی ادامه پیدا کنند، وقت گران‌بهای ما را تلف کنند و بعضی وقت‌ها حتی به جنگ منتهی شوند. دل‌بستگی بر عقاید، بزرگ‌ترین آلودگی برای طریق معنوی است. مقیدشده در عقاید تنگ‌نظرانه، انسان آن‌چنان اسیر می‌شود که دیگر هیچ امکانی برای اجازه‌ی بازکردن دریچه حقیقت وجود ندارد.
هرچند که میکوشم که از عشق درگذرم، عشق مرا شیفته و سرگردان می دارد؛ و با این همه او غالب می شود و من مغلوب.

با عشق کی توانم کوشید؟!
کارم اندر عشق مشکل میشود
هر زمان گویم که بگریزم ز عشق
خان و مانم در سر دل می شود

عشق پیش از من بمنزل می شود....
در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند.
عشق، آتش است.
هرجا که باشد جز او رخت دیگری ننهد و هرجا که رسد سوزد و برنگ خود گرداند.

  تمهیدات
عين_القضات_همدانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراقب باش که یه غم اونقدر بهت غلبه نکنه که نا امید بشی و جوری رفتار کنی که انگار خدا تا حالا
هرگز غم و اَندوهت رو برطرف نکرده...
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مبادا غافل باشیم و در غفلت به سر ببریم که خداوند همان امید است، امیدی بی پایان و لایتناهی....
حضرت سعدي

میان  عاشق و معشوق اگرباشدبیابانی
درخت ارغوان رویدبه جای  هر مغیلانی
مگرلیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
فراخای جهان تنگست برمجنون چوزندانی
Kharabati
Hayedeh
خرابیم و خراباتی
همه شب زنده دار امشب
همه عاشق همه مجنون
به مستی بیقرار امشب
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برقص!
و بگذار آوازت در شهر بپیچد
برقص!
تا ناکسانی که
دل به اندوه تو بسته‌اند، بدانند
که ما هرگز
از دوست داشتن و شادمانی
دست نخواهیم کشید


#جلال_رستمکلائی

📻 تن‌افشانیِ زیبای بانوی ایرانی، به‌پیوست آوازِ روح‌‌افزایی از #همایون_شجریان
امروز همه روز به پیش نظرم
او بود از آن خراب و زیر و زبرم

از غایت حاضری چنین مهجورم
وز قوت آن بیخبری بیخبرم

#مولانای_جان
المنةالله که به تو پیوستم
وز سلسلهٔ بند فراقت رستم

من بادهٔ نیستی چنان خوردستم
کز روز ازل تا بابد سرمستم

#مولانای_جان
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما
آبِ‌روی خوبی از چاه زَنَخدان شما

عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده
باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟

#حضرت_حافظ
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
بِه که نفروشند مستوری به مستان شما

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما

#حضرت_حافظ
با صبا همراه بفرست از رخت گل دسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما

#حضرت_حافظ
با صبا همراه بفرست از رخت گل دسته‌ای
بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما

عمرتان باد و مراد ای ساقیانِ بزمِ جم
گرچه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما

#حضرت_حافظ
دل خرابی می‌کند،
دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان
جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض
یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما،
زلف پریشان شما

#حضرت_حافظ
دور دار از خاک و خون دامن،
چو بر ما بگذری
کَاندَر این ره کشته بسیارند،
قربان شما

میکند حافظ دعایی،
بشنو، آمینی بگو
روزی ما باد لعل
شَکَّرافشان شما

#حضرت_حافظ
ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو
کِای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
گرچه دوریم از بساط قُرب، همت دور نیست
بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما
ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی
تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما


#حضرت_حافظ
اگر در اين راه كه می روی و مجاهده می كنی و شب و روز می كوشی ، صادقی؛چرا ديگری را بدين راه نمی نمايی، و او را خواب خرگوش در می اندازی؟
مگر در اين راه مقلدی؟
و راست نيست؟
بيا بگو اين چگونه باشد؟

#شمس_تبريزى
گر صید خدا شوی ز غم رسته شوی
ور در صفت خویش روی بسته شوی

میدان که وجود تو حجاب ره تست
با خود منشین که هر زمان خسته شوی

#مولانا
اگر دل است به جان می‌خرد هوای تو را
وگر تن است به دل می‌کشد جفای تو را

به یاد روی تو تا زنده‌ام همی گریم
که آب دیده کُشد آتش هوای تو را

#سیف_فرغانی
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی

به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز
شکفته باد گل دولتت به آسانی

#حافظ
مطايبه - گدايى بر در سرايى چيزى خواست. كدخداى خانه از درون آواز داد:

معذور دار  كه خانگيان اينجا نيستند. گدا گفت: من پارۀ نان مى‌خواهم نه مباشرت با خانگيان.


چون گدا بر در سرات رسد
  هرچه دارى بده بهانه مكن

تا نيايد به خاطرش چيزى 
پيش او ذكر اهل خانه مكن



كس در حرم سفلۀ ناپاك سير
چون نان نبود نهفته از چشم بشر

از خانۀ او توقع نان بتر است
كز خانگيان توقع چيز دگر

بهارستان جامی
ز دست دادن زندگی چیزی نیست
و هر وقت که لازم باشد
من این شهامت را خواهم داشت.

اما از دست رفتن معنای زندگی
و نابود شدن بهانه ی هستی
این است آنچه تحمّل کردنی نیست
نمی‌شود بی دلیل زندگی کرد.

آلبر کامو